برگردان: سنی لیونی چوت سهیل سبزواری
پژوهشی دربارۀ اِتنوگرافی
یـا تبارشناسی افغانستان
گذارش بـه نـهمـین کنگرۀ شرقشناسان درسال 1891 م
هنری والتر بیلیو
)قسمت هشتم وپایـانی (
ستراپی هفدهم متشکل از پاریکانوی و اسیـاتیک ایتیوپیـانـهاست. سنی لیونی چوت این ستراپی مربوط بـه بلوچستان فعلی است: گادروسیـا یـا گیدروسیـای سترابو، سنی لیونی چوت پلینی، آرین وغیره و تشکیل کننده تمام آن منطقه کوهستانی، خشک، عقیم و در اکثر حصص دشت و مسکونـه های پراگنده کـه از اندوس که تا ولایت پارسی کرمان درون شرق و غرب ادامـه دارد؛ و درشمال محدود هست به دشت ریگی جدا کننده آن از کندهار و سیستان و در جنوب بـه بحیره عرب. سنی لیونی چوت قسمت غربی این منطقه مربوط فارس هست و بنام بلوچستان پارسی تشخیص مـیشود؛ این ستراپی درون اکثر حصص پوشیده با کوهها و فلات سرحد بوده و دربرگیرنده نواحی سرحد، بمپور (شـهری باین نام مرکز این بخش بلوچستان است)، دیزک، گاه وغیره است. قسمت شرقی مربوط بـه هند هست که بنام کلات بلوچستان یـاد مـیشود (شـهری باین نام مرکزاین بخش بلوچستان است) ودربرگیرنده ولایـات ساراوان، جالاوان، کاچ گنداوه، لاس بیلا و کاج مکران است. قدیما نام تمام این منطقه کـه حالا بلوچستان نامـیده مـیشود قرارمعلوم کاش، کاچ، یـا کاج (یـا کوش یـا کوج طوریکه پارسیـها آنرا تلفظ مـیکنند) بوده کـه این نام درهردوقسمت شرقی وغربی بنام کاچ گنداوه و کاچ یـا کاج مکران دیده مـیشود؛ واینجا بواسطه نژاد کاش یـا کاچ (کوش بایبل – "کوش بیگت نیمرود")، ایتیوپی های هیرودوتس مسکون شده بود. ازاین کاش یـا کاچ، کاشواهه یـا کچواهه بزرگ (کوشواهه یـا کوچواهه) شجره راجپوت اشتقاق شده است.
پاریکانوی (جمع پارسی شکل هندی پرا-کا یعنی "کوهنورد") متذکره بواسطه هیرودوتس یکجا با ایتیوپیـهای اسیـاتیک حالا بواسطه براهوی، براوی یـا باروهی یک واژه بومـی دارای عین معنی "کوهنورد" نمایـانده مـیشوند. اصطلاح ایتیوپیـهای اسیـاتیک هیرودوتس متذکره دراینجا بیک شاخه کوشیتیز قدیمـی اطلاق مـیشود کـه در زمانـهای بسیـارقدیم دروادی تاگریس مسکون بوده و ازآنجا بامتداد ساحل که تا اندوس امتداد داشته است. ازاین حصص اینـها بطرف شرق که تا قلب راجپوتانـه یـا راجواره بحیث کچواهه و بطرف شمال که تا هندوکش توسعه یـافتند جائیکه ما قبایل کچواهه را دربین مردمان کافرستان و کنر یـا کاشکار دیدیم. عادات موجود دربین بلوچ واجداد ایشان کـه از الیپو درون سوریـه آمده اند بطورآشکارا نشان دهنده منشای کوشایتی باشندگان قدیمـی منطقه مـیباشد.
سترابو با توضیح این قسمت آریـانای باستان یـا افغانستان ما مـیگوید کـه قبایل ساحل شرقی از اندوس که تا کرمانیـا (کرمان پارسیـها)، شامل اربیز، یک قبیله درساحل شرقی دریـای اربیس، کـه آنـها را ازاویتای جدا مـیسازد؛ درون پهلوی آنـها ایختیوفاگوی و بعدا کرمانوی قراردارند؛ و اینکه دربالای ایختیوفاگوی، گیدروزیـا قرار دارد. پلینی نیز اوریتای را بحیث ایختیوفاگوی اوریتای ذکرمـیکند کـه با زبان مخصوص خودشان صحبت مـیکنند کـه لهجه هندی نبوده و همسایـه های گیدروسی و پاسیریس بوده و توسط دریـای ارابیس ازهندیـها جدا شده است. آرین با تشریح مارش الکساندر از طریق این منطقه مـیگوید کـه پس از شروع نیرجهت عبور نیروها از بحیره، الکساندر خودش بامتداد ساحل که تا دریـای ارابیوس مارش نمود که تا به اوریتای حمله نماید، یک قوم هندی مسکون درنزدیکی آن دریـا؛ و بهنگام تقرب موصوف، اوریتای بـه دشت فرار نموده و الکساندر با تهاجم بـه قلمروی آنـها بـه دهکدۀ آمد کـه رمباکیـا نام داشت و حیثیت مرکز آنـها را داشت. کورتیوس درگزارش همـین مارش مـیگوید کـه الکساندر یک شـهر درون اینجا اعمار نموده و با مردم اراخوتوی آنرا مسکون گردانید. درون آنسوی اوریتای، آرین ادامـه مـیدهد، الکساندربا نگهداری درون نزدیکی ساحل، از طریق یک دره باریک داخل قلمروهای گیدروسوی شد کـه مارش بعدی بفاصله دورتر از بحیره، از طریق یک مسیربسیـارخطرناک وعدم دسترسی بتمام احتیـاجات زندگی، که تا اینکه بـه پورا (بامپور) مرکزگیدروسوی رسید (درروزشصتم بعد ازترک قلمروی اوریتای). بعد ازیک استراحت درون پورا، او بداخل کرمانیـا مارش نمود. یگانـه مردم متذکره بواسطه آرین بحیث باشندگان اینحصه آریـانا عبارت بودند از اوریتای و گیدروسی. نام اوریتای شاید یک واژه یونانی باشد ("کوهنوردان") و مربوط بـه نام بومـی پاریکانی مستعمل بواسطه هیرودوتس بوده و هر دو بواسطه نام محاوره ای فعلی براهوی نمایـانده مـیشوند. ازطرف دیگر دراینجا سلسله کوههای حارا و جدا کننده لاس بیلا (منطقه اوریتای) ازمکران هست که شاید منبع اصلی نام اوریتای باشد. دراینصورت، هردوی این مردم (گیدروسوی و اوریتای) تحت نامگذاری ایختیوفاگوی آمدند کـه معادل یونانی پارسی ماهیخوران، هنوز درمکران فعلی زنده است.
پورا (بامپور) مطابق آرین، مرکزگیدروسوی بوده کـه پس ازآن تمام این منطقه بنام گیدروسیـا نامـیده شده است. اینـها شاید درآنزمان مسلط ترین و پرنفوس ترین قبایل بوده اند؛ نام اینـها هنوزدرنمایـانده های فعلی آنـها یعنی گادار و لاس بیلا زنده است، جائیکه آنـها عمدتا درمعاملات بازرگانی مصروف بوده اند. بخشـهای گیداربعضی قبایل پتان کوههای سلیمان شاید ازهمـین منبع و یـا بطورمستقیم ازلومری، یک نام دارای عین اهمـیت بوده باشد؛ و طوریکه قبلا گفته شد، جدران کوههای سلیمان درون نزدیکی غزنی نمایـانده عین مردم اند. اما گیدروسوی قدیمـی شاید حالا بصورت عمده درون بلوچستان بواسطه لومری نمایـانده شود کـه یگانـه شکل هندی دیگر گیدار باشد، هردو واژه بمعنی "جاکال" یـا "روباه" است. از طرف دیگر گیدار پتان شاید همان ویدورا مـهابارت سانسکریت باشد درحالیکه گاداری نمایـاندهدرای سریع، دشمن ناگا است.
محل گیدروسوی قدیمـی حالا بواسطه بلوچها اشغال گردیده،توسط پرنفوس ترین قبیله درمنطقه کـه پس ازایشان (گفته مـیشود) بواسطه نادرشاه، این منطقه بنام بلوچستان نامگذاری مـیشود(حدود 150 سال قبل)، زمانیکه او افغانستان مورد پژوهش ما را تحت سلطه پارسیـان درآورد. من دریکی از فقرات قبلی بلوچها را منحیث بلایچه راجپوت تشخیص کردم. اینـها قبلا بایست یک قبیله قدرتمند بوده و نام خود را بحیث نام قومـی مخلوطی از قبایل ونژاد ها داده باشند کـه حالا بحیث طوایف بلوچ باهم ترکیب شده اند. با آنـهم حالا بلوچها قبیله مسلط دراین منطقه نیستند کـه دربرگیرنده نام آنـها است. این موقعیت به منظور براهوی ها داده شده است. حالا ترکیب این دو قبیله بزرگ گیدروسیـای قدیمـی و بلوچستان فعلی یعنی براهوی نمایـانده پاریکانوی یـا اوریتای قدیمـی وبلوچ نمایـانده ایشیـاتیک قدیمـی یـا گیدروسوی را بررسی مـیکنیم.
براهوی – گفته مـیشود کـه این نام تغییرشکل با –روهی، "ازکوهها" یـا "کوهییـان" بوده ومتمایزکننده این مردم ازبلوچ هاست کـه آنـها را نا-روهی، "نـه ازکوهها" یـا "همواریـان" باشنده ایـالات ساروان و جالوان کلات بلوچستان مـیدانند و براهوی یـا براهویک، سلسله کوههای امتداد یـافته بطرف جنوب ازطریق این نواحی و لاس بیلا، ازشالکوت (کویته) درون شمال که تا ساحل بحردرجنوب و محدود بواسطه کاچ گنداوه درشرق و نوشکی و خاران درغرب است. این ساحه وسیع کوهها و فلات مرتفع عبارت از خانـه مرکزی کوهیـانی اند کـه براهوی نامـیده مـیشوند و منطقه ایست کـه درآن زبانشان بنام براهویکی غالب است. نام براهوی طوریکه تشریح شد، مربوط بـه اصطلاح کوهستانی تطبیق شونده بـه "کوهیـان" مناطق سوات و بونیر درشمالی ترین حصه مرزهای اندوس بوده و نام اصلی قومـی مردمانی نیست کـه بالایشان اطلاق مـیشود. نام دقیق قومـی براهوی و زبان آنـها باراها است، یک قبیله بومـی هم نژاد لومری؛ اما نامـهای باراها و براهوی، براهوا و باروهی درواقعیت یکی بوده و این مردمان ازعین ایل کورد یـا کوردگلی مـیباشد. با وجودیکه اکثرا درساحه فوق الذکرمتمرکزاند. براهوی درتمام بلوچستان وحتی سیستان یـافت مـیشود (طوریکه مادیدیم)؛ باوجودیکه درخانـه بومـی خویش بصورت عام بنام براهوی یـاد مـیشوند، درخارج آن بصورت عام بنام کورد یـا کردگلی نامـیده مـیشود؛ درحالیکه هردونام براهوی و کورد درهرجا برایشان عام است. براهوی یـا کورد درواقعیت اولاده قدیمـی آشوریـها یـا خالادی است. درجریـان سده های 13 و 14، کوردها مردم مـهمـی درافغانستان بودند کـه درزمان شاهان ملک کرد (قبلا دیدیم) شـهزادگان کـه بواسطه چنگیزخان وجانشینانش بحیث رعیت معامله مـیشدند حاکمـیت هرات، غور و کندهار را که تا محدوده ایـالات اندوس درون اختیـار داشتند. سلطنت ملک کرد درون افغانستان طوریکه قبلا گفته شد بواسطه تیمورلنگ از بین رفت؛ اما درون بلوچستان بواسطه جد خان فعلی کلات، یک رئیس طایفه کمبر کورد احیـا گردید. من این جزئیـات تاریخی را بخاطری ذکرکردم کـه مـیتواند که تا اندازه زیـادی مخلوط عناصر ترک را درون ترکیب قبایل بلوچستان روشن سازد، صرفنظر از اینکه طوایف براهوی یـا بلوچ باشند. اکثریت نامـهای طوایف و بخشـهای این دو قبیله بزرگ با پسوند جمع فارسی –انی (که بعضی اوقات بـه –انری یـا –اری تغییرمـیکند) ختم مـیشود کـه مربوط بـه هندی –کا یـا –کی و افغانی –خیل و –زی مـیباشد.
براهوی – طوایف عمده براهوی عبارتند از (که تماما بـه بخشـهای متعدد فرعی تقسیم شده و بعضی ازآنـها فقط چند فامـیل مـیباشند)
امل بنگل بیزنجو غجگی
جاتاه کالوی کمبر کیدر
کوچیک کورد لنگاو لاری
لوتی محمودشاهی مندر مـینگل
نوشیروانی پازه فوگ رایس
رخش رود سهولی سماله
سرپره شیروانی شیخ حسینی سوناری
تمبر زیـهری زیگروغیره
ازاین نامـها غجگی همان کج-کی بومـی کاج یـا کیج است. جتاه جت است. کیدر همان کیـهدر راجپوت بازرگان؛ لنگاو همان لنگاهه چالوک یـا سولانکی راجپوت ؛ لاری همان بلار(کورد) بومـی است. لوتی همان لوت بومـی یـا دشت یزد و کرمان است. محمودشاهی شاید اولاده ناقلینی هست که بواسطه محمود غزنوی درون اینجا مسکون گشتند. مندر قبلا دیده شده است. نوشیروانی و شیروانی ظاهرا یکی بوده و نمایـانده اولاده نوشیروان شاه فارس است. پازی یـا پاش شاید عین پاس، پاش یـا پاخ، پشای قبل الذکر بوده ویـا عین باش قبیل باشد مانند باشگلی کافرستان. رایس یـا ریسانی شاید همان راوکا، سولانکی درتغییرشکل اسلامـی باشد. رخش یـا راکاش (راکشانی) همان راخاج، بومـی عربی آر روخاج، و اراخوتای یـا اراخوسیـا یونانی است. سمالا راجپوت است. سرپره شاید سرپرای قبلی هست که بواسطه پلینی دربین قبایل که تا جنوب پاروپامـیسوس ذکرشده است. شیخ حسینی آشکارا عنوان اسلامـی ونام داده شده بـه یک گرویده مسلمان است. سون یـا سوناری همان سونی راجپوت بازرگان است. دیگران همـه طوایف کورد یـا براهوی اند؛ دربین آنـها کمبرقبیله رئیس حاکم درکلات، کمبرانی خان است. امل، یـا املاری و تمبرانی هر دو بخشـهای فرعی بیزنجو کورد است. زیگر یک شاخه مـینگل بوده و هر دو نمایـانده هندو جاخر و منگل اند. درپهلوی اینـها یکتعداد بخشـهای فرعی دیگر نیز وجود دارد کـه نامـهای ایشان بدون تفاوت دربراهوی و بلوچ بمشاهده مـیرسد.
بلوچ – بلوچ (بلایچه چوهان اگنیکولا راجپوت) قرارمعلوم ازدیگرقبایل راجپوت افغانستان از زمانـهای قدیمترجدا شده و برای سالهای زیـاد تحت نفوذ مستقیم و کامل پارسیـان باقی ماندند. شاید منطقه آنـها درون قلمروی واگذار شده بواسطه سیلوبه سندراکوتوس قبل الذکر شامل نبوده است. بلوچها هیچ چیزی درباره اجداد دور خود نمـیدانند، بجزازمسلمانان کـه ادعای نسب عربی از اجداد مسکون شده درالیپو دارند؛ ادعای کـه شاید از یک عنعنـه درون منطقه باشندگان اولی آن بوجودآمده باشد کـه ازآنقسمت آمده بودند. گفته مـیشود درون کاج مکران و کاچ گنداوه، بلوچ بنام ناهروی (نروهی) بواسطه برهوی یـاد مـیشود، بخاطرتمایزازخودشان (بروچی)؛ لیکن این نام هیچگونـه ربطی با تقسیمات فرعی آنـها ویـا نامگذاری نژاد آنـها ندارد. درکلات، براهوی بصورت عام بحیث یک بخش بلوچ شناخته شده و گفته مـیشود کـه تمام قبیله بلوچ متشکل ازسه شاخه بزرگ است؛ بنامـهای براهوی، ریند و نومری یـا لومری. اینـها درحقیقت، نمایـانده سه عنصرمـهم قومـی تشکیل کننده قومـیت فعلی بلوچ اند؛ براهوی نمایـانده براهه و کورد بومـی است؛ ریند راجپوت و هندی است؛ و لونری، ایتیوپیـائی و کوشیتی است. لومری یـا نومری یک مردم بسیـارقدیمـی وشاید نمایـانده نمرودی یـا مردم بابیلون باشند کـه تابع نیمرود "شکارگرقدرت" پسر کوش همـیتی باشد کـه پس از او سیستان بنام نیمروزیـاد گردید؛ لذا اینـها حتما یک شاخه آشوریـهای قدیمـی، آشورای مـهابهارت، شاید رکشاسای راکاشا راخاج یـا اراخوسیـا باشد. ریند اصلا از رین یـا ران کاچ، باتلاق بزرگ نمک وایجاد شده بواسطه دریـای لونی ("نمک") راجواره است؛ یک نامـیکه مطابق تاد مشتق از ارانیـا سانسکریت ("زباله") بوده وتوسط نویسندگان یونانی بشکل ایرینوس زنده نگهداشته شده است. ما قبلا نام ارانیـا را درون بین قبایل کافرستان بشکل ارینیـا یـا ارانیـا، همسایـه های کلاشـه دیدیم کـه فکرمـیکنم کلاچه سولانکی راجپوت (اگنیکولا) باشد. نام ریند یک نامگذاری ساحوی مربوط بـه بلوچ، یـا بلایچه ودیگرقبایل چوهان راجپوت هست که مـهد اصلی آنـها درمنطقه چوهان، درون سواحل لونی است؛ و بعوض اینکه یک شاخه بلوچ باشند طوریکه حالا شناخته مـیشوند، قبیلۀ اند کـه بلوچ اصلی (بلایچه) یک شاخه آنـهاست. بآنـهم بمقصد توضیح، مطلوب اینستکه بسه بخش فوق الذکر بلوچ توافق نمائیم. ما براهوی را توضیح دادیم و حالا بـه بررسی ترکیب نومری و ریند مـیپردازیم.
نومری شامل سه بخش عمده است: نومری لاس بیله، بولفت یـا بورفت و جوکیـا کـه هرکدام بـه بخشـهای متعدد تقسیم شده اند. تمام اینـها بـه جدگلی یـا جتگلی، یک لهجه (متغییردربین طوایف مختلف) زبان جتکی یـا جت سند صحبت مـیکنند.
بخشـهای نومری یـا لومری عبارتند از
اچره انگریـا بهرا برودیـا بورا چوته
دودا گدریـا گنگا جمـهوت منگیـا مندوری
مسور رنجا رونغا شالوکه شیخ سور
ان سینگر سوترا وغیره
ازاین نامـها اچره شاید مانند اچک درانی همان اچی قبل الذکر باشد. انگریـا نام یک قبیله مشـهور دزدان دریـائی درون امتداد سواحل خلیج پارس و بحیره عرب بوده و شاید انگیرا برهمن یـا اگگر راجپوت بازرگان باشد. بهرا یـا وهرا شاید بهری ختری باشد. بردیـا و بورا همان براریـا و بور راجپوت بازرگان است. غوتا همان چاتو برهمن است. دودا راجپوت است. گدریـا یـا گدر نمایـاندگان گیدروسوی قدیمـی یونانیـها است. جمـهوت عین جریجا بوده و نامـیست کـه بهنگام گرویدن قبیله باسلام گرفته شده طوریکه قبلا ذکر شد. جمـهوت بمعنی فامـیل یـا طایفه جم است. مسور یـا مسوریـا همان مـیسره قبیله دشت هند است. رانجا و رونغا عین هم بوده و تشخیص نشد. شالوکا همان چالوک یـا سولانکی راجپوت است. ان همان اله ختری است. سینگر همان سینگرح راجپوت است. سوترا شاید سوراتیـا پراماره باشد.
بولفت یـا بورفت یک تغییر شکل ابوالفتح، یک تخلص اسلامـی گرفته شده بهنگام گرویدن بـه این مذهب بواسطه اجداد این قبیله بوده و بمعنی "پدر پیروزی" است. بولفت شامل دو بخش است: بپپاه یـا بپپاهانی و امل یـا املانری. بپپاه یـا بپپاهانی اولاده فامـیل گهلوت مشـهور راجپوت شاهان چیتور هست که بنام بپپا یـاد شده و تاریخ آن درون تاد "سالنامـه مختصر راجستان" داده شده است. بپپا سلسله گهلوت را درون ماروار درون 728 م ایجاد کرد. او تعداد زیـاد دودمان باقی گذاشت و بهنگام وفات حدود یکصد سال داشت. تاد مـیگوید کـه در اواخر عمرش "اطفال و منطقه خود را ترک گفته و با لشکر خویش بغرب خراسان رفته، درون آنجا خود را مستقر گردانیده و زنـهای جدیدی از "بربریـها" گرفت کـه از آنـها اولاده متعددی بر جای گذاشت". تاد علاوه مـیکند کـه بپپا "یک زاهد درون مرو گردید جائیکه او زنده دفن گردید بعد از غلبه بر تمام شـهزادگان غرب درون اصفهان، کندهار، کشمـیر، عراق، ایران، توارن و کافرستان؛ با ان تمام آنـها ازدواج نموده و از آنـها 130 پسر بنام پتانـهای نوشیره داشت. هریک از اینـها یک قبیله را ایجاد کرد کـه نام مادرش را داشت. اطفال هندوی او 98 نفر بوده و بنام اگنی اوپسی سوریـاوانسی یـا "زاده – خورشید یـا آتش-پرستان" یـاد مـیشدند. امل یـا املانی ظاهرا عین ایمل هست که ما غالبا درون بخشـهای قبایل پتان وادی اندوس که تا پشاور دیدیم، جائیکه یک دهکده باین نام درون نزدیکی معبریـا دره کوهات وجود دارد. "پتانـهای نوشیره" تاد شاید حالا نمایـانده نوشیروانی و شیروانی بلوچ باشد؛ و مـهد اصلی آنـها ناحیـه نوشکی "ازنوش" هست که یک مخفف نوشیروانی یـا نوشیره است. بخشـهای بولفت هنوز معین نیست.
بخشـهای جوکیـا عبارتند از
بند بردیجه بزنجو غد گیدور همـیراکا
هریـا پوتره هرتی هینگره جدگل کلمتی مـهمت
مـیداه موسی پغ پندا پونوار رایس
ریگانی سبره سالاریـه شـهزاده شیکاری تبر
وردیلی
ازنامـهای فوق جوکیـا شاید جاگه و بند همان بهاند دو قبیله راجپوت طبقه آواز خوان یـا خنیـاگرباشد، مشابه بـه چاران همـین طایفه کـه زمانی مشـهور و قدرتمند بود. بردیجه همان بریجه راجپوت بازرگان، گیدور عین گدر و همان گدوره سانسکریت (مـهابهارت) ویـا گیدروسیـا یـا گادروسیـا یونانی هاست. همـیراکا همان اولاده همـیر یک رئیس مشـهورگهلوت کـه با عربها درون سند مخالفت کرد. هریـا پوترا "پسران هری" یک شاخه جریجه یـادو یـا قبیله هری است. هری شاید شکل اصلی هردین گوجرباشد. هینگاره شاید با معبد هینگلاج ربط داشته باشد. جدگل یـا جتگل جت است؛ این کنجکاوانـه هست که استعمال پسوند –گل و –گلی درون اینجا درون جنوبی ترین قسمت افغانستان شرقی همانند قبایل کافر درون شمالی ترین قسمت این مرز مانند واگل، بیراگل، باشگل وغیره قبل الذکر است؛ جدگل همچنان بنام جگدل یـاد مـیشود بواسطه بعد و پیشی هجاها و مغشوشی یـا تغییر شکل حروف صامت کـه در بلوچستان زیـاد غیر معمول نیست؛ و احتمال دارد کـه محلاتی کـه درافغانستان بنام جگدلک درناحیـه جلال آباد کابل، جلدک درون کلات غیلزی کندهار یـاد مـیشوند نشاندهنده اجاره داری (مالکیت موقت) قبلی بواسطه جت ها باشد، یک نژادیکه بصورت وسیعی درشمال هند منتشر است، جائیکه اینـها عنصر عمده قومـی نفوس را تشکیل مـیدهند (بخصوص درپنجاب). کلمتی همان کلموه پراماره است. مـهمت، موهمـیت یـا مـهمـیت را قبلا بحیث یک طایفه وزیری دیدیم؛ این شاید همان مـها ماد یـا مـها مـید "ماد یـا مـید بزرگ" عین مردم بخش آینده مـیداه باشد کـه همان مـید یـا ماد یک قبیله بسیـار قدیمـی درون اینحصه بوده و یک شاخه مادای یـا "مـیدها" فارس است؛ درون اینجا مـید یک قبیله ساحلی هست که اکثرا بحیث کشتیرانان، ماهیگیران و قبلا دزدان دریـائی بودند؛ اینـها نمایـانده ایختیوفاگوی یونانی ها و مکرانی فعلی اند کـه پس از ایشان منطقه بنام مکران نامـیده شده است. موسی یـا موسا (بصورت عام موسیـانی گفته مـیشود) عین موسی-کا، موسیکانی مورخین الکساندر اند. پغ آشکارا عین پژ و فوک قبایل دیگر بلوچ بوده و یـا پش و بش (بشگلی) کافرها وهمان پشای قبل الذکر است؛ یـا شاید همان پچهاده جت "ازپچهه" هست که شاید بازهم همان پشای باشد. پندا همان پاندی برهمن و پونوار همان پوار شکل دیگرپراماره راجپوت باشد. رایس یـا ریسانی همان راوکا، چالوک یـا سولانکی است. سبرا همان سابر یـا سبروال ختری است. سالاریـا همان سالار قبل الذکر است. تبرهمان تیپورا راجپوت بازرگان است. وردیلی قرارمعلوم عین ودیـهی یک قبیله کافر است.
ریند – ریند متشکل از طوایف بزرگ هست که بصورت عام باصطلاح عموم بلوچ شناخته مـیشوند و این قبیله آخری یک شاخه آنست. تمام این طوایف یـا قبایل بـه بخشـهای متعدد تقسیم مـیشوند کـه بعضی از ایشان صرف چند فامـیل مـیباشند. قبایل عمده بلوچ قرار ذیل هست (اکثریت بخشـها دارای پسوند –انی یـا –اری هست که قبلا توضیح شد)
باری بولیدا بوزدار بوگتی بوردی دریشاک
دور دومکی گیچکی گوریچ همر هات
جکر جالوی جاتوی کاودای ار کتوار
ختران خوسه کوروا لغاری لندی لشاری
لتی لوری لوند مگازی ملای مماسانی
مرواری مری مزاری مـید نبکا نوهانی
نوشیروانی رکش ریند سجودی سنگریـا یوتان وغیره
ازنامـهای فوق بلوچ همان بلایچه چوهان راجپوت؛ باری همان باری یـا بارو برهمن است. بولیدا (متذکره بواسطه پتولیمـی) عین پولادی یـا فاولادی هزاره قبل الذکر و قبلا یک قبیله مـهم دراین حصه بوده و نام خود را بناحیـه مـهم مکران داده است؛ قرارمعلوم نام اصلی آن بول، بولا یـا پولا (ازاینجاست معبد بول ملتان، دره بولان و زیـارتگاه پولاجی نچندان دور از آن) همان بالا برهمن و شکل بولیدا وابسته سندی بولیکا هندی،"از بولا، پولا یـا بالا" است. بوزدار (بزدار پارسی) شاید شکل پارسی بخش بعدی، بوگتی باشد کـه همان بهاگتا قبیله گله دارهندی است. بوردی همان بهورتا راجپوت سولانکی است. دومکی همان دومرکی ونمایـانده دامره قبلی است. گیچکی عین کجکلی و همان کاش یـا کاچ هست یعنی کچواهه قبلی. گوریچ همان کیروچ راجپوت قبلی است. همر یـا همراری نمایـانده اولاده همـیر فوق است. هوت آشکارا عین یوتان بوده وهمان یوتی هیرودوتس، یـا یوت و عتمان قبل الذکر درون بین یوسفزی است. جر همان جاخر قبیله هندو دشت هند درون بین جت است. جالوی همان راجپوت جالیـا است. جاتوی جت است. کاودای نمایـانده کای قدیمـی (ازاینرو کیـانی) از طریق شکل سندی کاودا "از کاو" و کاودای پارسی "ازکاودا" است؛ عین کاو درکاو کافرستان مشاهده مـیشود. کتوار همان کتیـار راجپوت است. ختران همان ختیران، شکل جمع ختیر راجپوت بازرگان است. خوسه یک قبیله هندو دشت هند و جیسلمـیراست. کوروا همان کوری جت است. لغاری و لشاری تلفظ های مختلف لساری و نمایـانده بومـیان لاس هست که بعضا بنام لاسی یـاد مـیشوند بخصوص توسط فعلیـها؛ مراحل انتقالی لاس، لاش، لاخ، لاغ بوده و شکل آخری درون لغجام با لساری واقع شده، شرکل اولی درون سپین ترین قبل الذکر، لغجم یک ترکیب لاسی و جموت و لساری شکل جمع لاسی است؛ و لاسا و لاغا بحیث بخشـهای گورچانی ورانی (شکل جمعار و یک شاخه ریند درلیست فوق قبایل بلوچ) کـه قبلا توضیح شد. لندی و لوند عین هم بوده و همان لونی، لوانیـا سانسکریت قبل الذکر است. لتی شاید بمعنی لاسی باشد. لوری همان لاری بومـی لاریستان و نمایـانده آشوریـهای قدیمـی است. مگزی شاید مگراسی گهلوت، ملای همان ملاهی یـا مـهولی رهتور باشد. مماسانی قبلا دیده شد. مرواری همان بومـیان مروار است. مـیری همان موری پراماره یـا مـیرقبیله بومـی هند است. مزاری همان مـیساری قبیله هندو دشت هند است. مـید قبلا دیده شد. نتکا یـا نتکانی همان نات قبیله هندی کولیـها، ساحران، -ریسمانی وغیره است. نوهانی همان لوهانی، لونی، لوانیـا فوق الذکر است. نوشیروانی همان نوشیره فوق یـا همان اولاده نوشیروان، شاه مشـهور فارس هست که مرکز آن مداین یـا تیسفون درون دجله بوده و در579 ق م وفات نمود، بعد از 48 سال پادشاهی کـه در جریـان آن این قسمت منطقه را که تا اندوس درون اختیـار داشت. رکش همان راکاش و نمایـانده اراخوسوی یونانیـها هست که فوقا ذکرشد. ریند قبلا دیده شد. سجودی شاید سجاتی راجپوت بازرگان باشد. سنگریـا همان سینگرح راجپوت است.
قبایل عمده فوق شامل بخشـهای ذیل است: بخشـهای مری عبارتند از
علی بیجار چلگری غزنی گوساه جنگی
قلندر کندر کیـانی کونگره لنجا لوهار
پوادی سهیجه سالار سرور شیرا سومرا وغیره
ازاینـها بیجار همان بیرجیریـا راجپوت (ریند) است. چلگری (چلوکاری) همان چالوک یـا سولانکی راجپوت؛ این همچنان بنام شلگری یـاد شده و نام خود را بـه ناحیـه شلگرغزنی داده است. گوساره همان گسوره راجپوت بازرگان است. کونگره همان خنگریـا خنجر قبیله بومـی هندوی کولی است. لنجه همان لنگاهه سولانکی است. لوهر همان لاهیری برهمن است. پوادی همان پاوریـا قبیله خنیـاگراست. سهیجا همان ساهانی ختری است. سرورهمان سروریـا سولانکی است. سومره همان سومرا پراماره است.
بخشـهای مزاری عبارتند از
بلوچ بنگی باتیل بهیمبر چاوغی دهارو
گولا هرو ایسان جالا جسک ار
لوت مچی ماسید مستک مـیر مـیروی
مـینگل مورکا موسی پندی پولاتی رستم
سادو سهیجا ساماله ساناته سنجر سیلات
سیـاف سولا سوت سوریجه تاکر تالپور
تورکا عمرا واو زمکا وغیره
ازاینـها باتیل همان بوتیلا راجپوت (کشواهه؟) است. بهیمبر همان بهمبو راجپوت بازرگان؛ گولا یک قبیله های مـیراثی هندو و راجپوت است. هارو همان هاره چوهان؛ ایسان یـا ایسانانی تشخیص نشد؛ کـه شاید مربوط بـه بخش یـاسین بوده و اغلبا دربخشـهای قبایل پتان دیده شد. لوت یـا لوتی قبیله لوت دشت کرمان است. مـیرو مـیروی عین هم بوده و همان مـیر قبیله بومـی مـیرواره است. مورکا همان موهور قبیله هندو دشت هند است. پولاتی همان بولیدا فوق الذکر است. سناتا همان سنادهیـا برهمن، سیلات یـا سیلاتیـا همان سیتولیـا قبیله گله دارهندی و تاکرهمان تاکور جت است.
بخشـهای لوند عبارتند از
الو بکر برنا بهی بورته غاتو
گدی گاج گیرا گوریچ هوت جمو
گنجو جتو کالی کمبر لادی لودا
ماری متو ناتو ساهو ساکه سوها
سوربه سومره یـارو زره وغیره
ازاینـها بورته همان بهورته سولانکی است. چاتو برهمن است. گدی نام هردو قبیله ختری و گله دارهندی است. گاج همان کاج یـا کاچ است. جمو همان جموت لاس بیلا است. کمبریک طایفه کورد هست که قبلا دیده شد. لادی و لودا عین هم بوده و همان لادی ساکا راجپوت بازرگان هست (یک قبیله سکائی). ساهو و سوها یکی بوده و همان ساه ختری است. ساکا اکثرا با لادی یکجا بوده و نمایـانده ساکای پارسیـها و یونانیـها هست که بعد از ایشان نام ساکاستان گذارده شده هست (و قبلا گفته شد). سوربه همان سوربیـا راجپوت بازرگان، یـارو همان جورا رهتوراست.
بخشـهای دریشاک عبارتند از
عرب ارشو براهیم فوجیل گامو گونفز
ایسان جاسک کتوهال ان ملو مندو
مـینگو مـیتال نوک سامـی سرگانی شیخ وغیره
ازاین نامـها گامو همان گاموها راجپوت؛ گونفز شاید بمعنی گنداپور قبل الذکر باشد. فوجیل همان پاگل و بهاگیله سولانکی است.
بخشـهای گوریشانی یـا گورچانی عبارتند از
علی بابل بدل بنگل بازگیر چنگ
چوتی دود دورکا گبول هرو هیل
هوت جاسک جوگی قلنگ کنگ کتال
کورپت خلیل لادی لشاری مـیو مـیتا
موتیک موسا پیتافی سالو سندیل سرمور
شال شیک سوها سور تنگو ترکل وغیره
اکثر این نامـها قبلادیده شده است. بابل همان بابر گوجراست. بنگل جت است. چوتی همان چاتو برهمن است. دود و دورکا عین هم بوده و همان دور راجپوت است. گابل همان کپول راجپوت بازرگان است. هیل جت است. کورپت یک نام مرکب کورو پتاک قبایل گله دار هندی است. خلیل شاید خالیـا قبیله گله دارهندی است. مـیو بومـی مـیوات راجواره است. سندیل برهمن یـا شاید سیندهیل پریـهارا راجپوت باشد. مثالهای فوق کافی هست تا ترکیب قبایل و طوایف متشکله تحت نام بلوچ نشانداده شود کـه به ریند، رین یـا ران شاخه راجپوت بلوچ طبقه بندی شده است.
بخشـهای جت بلوچ عبارتند از
ابرا اسلمـیا بنگال بنگی دلال دیسی
دهی گاتواره هاورا هیل هودی جدگل
جاخر جاتوی کلهورا خندیـا خوخار کوری
ماچی مانجها ناو ناگه پچهاده پلال پسرار
تکورایلی تینوا ودیرا وغیره
ازاینـها گاتواره را قبلا با گاتو، اسلمـیا را با اسلامـیه، جدگل را با جدگل، جاخر با جکر و زیگر، کوری را با کوروا، منجها را با مانجو، ناو ناگه را با نانا، پچهاده را با پاش، پاژ، پاگ و فوگ، تکورایلی را با تاکر و تکر، تینوا را با تانیـا، ودیرا را با وردیلی و ودیـهی دیده ایم.
درپهلوی قبایل فوق بلوچستان یکتعداد افغانـها وعربهای پراگنده نیز وجود دارند. عربها عمدتا درون نواحی ساحل غربی یـافت مـیشوند، جائیکه آنـها درون امورتجارتی و زراعتی مشغول اند؛ اینـها تشکیل دهنده یک مجموعه فرقه مذهبی درون اینحصه بلوچستان اند کـه بنام زیکاری یـاد شده و قرارمعلوم یک شاخه روشانیـه و شاید مانیکائیـها باشند. اولی دارای یک مسکونـه کوچک و عمدتا مسکون درون کلات بوده و از قبیله افغان بابی اند کـه تقریبا کاملا دراموربازرگانی مصروف اند؛ اینـها احتمالا مشتق از بهیبو پراماره راجپوت باشند. درعین ناحیـه کلات نیز یک مجمع مسکون دارای منشای پارسی یـافت مـیشود کـه بنام دیـهوار یـا "دهاتی" یـاد مـیشوند؛ اینـها مربوط بـه دیـهکان سیستان بوده، بـه پارسی صحبت نموده و تماما مصروف زراعت اند. بعضیـها اینـها را بحیث تاجیک مشناسند، اصطلاحی کـه درافغانستان و آسیـای مرکزی بصورت عام بتمام رعیت یـا نفوس پارسیگوی اطلاق مـی شود کـه دردهکده ها و شـهرها مسکون بوده و درصنایع کشاورزی ومدنی مشغول اند، درتقابل با طبقات مسلط کـه نظامـی، کوچی وغارتگراند. این تکمـیل کننده بحث ما از قبایل باشنده بلوچستان، گیدروسیـای قدیمـی، منطقه ستراپی هفدهم هیرودوتس است.
ستراپی هجدهم متشکل از ماتینوی، ساسپیروی و الارودوی است؛ این ستراپی درون بر گیرنده قسمت شمالی فارس فعلی هست که درخارج ساحه مورد پژوهش ما قراردارد. این ستراپی شامل یکحصه مـیدیـا متصل ناحیـه آریـای قدیمـی افغانستان ماست کـه بواسطه ماتینوی یـا ماتی مسکون است، یک قبیله ایکه ما بصورت کتلوی و نمایـانده دربین افغانـهای فعلی دیدیم.
ستراپی نزدهم متشکل از تیبارینوی، ماکرونوی، موسینویکوی و مارسوی است؛ این ستراپی بمراتب دور تر از ستراپی قبلی بطرف غرب هست که درون برگیرنده سواحل بحیره یوکسین است. این ستراپی به منظور ما فقط از نقطه نظر تذکر مکرونوی و موسینویکوی دلچسپ است. درون ماکرونوی ما عین نام مکرانی بلوچستان را دیدیم کـه قبلا بمعنی "ماهیخوران" ایختیوفاگوی یونانیـها توضیح گردید؛ نامـیکه بـه قبایل ساحلی سواحل جنوبی یوکسین با عین دلیلی داده شده کـه بمردمان گیدروسیـای قدیمـی یـا بلوچستان فعلی داده شده بود. موسینایکوی هیرودوتس نام اطلاق شده بمردمان متفاوت از مکرونوی است. اما سترابو با صحبت درون مورد باشندگان بعضی کوهها درون پونتوس مـیگوید کـه اینـها تماما وحشی اند (دربین دیگران)، بشمول سیـانوی کـه قبلا مکرونوی یـاد مـیشد؛ و اینکه بعضی از ایشان درون بین درختان یـا درون برجهای کوچک زندگی مـیکنند، بدینعلت قدیمـیها آنـها را بنام موسینایکوی "مسن برجها" مـینامـیدند، چون برجها موسینوی نامـیده مـیشد. باین ارتباط، دراینجا مـیتوانم بگویم کـه درحصص مختلف وادی اندوس، جائیکه زمـینـها باتلاقی واکثرا درمعرض سیل قراردارد، باشندگان چوپان چوکاتها یـا برجهای بلند بنا مـیکنند کـه بهنگام سیلابها و جهت فرار از گزند پشـه ها و حشرات درون بین آنـها زندگی کنند؛ این ساختمانـها کـه مچان نامـیده مـیشوند شاید نمایـانده واژه موسینوی یونانی فوق الذکر باشد. بارتباط سیـانوی (مـینگرلیـان فعلی) کـه قبلا بنام مکرونوی یـاد مـیشد مـیتوانم بگویم کـه یک ناحیـه درمکران بخش بلوچستان بنام سیـانـه- کوه وجود دارد؛ و در نقطه اتصال کوههای خوجه عمران و سلیمان، درون مرزهای شمالشرقی بلوچستان (سیـانـه-کوه درمرز شمالغربی آن قرارمـیگیرد) دهکده دیگری بنام سیونـه-داگ وجود دارد. واژه پختو داگ نباید با ترکی داغ یـا تاغ مغشوش شود کـه دارای عین معنی کوه پارسی است. داگ یـا داگاه پختوبمعنی ، زمـین هموار وعموما سخت و جغلدار بوده و در اینجا بحیث نام فلات مرتفع سخت، جغلی واکثرا خاک اطلاق شده هست که ترکیب کننده مشخصات ارتفاعات توباه مـیباشد. طوریکه دیدیم دراینجا نیزیک بخش قبایل پتان این منطقه کوه سلیمان بنام سیـانی یـاد مـیشود.
ستراپی بیستم یـا آخری شامل هندیـها است، طوریکه هیرودوتس مـیگوید. این اصطلاح باندازه کافی، جامع ونامعین است؛ اما خوشبختانـه این ستراپی درخارج ساحه مورد پژوهش ما قراردارد.
ما حالا بیست ستراپی امپراطوری داریوش هیستاسپ نامگذاری شده بواسطه هیرودوتس را بپایـان رسانیدیم و بطور مختصر آنـهائیرا کـه در محدوده آریـانای باستانی یـا افغانستان ما قرار داشتند، بررسی نمودیم. ما درون بین باشندگان موجود این منطقه، نمایـاندگان فعلی (حداقل درون نام) اکثر اقوام متذکره بواسطه هیرودوتس را بحیث باشندگان آنـها درون روزگار او یعنی نیمـه سده پنجم قبل از مـیلاد تشخیص کردیم؛ و من ترکیب فعلی چندین قبیله افغان دربرگیرنده نامـهای آن اقوام قدیمـی یـا باشندگان قلمروی آنـها را بررسی و تحلیل کردم. درلیست طویل و قبایل متعدد و بخشـهای فرعی آنـها و در بین نامـها و نژادهای متنوع، حقیقتی کـه با وضاحت قابل ملاحظه بدست مـیآید بیلانس کامل نامـهائیست کـه مردمان منطقه حالا بحیث نام قومـی خود حمل مـیکنند. و ما هیچ قبیله، طایفه و یـا بخشی را نیـافتیم کـه نام افغان و یـا حتی نام مشابه آن داشته باشد.
درپهلوی این حقیقت یک موضوع با اهمـیت دیگر نیز وجود دارد وآن فزونی بزرگ نژادهای راجپوت و هندی درتمام ساحۀ این قلمروتا غربی ترین محدوده آن هست (که از مدتها قبل درسایـه جذبات اخوت اسلامـی از بین رفته اند)، با وجودیکه اینـها درون قسمت های شرقی بطورطبیعی مسلط اند. عنصرهندی درنفوس آریـانای باستان بازنده ماندن عین نامـهای قبیلوی که تا به امروز و با تغییرات بسیـار کم یـا نا چیز املائی، درون افغانستان فعلی بسیـار خوب نمایـانده شده کـه تاریخ آنرا ثبت نموده و در برگیرنده اقوام باشنده این منطقه درون سده های قبلی و متعاقب سرنگونی امپراطور پارسی (داریوش دیگریـا کودومانوس) بواسطه الکساندربزرگ در330 ق م بوده است.
غلبه مقدونیـها غلبه یک قوم مشرک بر قوم مشرک دیگری بود؛ عبادت مذهبی یونانیـها و هندیـها (با وجودیکه بواسطه مداخله پارسیـان دارای یک عقیده کاملا متفاوت جدا شده) نقاط مشترکی زیـادی باهم داشته واسطوره آنـها آنقدر مشابه بودند کـه بواسطه هریک بحیث یکچیز و عین منشا (مصری، هامـی) تشخیص شده بودند؛ تفاوت بزرگ درون بین آنـها، صرفنظر از زبان، درون تمدن عالی یونانیـها، پیشرفت درون ادبیـات، هنر و تنظیمات نظامـی بوده است. همـین مدنیت عالی و برجسته یونانیـها بود کـه جانشینان الکساندر را توان بخشید که تا سلطه یونانیـها دراین منطقه را به منظور سده ها حفظ نماید؛ آشکارا با همکاری رضایتمندانـه بومـیان، کـه بطور آزادنـه یونانیـها با آنـها ازدواج نموده و با آنـها بطور مناسب حکومت را تقسیم د درون حالیکه قدرت عالی را درون اختیـار خود نگهداشتند. درون جریـان حاکمـیت یونانیـها و مسیر یونانی سازی، هیچ شکی وجود ندارد کـه یک رخنـه یـا ورود بزرگ مـهاجرین از آسیـای صغیر و خود یونان بداخل قلمروهای سلطنت یونانیـها درون آریـانای باستان صورت گرفته است، جائیکه آنـها مسکونـه های خود را ایجاد نمودند. این فرضیـه براین بنیـاد هست که ما مـیتوانیم درون افغانستان امروزی، موجودیت قبایل، طوایف و بخشـهای متعدد باشندگان با نامـهای را بیـابیم کـه بطوردقیق بواسطه اقوام و قبایل باشنده مقدونی، تراکیـا، لیدیـا و دیگر حصص آسیـای صغیر بکار شده و بواسطه نویسندگان یونانی و رومـی عصرهای پیشین ثبت شده و به هیچیک از مردمان هندی (که ما مـیشناسیم) قابل ارجاع نیست. یکتعداد قبایل مشتق شده از منابع فوق کـه حالا درون افغانستان یـافت مـیشوند، درون مسیر پژوهش من درون جاهای مختلف تشخیص گردیدند؛ شکی وجود ندارد کـه پژوهشگران دیگرشاید بتوانند تعداد بیشترآنـها را شناسائی کنند.
سلطه یونانیـها درون این منطقه آسیـا بالاخره بواسطه تهاجم گیتای یـا جاتا (یوچی چینائی) درون حوالی 126 ق م از بین مـیرود و پایـان مـییـابد؛ لیکن مطابق سینیکا ("دی کانسولاتید هیلویـام")، زبان یونانی هنوزدرسواحل اندوس درون زمان او (50 م) صحبت شده و دربالای سکه های اقوام غالب به منظور چندین سده بعدی بکارگرفته شده است. جاتا با جاروب نمودن از طریق ارتفاعات افغانستان، جا گذاردن چند مسکونـه درون آنجا (باستثنای مناطق باز)، سرازیر شدن بـه وادی اندوس و نشر شدن بـه تمام پنجاب و شمال هند، حالا اولاده آنـها کتله بزرگ نفوس را تشکیل مـیدهند. جاتا همان گوتهای هند وعین ایل گوتهای اروپا بوده و همانند گوتهای اروپا، دراینجا یک بینظمـی کامل را ایجاد نمودند. اینـها بودیست و نگهبانان سرسخت این عقیده و سیستم بودند؛ درتحت سلطه ایشان، برهمنیزم و آن نظم اجتماعی ازبین رفته و شرایط به منظور پذیرش عیسویت آماده مـیشود. عیسویت درون دورانـهای اول و پس ازتحکیم آن درون سده سوم بطور وسیعی درآنجا پخش مـیگردد؛ اما قبل از ظهوراسلام (بحیث یک دشمن غیر قابل انکار)، دوران سختی را پشت سر مـیگذارد که تا اینکه ریشـه های آن محکم گردد، درحالیکه احیـای برهمنیزم درشمال هند بزودی بودیزم دراین سرزمـین را خاموش مـیسازد.
پیشروی سریع و کامـیابیـهای شگفت انگیزعربها بحیث مردمان غالب بـه زودی آسیـای غربی را با اسلام فرا مـیگیرد؛ وافغانستان تحت یک سلسله متوالی از گرویدگان بدین جدید درون خراسان و مناطق حوالی اکسوس (که بعضا از آخرین راجپوت و بعضا از اجداد دور یونانی اشتقاق شده اند) بـه زودی باسلام مـیگرایند؛ و از اینجا درون جریـان سده یـازدهم این عقیده را بـه هندوستان انتقال مـیدهند، جائیکه این دین توسط فاتحین افغان (شـهاب الدین غوری) درون آغازسده سیزدهم بحیث مذهب دولتی مستقرمـیگردد. درعین زمان، عیسویت بدون توجه بـه جنگهای صلیبی (غیرموفقانـه) درغرب، بحیث یک مذهب "کتابی" درافغانستان بنحواحسنی تحمل مـیگردد چونکه بواسطه یـهودها، عیسویـها و مسلمانان مقدس پنداشته شده ودرآغازفتوحات مغول از یک دوران خاص ومطلوب درون فارس و افغانستان برخوردار مـیباشد؛ لیکن درزمان جانشینان بعدی چنگیزخان درامپراطوری مغول کـه اسلام را درمقابل عیسویت پذیرفتند، مسلمانان بزودی تفوق قبلی خود را احیـا نموده و از اینزمان ببعد مردم افغانستان باوقف باسلام متمایزشدند.
مطابق بـه گزارش خود آنـها، افغانـها (هرکه بودند) درون بین قدیمترین داوطلبان بعقاید اعلام شده بواسطه پیـامبرعربی بودند. این عقیده ادعای وحدانیت خدا و رسالت محمد بحیث فرستاده خدا و تقبیح کننده بتپرستی است. درون حالیکه افغانـها ادعای یـهودیت یـا اولاده اسرائیلی بودن داشته و بنام بنی اسرائیل افتخار مـیکنند. درون اینجا احتمالا رگۀ از حقیقت درون مسایل گرویدن اولی ایشان باسلام موجود باشد و آن اینکه اساسات این مذهب بسیـار مشابه بمذهب خود آنـهاست؛ مطابق گزارش خودشان (طوریکه واضح اظهار مـیدارند) قبلا و تا زمان ظهور محمد، افغانـها تورات-خوان بوده و قوانین را رعایت مـید. دراینصورت اینـها حتما یـهودان بوده باشند، چون اسرائیلیـها با مرور زمان بت پرست شده بودند (حتی قبل از اسارت ایشان و ما هیچ اثباتی به منظور بازگشت آنـها بـه یـهودیت، متعاقب پراگنده گردیدن آنـها، نداریم). هنوز هم افغانـها بطور خشمگینی مفکوره اولاده یـهودی را رد نموده وادعای اسرائیلی بودن با ردیـابی شجره آنـها بـه سارول (ساول شاه اسرائیل)، پسرقیس (کیش) را دارند؛ اینـها اولاده قیس را از یعقوب، الله اسرائیل (جاکوب، "اسرائیل خدا") ردیـابی مـیکنند. تمام تاریخ افغانـها (طوریکه گزارش آنـهاست) و شجره قبایل افغانـها درون کتابی بنام مخزن افغانی موجود هست که درون زمان سلطنت جهانگیر (امپراطور مغول) تحت حمایت خان جهان لودی درحدود 1620 م تالیف شده است. این اثر(که درسال 1820 م توسط پروفیسور دورن بـه انگلیسی ترجمـه شده است) منبع عمده و معتبر تمام معلومات ما بارتباط آنچیزهائیست کـه خود افغانـها درون باره منشای خود مـیگویند. قرارمعلوم این اولین گزارش تاریخی افغانـهاست کـه ثبت تحریری یـافته است؛ با وجودیکه این اثراز وقایع افغانـها درون آثارنویسندگان دیگراسلامـی (متعاقب ورود اسلام بهند) نقل مـیکند، درون اصل یک ساختارمستقل و نتیجۀ تحقیقات انجام شده درون منطقه درآنزمان است.
گزارش افغانـها درون باره جاکوب وعیسا، موسا و مـهاجرت، جنگ های اسرائیلیـها با امالیکیتها و تسخیر فلسطین، صندوقچه مـیثاق و انتخاب ساول بـه سلطنت وغیره بطور واضح بربنیـاد انجیل بوده و نشاندهنده یک دانش آثارعتیق هست که اگراثبات کنندۀ موجودیت عیسویـها بحیث یک بخش قابل ملاحظه نفوس نباشد، حداقل موئید ادعای اینستکه افغانـها خواننده کتب پنجگانـه عهد عتیق که تا زمان ظهور محمد بوده اند. اینـها موسی را موسی کلام الله مـینامند و از مذهبی صحبت مـیکنند کـه مثل اسلام داشته وهم نام مذهبی هست که بواسطه محمد تدریس شده است. ساول را اینـها بنام سارول ملیک تالوت "ساول شـهزاده مقام عالی" مـینامند. اینـها مـیگویند زمانیکه ساول با ده پسرش درون جنگ با کافران کشته مـیشود، دو پسر بعد از مرگ باقی مـیگذارد کـه درعین روز و زمان توسط دو مادرمختلف تولد مـیگردند. این پسران بنامـهای باراخیـا (باراکیـاه) و ارامـیا (جیریمـیاه) نامـیده شده و توسط داود (جانشین ساول درون سلطنت) مثل پسرانش قبول و پرورش مـیگردد؛ زمانیکه اینـها بـه جوانی مـیرسند اولی را بحیث صدراعظم و دومـی را بحیث فرمانده کل تعین مـیکند. باراخیـا یک پسربنام اصف و ایرامـیا یک پسر بنام افغانـه دارد. درون سلطنت سلیمان (سولومون)، کـه جانشین داود درون تخت مـیشود، اصف وافغانـه موقفهای قبلی پدران خویش را دارا مـیباشند. سولومون افغانـه را سرپرست اعمارمعبد جیروسلیم مـیسازد کـه بواسطه داود آغاز شده و در این زمان رو بـه ختم مـیباشد. اصف هجده پسر و افغانـه چهل پسر دارد و تعداد اولاده آنـها از هر قبیله اسرائیلی دیگر زیـاد مـیگردد.
وقتیکه بوخت النصر(نیبوکدنیزر) جیروسلیم را تسخیر و تخریب نموده و اسرائیلیـها را مغلوب مـیسازد، تمام شام (سوریـه) را تابع خود ساخته و اسرائیلیـها را انتقال مـیدهد، دربین آنـها عزیز و دانیـال بوده و آنـها را درون نواحی کوهستانی غور و کوهی فیروزه مسکون مـیسازد، جائیکه اولاده اصف و افغانـه با جنگ درمقابل کافران ماحول، منطقه را تسخیرنموده و سلطه خود را که تا زمان سلطان محمودغزنوی وسلطان شـهاب الدین غوری حفظ نمودند. درون زمانیکه بخت النصر اسرائیلیـها را از شام اخراج مـیکند، قسمتی از آنـها درعربستان مـهاجر شده و در مجاورت مکه مسکون مـیشوند، جائیکه عربها آنـها را بنی اسرائیل و بنی افغانـه مـینامند که تا زمانیکه (پس از 1500 سال از زمان سولومون) محمد پیـامبر بظهور مـیرسد. دراین زمان ولید پسرعتبا پسر اکراما مربوط قبیله افغان وفات مـیکند. او اکثرا بخاطر قریش بودن احترام مـیشده، چون عبدوس شمس این قبیله پدرکلان مادری او بوده هست درحالیکه او واقعا یک اسرائیلی بوده است. ولید دو پسربنام های خالد و ولید برجای مـیگذارد کـه هردو باسلام گرویده و پیروان محکم محمد مـیشوند. خالد شجاعانـه درون راه اسلام جنگیده و از پیـامبرعنوان سیف الله راب نموده و بعدا درون زمان خلیفه های جانشین، بحیث یک سرباز پیروزمند این عقیده شناخته مـیشود.
خالد بن ولید از قبیله افغانـه (مطابق بعضیـها قریش) بهنگام پذیرش اسلام نامۀ بـه افغانـها یـا اسرائیلیـهای دوستش مـیفرستد کـه درکوههای غوراززمان اخراج اسرائیلیـها از شام توسط بوخت النصرمستقربوده و آنـها را ازظهور "آخرین پیـامبرزمان" مطلع نموده و آنـها را بـه پذیرش دین خود دعوت مـی کند. متعاقبا چندین رئیس قبیله افغان با قیس (بزرگترین آنـها و در راس آنـها) بمدینـه مـیروند و بهنگام رسیدن بآنجا تحت رهنمائی خالد، دین جدید را پذیرفته و با نزدیکی با اسرائیلیـهای آنجا بزودی خود را درون مسایل محمد بمقابل قریش درون مکه متمایز مـیسازند. درون جنگهائیکه درون اینجا بوقوع مـی پیوندد، گفته مـیشود کـه قیس 70 نفر قریش را با دست خود بقتل مـیرساند. بخاطر خدماتش درون اینمورد، پیـامبر التفات زیـادی درون حق او روا داشته و نام هر یک را پرسیده و مـیبیند کـه آنـها دارای نامـهای عبری (یـهودی) اند و منحیث علامـه التفات، نامـهای آنـها را بـه عربی تبدیل مـیکند. بـه رئیس آنـها (قیس، یک نامـیکه پیـامبر آنرا عبری مـیداند) نام عربی عبدالرشید را یکجا با لقب ملِک "شاه" را داده (عین لقب جد بزرگ آنـها کـه ملک تالوت بوده و بواسطه همـین لقب درقران ذکرشده) واعلام مـیکند کـه این لقب هیچوقت از روسای آنـها جدا نشده و بایست همـیشـه که تا آخرین روزبا آن یـاد شوند؛ درون عین زمان بهنگام مرخصی این افغانـها بخانـه هایشان، پیـامبرعبدالرشید را تشویق مـیکند کـه این دین را درون بین مردم خویش توسعه داده و به او لقب پتان را مـیدهد (گفته مـیشود کـه یک واژه سوریـائی و بمعنی "سکان" است)، چون بعدا او هست که رهنمای مردمش درون مسیری مـیشود کـه بایست بروند. قیس بعد ازبازگشت بـه غور، دین جدید را چنان با موفقیت توضیح مـیدهد کـه مردم فورا اسلام را مـیپذیرند و او سالیـان درازی با احترام بسیـار زیـاد درون بین مردمش زیست مـیکند (با وجودیکه افغانـها هیچگونـه زیـارتی به منظور او نمـیسازند ولی عقیده نسبتا مودرن اسلامـی درتمام منطقه افزایش مـی یـابد). قیس درون سال 41 هجری وفات مـیکند کـه مطابق 6 مـی 661 م است. از این قیس یـا عبدالرشید پتان هست که افغانـهای فعلی نسب خود را بحیث اجداد قومـی آنـها اشتقاق مـیکنند. همـین قیس هست که نقطه آغاز حرکت تمام شجره آنـها است. آنـها مـیگویند کـه قیس سه پسر داشت بنامـهای سربنر، بتن و غرغشت کـه پس از آنـها تمام قوم بسه طبقه بزرگ تقسیم مـیشوند بنامـهای سربنری، بتنی و غرغشتی. باینـها یک بخش چهارم افغان های قبولشده علاوه مـیشود بنام ترکلرانی یـا "اقارب ترک" کـه با وجودیکه آنـها پختو صحبت نموده و پیرو پختونوالی یـا رسوم و عنعنات افغانی اند بحیث عین اولاده افغانـها شناخته نمـیشوند.
چنین هست گزارش افغانـها از نسب و منشای اسرائیلی آنـها کـه بطور مختصر ارائه شد. درون روشنائی ایکه حالا درون پیشروی ما قراردارد تشریح تاریخ عنعنوی آنـها و ترجمـه نامگذاری شجره و تقسیم بندی آنـها کار مشکلی نیست. گزارش افغانـها مـیگوید: آنـها درون کوههای غور و فیروزه مسکون بودند، درون اینجا آنـها توسط مردمان همسایـه بنام افغان و بنی اسرائیل یـاد مـیشدند، مناطقی را آنـها بحیث قلمرو خویش از زمان اخراج اسرائیلیـها از شام بواسطه بوخت النصر که تا زمان سلطان محمودغزنی تسخیر و در اختیـار داشتند؛ درون زمان حاکمـیت محمود و مطلوب قرار گرفتن قوم آنـها و گرفتن تعداد زیـادی از آنـها بحیث سربازان و حاکمان نواحی، اینـها از کوههای بومـی خویش برآمده و مسکونـه های درون کوههای سلیمان ایجاد مـیکنند و تعداد زیـادی از روسای آنـها بموقف فرماندهان مـهم درون هند ارتقا مـییـابند؛ که تا زمانیکه سلطنت غزنی سلطان محمود بواسطه سلطان شـهاب الدین غوری تعویض مـیگردد، غوریـها با ادامـه التفات بمردم افغان تمام قوم افغان را با مال و فامـیل و رمـه از غور بیرون آورده وآنـها را درون کوههای سلیمان، از باجور درون شمال که تا کیشانغر (درغیراینصورت بنام کوه کاشی یـا کاسی کوه نامـیده مـیشد) درون جنوب بحیث محافظین مرزهای هندوستان مسکون مـیسازد. اینـها مـیگویند کـه کیشانغر اولین مکانی بوده هست که افغانـها بعد از مـهاجرت ایشان بکوههای سلیمان درون آنجا مسکون مـیشوند. از این مسکونـه ها افغانـها تهاجم دوامدار بالای قبایل کاتور و هندو دارند کـه بالاخره آنـها را سلب مالکیت نموده و خودشان درون بالای تمام قلمرو وادی اندوس منتشر مـیشوند، جائیکه ملک نصرالدین کابا حاکم سلطان شـهاب الدین درون ملتان مـیباشد. ما دیگر ضرورت بـه تعقیب تاریخ افغانـها نداریم. خلاصه پیشروی از گزارشات خود آنـها و حرکت ایشان درون افغانستان متعاقب گرویدن بـه دین اسلام بمقصد پژوهش فعلی ما کافیست. بآنـهم مـیتوانم دراینجا خاطر نشان سازم کـه نصرالدین کعبه (کابا)، حاکم شـهاب الدین ملتان، بطورواضح یک راجپوت پراماره طایفه کابا ازنگاه نسب است. دهیربیلوت او را "کوباه یک آزاد شده سلطان شـهاب الدین غوری" دانسته و مـیگوید کـه پس ازمرگ آقای خود، اودرولایت ملتان و تمام مناطق مرزهای اندوس که تا زابلستان سلطنت نموده وغزنی مرکز آن بوده است؛ و اینکه همـین شـهزاده بوده کـه یکتعداد بسیـار زیـاد مردمـی را پناه داده کـه بهنگام تهاجم چنگیزخان بـه فارس فرارنموده بودند. او با تمام آنـها آنقدر خوب برخورد مـیکند کـه باعث رفع تاسف خروج ایشان از منطقه خویش مـیگردند. درون اواخر روزگار خود، نصرالدین یک جنگ فجیعی را بمقابل شمس الدین التمش (دارای نسب ترکی)، بردۀ دیگرآزاد شده شـهاب الدین کـه قبلا خودرا آقای سلطنت دهلی ساخته بود، ادامـه مـیدهد. اما لشکر او بواسطه التمش از بین رفته و کابا جهت محافظت بـه بکر فرار مـیکند؛ ولی باثر تعقیب، سوار کشتی ای مـیگردد کـه متلاشی شده و دراندوس غرق مـیشود.
حقیقت گزارش افغانـها درون مورد تخریب جیروسلیم و اخراج اسرائیلیـها توسط نیبوکدنیزر و ذکر دانیل درون بین اسرا، بطور واضح، اشاره بـه اسارت یـهودان درون 604 ق م است، وقتیکه نیبوکدنیزر اول جیروسلیم را گرفته و فنیقیـها، قبطیـها، سوریـائیـها و یـهودان را منحیث اسرا بـه بابیلون انتقال مـیدهد کـه در بین آخرین نامـهای مردمان، دانیل و همرهانش قرار دارد. تسخیر نـهائی و تخریب جیروسلیم توسط نیبوکدنیزر درون حوالی 586 ق م رخ داده، وقتیکه یـهودان باقیمانده بـه بابیلون انتقال شده و یـا بـه مصر فرار مـیکنند. اسارت اسرائیلی ها کـه توسط تیگلات پیلیزر آغاز و چند سال بعد توسط سلمایزر جانشین او در721 ق م تکمـیل مـیشود آنمردم را بـه بین النـهرین علیـا، ارمـینیـا و مـیدیـا انتقال مـیدهد. لذا ما تمام اقوام یـهودی و اسرائیلی (را بحیث اسرای جنگی) یکجا با نژادهای تابع و مسکون درون مناطقی نچندان دور از غور را داریم و از همـینجاست کـه افغانـها اعلام مـیدارند اجداد اسرائیلی آنـها از زمان اسارت توسط نیبوکدنیزر(حدود 600 ق م) که تا زمان سلطنت ایجادی توسط سبکتگین درغزنی (که سلطان محمود مشـهورترین و مـهم ترین قهرمان اسلامـی آن درون حوالی 900 م بود) مسکون بودند. درون جریـان این دوران 1500 سال، افغانـها درون هیچ تاریخی بمشاهده نمـیرسند که تا اینکه درون سلطنت خلیفه عبدالملک بن مروان (افغانـها مـیگویند) درون سال 86 هجری (اول جنوری 705م)، فرمانده روحانی (حجاج بن یوسف تکافی) و برادر زاده اش (عمادالدین) بحیث مـهاجمـین وتحت انقیـاد آورندگان منطقه سیوستان و توابع او (سیبی فعلی و سند علیـا) تعین مـیشوند. بهنگام رسیدن لشکرعرب درون مرزهای غور، مـهاجمان با تعدادی ازافغانـها یکجا مـیگردد. افغانـها با التفات مواجه شده و درخدمت فرماندهان عرب بحیث سربازان درجریـان هشت سال کمپاینی قرارمـیگیرند کـه در آن سیوستان تسخیرشده و راجای آن بقتل مـیرسد و پس از آن، افغانـها بـه خانـه هایشان برمـیگردند. این شاید اولین تذکرافغان ها بحیث یک مردم توسط عربهاست کـه از بعد پیروزیـهای قبلی ایشان درون فارس و ارمـینیـا، آنـها را درون مرزهای منطقه کوهستانی غور ملاقات مـیکنند. مطابق گزارش افغانـها، اینـها درون این زمان به منظور یکمدت 1300 سال درغور مسکون بودند و توسط مردمان همسایـه ایشان بنام افغان و بنی اسرائیل یـاد مـیشدند. اما ازینکه اینـها خود را توسط این نامـها یـاد نموده باشند درهیچ جای گزارش ایشان بطور واضح گفته نشده است. لذا معلوم مـیشود کـه این نامـها نامگذاری بومـی مردمـی نبوده کـه بآنـها درآنزمان اطلاق مـیشده و بواسطه آن اینـها از آنزمان بحیث یکعنوان قومـی و منبع نسبی قبول شده است. بعین ترتیب شاید مردمان کـه بنام کافر و قریش بواسطه همسایـه های آنـها نامـیده شده است، این اصطلاح را بحیث نامگذاری قومـی خویش قبول نموده و ادعای نسب عربی نمایند. طوریکه بـه کافرهای سانسکریت کمبوجیـا قریش گفته مـیشود ازیک مردمـی باین نام (کوروش پارسی و کیروچ راجپوت) کـه در قدیم باشندۀ نواحی شرقی پاروپامـیزوس یونانیـها بوده است، بعین ترتیب افغانـهای (کوهستانیـهای) غور شاید بنی اسرائیلی نامـیده مـیشدند از یک مردمـی کـه قدیما باشندۀ همـین نواحی غربی پاروپامـیزوس بوده اند.
درصفحات قبلی ما نامـهای اقوام متعدد قدیمـی متذکره بواسطه نویسندگان اولی یونانی منحیث باشندگان این منطقه (غور) پاروپامـیزوس را دیدیم و دریـافتیم کـه اکثریت آنـها حالا بواسطه قبایل دربرگیرنده عین نامـها دربین باشندگان موجود منطقه نمایـانده مـیشوند؛ اما درهیچ جای تمام منطقۀ وسیع آریـانا (درساحه ایکه مورد پژوهش ماست) بطور کل ما با هیچ قبیله یـا بخش یک قبیله بنام افغان یـا بواسطه نامـهای مشابه آن مواجه نشدیم؛ حتی نـه درون شجره های اقوامـی کـه بواسطه خود افغانـها چوکات بندی شده اند. مطابق گزارش خود آنـها، افغان ها بایست درون غور حدود یکنیم قرن قبل از اینکه هیرودوتس تاریخ خود را بنویسد و حدود چهارونیم قرن قبل از اینکه سترابو جغرافیـای خود را بنویسد، مسکون بوده باشند؛ اگراینـها بحیث یک قبیلۀ ساحوی مشخص درون جریـان این مدت طولانی موجود مـی بودند، بسختی مـیتوانستند از تذکر بواسطه مولفان فوق فرار نمایند و یـا طوریکه قضیـه حکم مـیکند بواسطه مولفان قدیمـی بعد تر مانند آرین، پلینی، پتولیمـی و غیره کـه بطور خاصی درون بارۀ این مناطق نوشته اند. توسط هیچیک از مولفان یونانی و رومـی (تا آنجا کـه من مـیدانم) هیچ تذکری از قبیله و یـا مردمـی بنام افغان نشده است. شاید دراینمدت طولانی، یـهودان و اسرائیلیـهای بدون مالکیت ساحوی یـا ساختار قبیلوی مستقل و پراگنده درون فامـیلهای انفرادی یـا جوامع کوچک دربین رعیت مسکون با مالکان زمـین و مستخدم درون معاملات تجارتی و صنایع هنری، مسلک ها و حرفه های متعدد و حتی بحیث سربازان بوده باشند. گفته مـیشود الکساندربزرگ یک قطعه قوی یـهودان درلشکرخود داشت کـه توسط آنـها فارس شرقی را تسخیرنموده و بدون شک نژاد عبری درون بین پیروان مخلوط و متعدد او وجود داشته است. عربها وقتیکه با قرآن دریک دست و شمشیر درون دست دیگری بـه فارس تهاجم د، بدون شک توانستند گرویدگان و همکاران راضی درون اولاده اسرای اسرائیلی و یـهودی پیدا نمایند کـه عنصر مـهمـی درون نفوس عمومـی منطقه نبوده و برای آنـها دین جدید مـیتوانست یک اصلاح یـهودیت خوار شدۀ خودشان بوده باشد. اینـها با درون اخوت اسلامـی (که خود هیچگونـه ساختارساحوی یـا تنظیم قبیلوی مستقل نداشتند) و با حذف منشا و بردگی خود و تشخیص خود بحیث محافظین و مذهبیون پیروزمند) بزودی مـیتوانستند درون سایـه کتله عمومـی اسلامـی ظهور کنند. حالا و بازهم، اینجا وآنجا و در مسیر انقلابات سیـاسی، چرخه بخت مـیتواند افراد را بـه نژاد های متمایز و صاحب قدرت تبدیل نماید، بعضی اوقات یـهودان معتقد بحیث مسلمانانی کـه منشا و نسب آنـها معلوم نیست، جا و مقامـی درون تاریخ بحیث فاتحین موفق و حاکمـیتهای مستقل حاصل مـینمایند، خود را با یک نژاد یـا قبیله غالب کـه در بین آنـها مسکون اند پیوند مـیدهند. درتاریخ اسلام نمونـه های زیـادی ثبت هست که یـهودان معتقد بـه موقفهای بلند وحتی شعبات وزیر یـا صدراعظم تحت فرمان شـهزاده ها و شاهان مسلمان اینحصۀ آسیـا رسیده اند؛ درافغانستان وحوالی آن مـیتوان بـه بیشترازچند سلسلۀ شاهان اسلامـی اشاره کرد کـه مشتق ازنسب یـا اجداد اسرائیلی، یونانی یـا راجپوت بوده اند. چنین هست سامانی، سلجوقی، صفاری، بویـه وغیره کـه موسیس آن با پذیرش اسلام وقهرمان دین دریکمرحله موانع بزرگی را ازپیشروی خود با کاربرد استعداد وانرژی طبیعی خودشان برداشته اند.
ما درمسیراین پژوهش دیدیم کـه درزمان سلطه یونانیـها درافغانستان، منطقه کوهستانی غور توسط یک قبیله بنام سور مسکون بوده کـه اشتقاق سوریـائی و یـا هندی داشتند. درصورت اول، این قبیله شاید متشکل از اسرائیلیـهای باشد کـه دراینحصه (مطابق گزارش افغانـها) مسکون بوده و لذا گزارشیست مبنی برادعای بنی اسرائیلی بودن آنـها. درصورت دیگر، این قبیله بایست نمایـانده سوریـا یـا سوریـابنسی، نژاد خورشیدی راجپوت هندوستان باشد کـه احتمالا باینحصه متعاقب واگذاری ولایـات اندوس و پاروپامـیزوس توسط سیلینیکاتور بـه سندراکوتوس آمده باشند (طوریکه قبلا گفته شد).
درهرصورت، نقطه مورد نظرما منشای نام افغان است. گزارش افغانی از یک جد بنام افغانـه یـاد مـیکند کـه او بحیث پسرجیریمـیا پسرساول (شاه اسرائیل) توضیح مـیشود؛ و او دارای موقف فرمانده کل لشکرسولومون (شاه اسرائیل) بوده وبحیث سرپرست اعمارمعبد جیروسلیم تعین شده بود. تمام اینـها را مـیتوان با اطمـینان بحیث جعل گزارش نام افغان رد کرد کـه این مردم توسط همسایـه هایشان نامـیده مـیشدند؛ واین نام به منظور باراول درون تاریخ درون اواخرسده اول هجری مطابق بـه اوایل سده هشتم مـیلادی شناخته شده است؛ وقرارمعلوم فقط توسط یک بخشی باشندگان افغانستان (قبایل درانی) بحیث نام یـاهویت قومـی آنـها قبول شده است، باستثنای باقیمانده نفوس منطقه؛ نتنـها باستثنای مردمان تاجک وهزاره (که نـه پختوصحبت مـیکنند و نـه مربوط قوم افغان اند، زیرا درون واقعیت یک نژاد متفاوت و دارای زبان متفاوت مـیباشند)، بلکه باستثنای چندین قبیله مشمول درشجره افغانـها کـه یکجا با آنـها ازقیس جد فعلی مشترک آنـها سرچشمـه گرفته، درون غور زندگی نموده و درآغازعصر اسلامـی یـا 661 م وفات مـیکند؛ با وجود اینکه مطابق کاربرد عام و بخصوص خارجی ها، اصطلاح افغان بتمام باشندگان افغانستان صرفنظرازنژاد و زبان اطلاق مـیشود.
افغان درانی، نام "افغان" را بـه قبایل پختو-گوی کوه سلیمان کـه پختانـه یـا پتان اصلی اند اطلاق نمـی کنند وهم بـه غیلزی کـه درحقیقت خودشان نیز این نام را بحیث نام قومـی خود رد مـیکنند؛ اینـها همچنان این نام را بـه یکتعداد قبایل کوچک دیگرمانند برکی، وردک، کوریش وغیره قابل تطبیق نمـیدانند؛ درون حالیکه قبایل ترکلانری را صرف بحیث افغانـهای قبولشده مـیشناسند چون آنـها پختوصحبت نموده و پختونوالی را رعایت مـیکنند؛ اما تاجک و هزاره (که هردو بطور واضح نژادهای متمایز و متفاوت اند) را یکجا با بلوچ (که ازعین ایل راجپوت خودشان است) جمعا بحیث بیگانگان رد نموده و در شجره خود شامل نمـیسازند. طوریکه درصفحات قبلی دیدیم اکثریت قبایل بلوچ با وجود اینکه پارسی صحبت مـیکنند (نـه پختو) و هم هیچ چیزی از پختونوالی نمـیدانند درحالیکه ازعین ایل راجپوت اند مانند چندین قبیله قبلی بسیـارمـهم و پرنفوس درون شجره افغانـها شامل اند. این ادعای استثنائی نام افغان توسط قبایل پختو-گوی قسمت غربی افغانستان بیمعنی نیست، طوریکه دراینجا توضیح مـیشود.
تاریخ افغانـها کـه در مخزن افغانی ثبت است، درهند تالیف شده (حدود 270 سال قبل ازامروز) وآنـهم درزمانیکه قسمت شرقی افغانستان، که تا کندهار و خود آن مربوط امپراطوری هند و قسمت غربی آن (بشمول بلوچستان و بعضی حصص کندهار) مربوط فارس بوده است. لذا شجره نامـه افغانـها صرف نفوس قسمتهای را دربرگرفته کـه باشندگان قلمروی مربوط بـه هند بودند. این تقسیمبندی سیـاسی منطقه درافغانستان کـه در آغازاین پژوهش تعریف گردید ازیک دوران بسیـارقبل اززمان سرنگونی سلطه یونانیـها بوجودآمده است. نفوذ و تفوق پارسیـان درتمام قسمت غربی این منطقه ازسواحل بحری مکران درجنوب که تا حوزه آبی اکسوس ومنابع آن درشمال مسلط بوده است؛ مرزشرقی آن بواسطه رودهلمند وتمام مسیر آن که تا اتصال ترنک دربُست وازآنجا با قطع دشت سیستان بواسطه خاران ومکران (بشمول هردو) معین شده است. درتمام این حصص جنوبی، غربی و شمالی افغانستان ما، پارسی (با لهجه های گوناگون) زبان مردم هست (یکجا با ترکی درون مرزهای شمالی آن). نفوذ و تفوق هندیـها درتمام قسمت شرقی افغانستان ازهندوکش درشمال که تا بحرهند درجنوب وازهلمند ومنطقه براهوی (بشمول آن) درغرب که تا به اندوس درشرق مسلط بوده است. درتمام این منطقه بشمول نواحی کوهستانی کافرستان و کاشکر (یـا کاتور)، کابل وغزنی، کوههای سلیمان و وادی ترنک، یکجا با پشین و شال و توابع آن بطرف دشت، زبان مردم پختو و لهجه های مشتق از سانسکریت است؛ براهویکی درجنوب و بوریشکی درشمال (که اشتقاقی از ایل تورانیـان است) استثنا مـیباشد.
با درنظرداشت این تقسیمبندی زبان، ما حالا مـیتوانیم بـه پژوهش خویش درمورد منشای واژه افغان ادامـه دهیم.
هیرودوتس از مرز اندوس یـا قسمت شرقی افغانستان ما بنام پکتیکا یـا پکتیـا صحبت مـیکند. منطقه یـاد شده ولایت سرحدی شرق امپراطوری قدیمـی فارس را ساخته و متشکل از ستراپی هفتم ازجملۀ بیست ستراپی ایست کـه داریوش هیستاسپ امپراطوری خود را به منظور تادیـه باج تقسیم نموده بود. این نام همانند نامـهای (طوریکه دیدیم) اقوام متذکره بواسطه هیرودوتس منحیث باشندگان این قسمت شرقی افغانستان بنام پَخت، پُخت، پَخته، پُخته و پُختون- خوا (تلفظ شونده بواسطه قبایل مختلف) نامـیده شده است؛ شکل آخری بمعنی "منطقه پُختون" بوده و شاید دراصل شکل هندی پُختون- کا، "از پُختون" بوده و از همـینجا پکتیکای هیرودوتس بوجود آمده باشد. باشندگان، خود را بطور انفرادی پُختون و بطور جمعی پُختانـه مـینامند؛ و از این لیست، یـا از پختان، شکل دیگر پختون، شکل فعلی هندوستانی پتان بدست مـیآید. این منطقۀ پُخت توسط همسایـه های هندی ایشان بنام رُوه نامـیده مـیشوند، یک واژه هندی کـه معنی کوه پارسی دارد؛ وگفته مـیشود کـه منطقه روه از ارتفاعات سوات و باجور درشمال که تا بحیره عرب درون جنوب و از کندهار و غور درون غرب که تا اندوس و حسن ابدال درون شرق وسعت دارد؛ اما درون یک مفهوم محدود تر، این نام صرف بـه کوههای سلیمان اطلاق مـیگردد یعنی از خیبر که تا بولان. باشندگان روه بنام روهیله یـاد مـیشوند، یک مخفف روه- واله، کـه بمعنی"بومـی روه" (کوهی یـا کوهستانی) مـیباشد. واژه پُخته تلفظ سخت کوهیـان از پُشته پارسی هست که معنی "کوه" دارد، با وجودیکه کاربرد واژه باین مفهوم حالا درون هر دو محاوره پختو و پارسی کم و بیش متروک شده است؛ واژه های کوه، کوهستان وکوهستانی بعوض آن استعمال مـیشود بخصوص درون نامگذاری نواحی کوهستانی درون قسمت شمالی این سرحدات شرقی افغانستان؛ مانند کوهستان کابل، کوهستان سوات وغیره و هم درون مورد دردیستان مانند کوهستان؛ اصطلاح بعدی درون حقیقت معادل پارسی دردیستان سانسکریت، یـا "منطقه دردا" است؛ معنی واژه دردا "کوهستانی" یـا "از کوه" است. نام دیگر سانسکریت به منظور "کوهستانی" مورد استعمال درون قدیم جهت نشانمردمان کوهی درون مرزهای اندوس کشمـیر (اگر درون حقیقت نام دیگری به منظور دردا نباشد) کیراته بوده است، چون کیراده بمعنی "از کیر" هست (کیر = گیر = کوه). این نام آخری حالا درون این مناطق شنیده نمـیشود، لیکن دردا هنوز هم درون دردوی فعلی دردیستان زنده است.
لذا ما مـی بینیم کـه از زمانـهای دور تمام قسمت شرقی افغانستان ما درون زبانـها و لهجه های مختلف بنام "کوهها یـا کوهستانـها" و باشندگان آن بنام "کوهی یـا کوهستانی" یـاد شده اند. پکتیـای هیرودوتس بصورت واضح پُخته پتان، تلفظ شدید کوهستانی پارسی نرم پُشته است، اصطلاح کـه باین مناطق کوهستانی اطلاق گردیده، وقتیکه قسمتی از امپراطوری فارس بوده است. روه هندیـها شاید بعد از انتقال این ولایـات بـه سندراکوتوس منشا گرفته باشد کـه منطقه را با هندوها پر مـیکند. کیراتا و دردا سانسکریت درون آنسوی منطقه پکتیـا و در شمال آن قرار داشته و نامـهای بسیـار قدیمتر بوده کـه شاید مشمول پکتیـا بوده باشد قبل ازاینکه نام پارسی پشته را کمائی نموده است. نـهایت جنوبی منطقه روه، درجنوب دره بولان، کـه بنام کوهستانی بلوچ نیزیـاد مـیشود، بصورت محلی بنام براهویکی "ازبراهوی" یـا "منطقه براهوی" یـاد شده و بمعنی بروهی کی "ازمردم کوهستانـها" است. لذا طوریکه مـیبینیم چندین نام قومـی دراین قسمت شرقی افغانستان مانند پختون یـا پتان، روهیله، کوهستانی، باروهی یـا براهوی و دردا یـا دردو وجود دارد کـه تماما بمعنی "کوهستانی" مـیباشند.
بیـائید حالا بقسمت غربی افغانستان خود برویم. دراینجا ما با سرحدات فارس امروزی سروکار داریم کـه متشکل از سلسله کوهها از گورگان (هیرکانیـا قدیمـی) درشمال که تا کرمان (کرمانیـا قدیمـی) درجنوب بواسطه واژه پارسی کوهستان یـاد شده است. قسمتی از آن که تا غرب هرات کـه حالا بواسطه کرای ترک اشغال شده، گفته مـیشود کـه مـهد قبلی افغانـهای ابدالی فعلی بوده است؛ و تمام کوهها یکی از مستحکم ترین سنگرهای فرقه فدائیـان یـا پیروان حسن صباح بوده است، شیخ الجبال "شـهزاده جبال" (نامـیکه عربها بارتفاعات فارس داده است)، و "مردکهن کوهها" طوریکه دراروپا شناخته مـیشود؛ کـه خود را اسماعلیـه مـینامند اما توسط مسلمانان ارتدوبنام ملاحیده یـا "بیدین" یـاد مـیشدند. ممکن هست تعدادی از بخشـهای قبایل افغان کـه نام اسماعیل دارند (پس از تخریب بواسطه هلاکوخان) و شاید تمام قبیله بنگش مشتق از این فرقه باشند. باقیمانده غرب افغانستان درنیمـه جنوبی آن دربرگیرنده دشت ریگی سیستان و کوه های کم ارتفاع مکران است، یک مسیریکه مشمول سیستان فعلی بوده و توسط نویسندگان اولی اسلامـی بارتباط تعلق آن بـه امپراطورنیمرود (شاه بابیلون) بنام نیمروز یـاد شده است. نیمـه شمالی قسمت اعظم افغانستان غربی درون بر گیرنده منطقه کوهستانی غور (یـا پاروپامـیزوس مورخین الکساندر است، یک واژه ایکه فرض مـیشود مشتق از پروا-بامـه هندی، "کوه هموار- قله") و هزاره فعلی باشد. توسط نویسندگان اسلامـی این منطقه اکثرا بواسطه اصطلاح تکراری کوهستان غور یـاد شده است؛ چون غور یک شکل پختو غر = سانسکریت گیر، "کوه" بوده و باین شکل درون غریستان (غرجستان نقشـه های ما) یـافت مـیشود (نام یکی از نواحی آن). این نام بصورت آشکارا از یک دوره متعاقب پیروزی مقدونیـها بوده و شاید باین منطقه توسط هندیـها داده شده باشد کـه بعدا مالکیت یـا اختیـار منطقه را بدست مـیگیرند. نام فعلی هزاره صرف از دوره تهاجم مغول یـا چنگیزخان درون نیمـه اول سده سیزدهم بوده و گفته مـیشود کـه منشای پارسی داشته و از واژه هزاره، "یک بخش ازهزار" گرفته شده کـه جهت بکاربرد بخشـهای نظامـی درون منطقه تحت فرمان مغول تقسیم شده بود. منطقه یـا ناحیـه دیگری نیز درساحل شرقی اندوس وجود دارد کـه حالا بـه همـین نام هزاره یـاد مـیشود با وجودیکه این توضیحات درون آنجا قابل تطبیق نیست؛ چون هزاره اندوس بصورت آشکار، شکل فعلی ابهیساره سانسکریت (منطقه ابهیساریز مورخین الکساندر) متذکره درون راجاترینجینی بحیث یک وابسته کشمـیرتحت نام دوروبیساره، "وادی دور ابهیساره" است. بآنـهم جدا از هرگونـه ثبت تاریخی، یک نقطه قاطع درجهت درست بودن تشریحات فوق نام هزاره غیر (غور) و کاربرد عام آن بشکل جمع هزاره جات، کـه نشاندهنده تقسیمات قبلی منطقه بـه نواحی نظامـی است، هریک بحیث یک هزاره تقسیم مـیشد، یـا بخش قطعات با یکهزار سرباز، یک ناحیـه بخصوص تحت درفش خاص آن؛ و در روزگار موجود، هریک از قبایل چارایماق قبل الذکر و چندین داهی نیزبنام یک هزاره یـاد مـیشوند، هردو بادرنظرداشت خود قبیله و ناحیـه مربوط بآن؛ مانند هزاره تایمنی، هزاره تیموری، هزاره داهی زنگی، هزاره داهی چوپان وغیره. درحال حاضر نام هزاره یـا هزاره جات جانشین هر کلمـه دیگر به منظور تمام منطقه غور شده است. این فقط نواحی کوهستانی درون شرق و غرب هرات هست که بعضا بنام کوهستان یـاد مـیشود؛ اما باشندگان آنـها بنام کوهستانی یـاد نشده وبا نام اصلی ایشان شناخته مـیشوند. باشندگان ایماق و هزاره غور هرگز توسط مردم منطقه ایکه درقلب آن سدارند افغان نامـیده نمـیشوند؛ اینـها درون واقعیت کاملا نژاد دیگری اند (طوریکه دیدیم) و هیچ چیزی مشترکی با افغانـها ندارند.
در شمال منطقه غور، ولایت ترکستان افغانستان فعلی قرار دارد. این منطقه قبایل ترک و ازبک هست که شامل هیچیک از قبایل ساحوی افغانـها نیست. لذا ما ضرورت نداریم که تا دراین منطقه درنگ نمائیم. قسمت شرقی ترکستان افغانی بواسطه بدخشی، واخی، شغنی مسکون گردیده کـه یکجا با دیگرمردمان پارسی-گوی موجود درون زمـینـهای کم ارتفاع و حصص بازمنطقه و در شـهرهای بزرگ بنام تاجک یـاد مـیشوند. درافغانستان اصطلاح تاجک بطور جامع بتمام کشاورزان پارسی-گو درون مناطق کم ارتفاع و بتمام هنرمندان، پیشـه وران، بازرگانان و طبقات رعیت درون شـهر ها کـه به پارسی صحبت مـیکنند اطلاق مـیشود. ناقلین دیـهوار زارعین پارسی-گو درون کلات بلوچ نیز تاجک نامـیده شده و در اینجا دهکده های مشابه جوامع تاجک درون حصص مختلف منطقه مثلا درلوگر، حومـه های کابل، غزنی، کندهار وغیره وجود دارند، بخصوص درکوهستان کابل، جائیکه مجموعه نفوس تاجیک بوده وعمدتا متشکل ازمسکونـه های کافر اند. واژه تاجک یـا تازیک طوریکه درافغانستان بکارمـیرود یک شکل تحقیری تاز پارسی هست که معنی "رعیت، نوکر، نسل پائین، تابع" داشته وباین مفهوم قرارمعلوم درزمان تفوق اعراب درون فارس وآسیـای مرکزی (جائیکه زبان عامـیانـه نفوس مدنی پارسی بوده) جهت تمایز بین طبقات رعیت و تجارت پیشـه ازطبقات فرمانروایـان و نظامـیان بوجود آمده است؛ مثلا درتعبیرترک یـا تاز، تشخیص کننده ترک جنگی و نظامـی از پارسیـان صلحجو و رعیت؛ ودرتازیک مازیک یـا تاجک ماجک، استعمال شونده دریک مفهوم اهانت آمـیز، جهت تفکیک طبقات رعیت و روستائی نفوس پارسی- گو و امثال آن. اصطلاح تاجک نشاندهنده نسب نژادی درون افغانستان نیست، چون تحت این نام یک تنوع بدون قبیله نژادهای رعیت پارسی، هندی، راجپوت، ناگه وغیره شامل مـیشوند. آنـهائیکه از نسب پارسیـان درون افغانستان اند بنام پارسیوان یـاد مـیشوند. نام تازتوسط پارسیـها بـه اولاده اعراب درفارس وهم بـه اعراب مسکون درفارس وهرچه کـه منشای عربی داشت، اطلاق گردیده و بنام تازی یـاد مـیگردید، مانند اسپ تازی، "اسپ عربی"، سگ تازی، "سگ عربی"؛ لیکن هردوی این مثالها دارای معانی مستقل "اسپ مسابقه" و "سگ مسابقه، سگ شکاری" از فعل پارسی تاختن، تاز، "دویدن"، "راندن" وغیره بوده واین شاید منبع تازاطلاق شونده بواسطه پارسیـها بـه اعراب بوده باشد.
ازبخشـهای متعدد منطقه متذکره توسط نویسندگان قدیمـی یونانی و رومـی و مولفین بعدی اسلامـی، ما حالا نامـها را درآغازپژوهش خویش ملتفت شدیم (شناختیم) وضرورت بـه تکرارآنـها نداریم. دراین بحث، ما تمام منطقه ایرا کـه افغانستان نامـیدیم بررسی نموده و درهیچ جائی هیچ قسمتی را نیـافتیم کـه بواسطه نویسندگان قدیمـی یـا فعلی و یـا حتی بواسطه باشندگان فعلی آنـها افغانستان نامـیده شده باشد ؛ با وجودیکه این نام برایشان نا آشنا نیست، این نام را بحیث نام منطقه یـا کشور ایشان بکار نمـیبرند باستثنای بخشی از باشندگانی کـه خود را افغان درانی مـینامند وآنـهم فقط ازنیمـه سده گذشته. نامـیکه این منطقه بواسطه باشندگان آن گفته و شناخته مـیشود خراسان است. نام افغانستان قرارمعلوم توسط پارسیـان بوجود آمده وآنـهم نـه قبل ازپیروزی نادرشاه ترکمن کـه او با ضمـیمـه ساختن این منطقه درون امپراطوری پارسی خود (کمتر از 150 سال قبل)، قسمت جنوبی آنرا بلوچستان (با درون نظر داشت قبیله مسلط درآنجا) و قسمت شمالی آنرا افغانستان (با درنظرداشت مردمان عمده ایکه دراین منطقه با آنـها معامله مـیکرد) نامـید. اما درون نیمـه سده گذشته، احمدشاه ابدالی، بهنگام آقائی خود برفتوحات نادردراین منطقه، نام افغانستان را بتمام این منطقه گسترش داد کـه ما آنرا بعد از آریـانای باستان معین کردیم. باوجودیکه نام افغانستان بحیث یک نام ساحوی تاریخ بسیـار جدید دارد، خود افغانـها از زمانـهای بسیـارقدیم درتاریخ وجود دارند؛ حداقل ازآغازسده هشتم مـیلادی کـه درآن دوران کوهستانی های وحشی و غارتگر ارتفاعات غور درون شمال سیستان به منظور اولین اعراب مـهاجم درون این منطقه بنام افغان و افاغنـه (جمع آن) شناخته شدند. ازاین زمان ببعد درجریـان دو قرن بعدی جنگ و تغییرات دودمانی دراین منطقه، نام افغان درون زمانـهای مختلف درتاریخ شرقشناسان بحیث یک مردم یـاغی و وحشی، اکثرا کوچی یـا چوپان، موجودات جنگی وغارتگر و دارای ظرفیتهای نظامـی و اداری بدون هیچگونـه نظمـی دیده مـیشود؛ که تا اینکه اینـها اوج درخشش و شـهرت خود را درسلطنت غوری غزنی بدست آوردند وقتیکه شـهاب الدین غوری هندوستان را اشغال کرد، نـه فقط اسلام معرفی شده بواسطه سلطان محمود (شاه قبلی ترک درغزنی) را تصدیق کرد بلکه همراه با آن لشکرافغان را با چنان اثراتی درآنجا ارتقا داد کـه پس از زوال شاهان غوری، افغانـها را بحیث نمایـانده شاهان پتان دهلی بحاکمـیت هند رسانیدند. ما دراینجا درباره ردیـابی افغانـها درهند که تا تعویض ایشان بواسطه مغول نمـی اندیشیم، لیکن مـیتوانیم بطور مطلوب این نقطه را مورد پژوهش قراردهیم کـه این افغانـها کی بودند. سلطنت ایجادی درغزنی توسط سبکتگین بنام ترک شناخته مـیشود، ولی خود سَبَک شاید یک بومـی منطقه غزنی و یـا یک راجپوت بوده باشد؛ درهرصورت، او با یک زن ازقبایل مسکون درغزنی ازدواج مـیکند کـه پسر و جانشین او محمود مشـهور را متولد مـیشود، اولین شـهزاده اسلامـی کـه عنوان سلطان را اختیـار مـیکند. این محمود افغانـها را مورد توجه و التفات خاص قرار داده و تعداد زیـاد آنـها را نـه فقط درلشکربلکه همچنان درون شعبات مختلف دولتی استخدام مـینماید و باینترتیب آنـها مـیتوانند چنان قدرت و نفوذی بدست بیـاورند کـه سلطنت خود را بر تخت غزنی بنشانند کـه بعدا قدرت بـه افغان های غورانتقال مـیکند.
افغانـهای غوری سلطنت غزنی مربوط بـه قبیله سورغوراست؛ اینـها افغانـهای سوری بودند. سوررا ما قبلا دربین قبایل غورتوضیح دادیم ولی نامعین باقی گذاشتیم کـه این سورها اشتقاقی سوریـائی ویـا هندی دارند. شاهان پتان دهلی کـه در بالای مخروبه های سلطنت غوری غزنی ظهور د، از قبیله لودی بودند؛ اینـها افغانـهای لودی بودند کـه بصورت واضح همسایـه های سوری بودند، لیکن موقعیت دقیق آنـها بحیث یک قبیله ساحوی بصورت درست معین نیست، بآنـهم شاید درمجاورت غزنی بطرف وادی ارغنداب بوده باشد. لودیـها اززمان سلطان محمود بطور غالب بحیث فرماندهان نظامـی و حاکمان ولایتی تحت سلطانـهای متوالی که تا ارتقای ایشان بحاکمـیت معلومدار اند. حالا هیچ قبیله درافغانستان باین نام قابل ردیـابی نبوده و نـه هیچگونـه علایمـی ازموجودیت قبلی آنـها دراین خاک برجای مانده است؛ با وجودیکه گفته مـیشود اینـها یک قبیله بسیـارمـهم درتمام منطقه بین بست درهلمند (باشگاه زمستانی دربارمحمود) وغزنی (باشگاه تابستانی او) بوده است؛ و گفته مـیشود کـه درتهاجمات پیـهم و موفقانـه محمود بهندوستان و بخصوص درسومنات سهم مـهم داشتند. درون هند، لودی یـا لودهی طوریکه درآنجا یـاد مـیشوند، تعداد زیـادی مسکونـه های شگوفان بخصوص درون ناحیـه سرهند ایجاد نموده اند، جائیکه شـهر لودهیـانـه نشانـه یکی از مسکونـه های مـهم آنـها بوده وحالا تحت حاکمـیت برتانیـه، پناهگاه شـهزاده های شکست خورده و تبعیدی افغانـهاست. نام لودی یـا لودهی درون بین قبایل وطوایف راجپوت بمشاهده نمـیرسد؛ لیکن درون بین برهمنـهای شمال هند، یک طایفه بنام لوهدی وجود دارد. این طایفه لوهدی برهمن شاید منبع لودیـهای فعلی بوده و یـا اینـها شاید مشتق ازلودی لیدیـای قدیمـی، یکجا با لودهی برهمن باشند. درهرصورت، هیچیک ازاین نامـهای سوری ولودی درمنشای نام افغان کمک نمـیکند کـه درتحت این نامگذاری قومـی هردو طبقه بندی شوند. چون که تا اینجا بطور مطمئن از اوایل سده هشتم مـیلادی درردیـابی منبع نام افغان دربین تمام مردمانیکه این نام را بحیث نام قومـی حمل مـیکنند ناکام ماندیم، حالا آنرا درجای دیگر و در بین امپراطوری قدیم پارسی جستجو مـیکنیم کـه این منطقه یک قسمت آنرا تشکیل مـیداد.
هیرودوتس درون نامگذاری بیست ستراپی قبل الذکر خود مـیگوید "سیزدهم دربرگیرنده پکتیکا، ارمـینیـها با اقوام مجاور که تا ایوکسینی"؛ و کمـی بعدتر بعد از ستراپی آخری، با صحبت درمورد هندیـها مـیگوید "دراینجا هندی های دیگری هم مرز با شـهرپاتیروس و منطقه پکتیکا وجود دارند، مسکون درون شمال هندیـهای دیگر کـه نحوه زندگی ایشان مشابه بکتریـائیـها است". لذا ما دو منطقه بنام پکتیکا داریم، یکی درون مرزهای غربی و دیگری درون مرزهای شرقی فارس قدیم. پکتیکای اندوس را ما قبلا بنام پختون- خوا (پختون کای هندی)، پخته یـا منطقه روه پختانـه، پتان یـا روهیله دانسته و واژه ها را معادل پارسی کوه یـا کوهستان و کوهستانی تشریح کردیم. پکتیکای ارمـینیـا درون ایوکسین، دارای عین خصوصیـات کوهی مثل پکتیکای هند درون اندوس است، بصورت واضح دربرگیرنده عین نام پارسی پختون- خوا یـا پُخته (احتمالا تلفظ ارتفاعاتی پُشته نرم فارسی) کـه بمعنی "منطقه کوهستانی" است. درون افغانستان نامـهای کهنـه پُخت و رُوه درون گفتگوی عامـیانـه جای خود را بـه کوهستان پارسی فعلی، دارای عین معنی داده است. ازاینکه نام قدیمـی ارائه شده توسط پکتیکای یونانی هنوز درون ارمـینیـا و مناطق مجاور بشکل پُختون- خوا و پُخته وجود دارد یـا نـه (آنطورکه درون مرزهای اندوس وجود دارد)، من نمـیدانم؛ اما محتمل بنظر مـیرسد کـه در آنجا نیزنام قدیمـی درگفتگوی عامـیانـه توسط داغستان فعلی تعویض شده هست که معادل ترکی کوهستان است. واژه های ترکی داغ، داغستان و داغستانی معنی "کوهستان"، "منطقه کوهستانی" و "کوهستانی" دارد، با وجودیکه بصورت عام درتمام آسیـای صغیربخاطرتعین نواحی کوهستانی و باشندگان آنـها بکار رفته و بطور خاص بیک ناحیـه جدا و باشندگان آن دراین قسمت کوهستانـهای ارمـینیـا اطلاق مـیشود کـه دربین بحیره هایپین و ایوکسین واقع بوده ومحدود بـه کوههای قفقاز درون شمال است. درون قسمت شرقی این منطقه ولایت شیروان، البانیـا سترابو و پلینی قرار دارد و همـین منطقه هست که حالا بطور خاصی بنام داغستان نامـیده شده و باشندگان آن داغستانی خوانده مـیشوند؛ شاید بخاطریکه اینـها معادل دقیق بومـیان متروک پختون- خا و پختون درون زبان مسلط بعدی منطقه مـیباشد.
بطورواضح معلوم هست که نام البانیـا توسط رومنـها باین منطقه داده شده است. البانیـا بمعنی "منطقه کوهستانی" و باشندگان آنـها را البانی، "کوهستانی" یـا البانیـها مـینامند. این نام درون هیرودوتس دیده نمـیشود و شاید معادل لاتین نام پارسی ارائه شده بواسطه پکتیکای خودش باشد کـه احتمالا پشته یـا پختونخا بوده است. نام اصلی لاتینی احتمالا البا، معادل پارسی پشته بوده است؛ و ازاینجا البانیـا معادل پشتونخا بوجود آمده است. لذا مراحل را مـیتوان چنین ارائه کرد: البا = پشته = "کوهستان"؛ البان = پشتان = "کوهستانی"؛ البانیـا = پشتونخا = "منطقه کوهستانی"؛ البانی = پشتون = "باشندگان منطقه کوهستانی" یـا البانیـها. البان لاتین ظاهرا منبع ارمنی الوان هست که نام آنـها به منظور این البانیـهاست. الوان یـا البان ارمنی (با وجودیکه بطورعادی بدون تفاوت تلفظ مـیشود) درالفبای ارمنی ها با حروفی نوشته مـیشود کـه (بهنگام حرف بحرف نوشتن) مثل اغوان خوانده مـیشود؛ واین واژه کـه درارمنی الوان وغیره تلفظ مـیشود، درلهجه عامـیانـه همسایـه های شرقی آنـها بـه اوغان و افغان تبدیل مـیشود؛ و این افغان با جمع عربی افاغنـه آن، شکل عامـی هست که توسط نویسندگان عرب و دیگر مسلمانان بکار رفته است. درون معنی و مفهوم، این واژه عین کوهستانی پارسی و داغستانی ترکی هست که معنی "کوهستانی" دارد.
باینترتیب ما دریـافتیم کـه ارتفاعات شرقی امپراطوری قدیم فارس و باشندگان آنـها درون دورانـهای مختلف و در قسمتهای مختلف، بنامـهای یـاد شده اند کـه همـه دارای معنی مشابه "کوهستان" و "کوهستانی" مـیباشند. پُخته پارسی کهن و پُختون باشندگان آنـها (پتان هندوستانی)، کـه زبان شان پختو یـا "زبان کوهی" هست (که توسط افغانـهای غربی پشته، پشتون و پشتو تلفظ مـیشود)، اشکال یونانی پکتیکا و پکتیس، انگلیکای پکتیـائیـها، هندی روه و روهیله، و سانسکریتی دردستان و درده (دردو عامـیانـه) و پارسی فعلی کوهستان و کوهستانی، تماما معنی همسان "کوهستان" و "کوهستانی" دارند. بعین ترتیب، درون ارتفاعات غربی امپراطوری پشته و پشتان پارسی کهن، منبع فرضی پکتیکا و پکتیس هیرودوتس، لاتین البانیـا و البانی است، ازهمـینجاست ارمـینیـائی الوان، اغوان و افغان و ترکی داغستان و داغستانی، کـه تماما معنی همسان "کوهستان" و "کوهستانی" دارند.
با دریـافت منبع افغان درون اغوان ارمنی، بطور واضح معلوم مـیشود کـه نام افغان کاملا بمعنی "کوهستانی" بوده و شکل ارمنی البانی رومـی است، عین البانیـهای فعلی و اینکه این یک اصطلاح قومـی (تباری) یـا نژاد معین نبوده و کاملا یک نامگذاری باشندگان مناطق کوهستانی خاص است، بدون درنظرداشت قومـیت یـا نژاد آنـها. دراین مفهوم آخری هست که نام مـیتواند بتمام باشندگان افغانستان اطلاق شود، چون طوریکه ما مـیدانیم افغانـها خودشان بطور یقینی مخلوطی از چندین نژاد و قومـیت اند. اما چون خود افغانـها هرقبیله ایرا کـه پختو را بحیث زبان مادری صحبت نکنند افغان نمـیدانند، یک تمایز مشخص درتطبیق این نام بوجود مـیآورند. درون افغانستان نام افغان صرف محدود بـه یکتعداد قبایلی باشنده منطقه کندهاراست کـه زبان شان پختواست؛ درحالیکه طوریکه قبلا تشریح شد، دیگرقبایل پختو-گوی و باشنده کوههای سلیمان وشاخه های آن بنام پختون یـا پتان نامـیده مـیشوند. بعباره دیگرافغانستان غربی افغان و افغانستان شرقی پتان است.
ازاینکه چطورنام ارمنی افغان اصلا ازلاتین اشتقاق شده و با محدودیت های فوق الذکر صرف بـه مردم یکقسمت افغانستان غربی تطبیق گردیده سوالی هست که مستحق پژوهش است. من فکرمـیکنم این نام بـه زمانـهای تسلط رومـیها درآسیـای صغیر برمـیگردد و مـیتواند بـه مردمان اطلاق گردد کـه آنرا درون زمانـهای بعد از حکمروائی رومن ها حمل مـینمودند؛ شاید درون زمان امپراطوری پارتیـها کـه ارمـینیـا یک قسمت مـهم آنرا تشکیل مـیداد. درطول شاهان متوالی ارساکی کـه بیش از چارونیم سده این قسمت آسیـا را درون فرمان داشتند، بعضی ازآنـها تولد و نسب ارمنی داشته و دیگران بواسطه ازدواج با شـهزاده ها و نخبه های ارمنی بسیـاربهم نزدیک شده بودند. تمام افغانستان غربی کـه متصل مـهد بومـی ارساکی بوده و یک ولایت امپراطوری پارتها را تشکیل مـیداد، دراین دوران بایست درارتباطات آزاد با ولایـات غربی خود بوده باشند؛ و این نیزمحتمل هست که قبایل متعدد حمل کننده نامـهای اقوام قدیما ساکن درون تراکیـا و لیدیـا کـه حالا درون افغانستان یـافت مـیشوند (من فرض مـیکنم)، اولا باین منطقه درون دوران تسلط یونانیـها آمده و در دوران طولانی حاکمـیت ارساکی با اعمارمسکونـه های جدید یکجا با دیگران به منظور باراول داخل این مناطق مـیشوند. چون درون قدیم بدون شک چندین و بزرگترین مـهاجرت اقوام و قبایل از تراکیـا بـه لیدیـا صورت گرفته هست و از همـینجا اینـها درون جریـان امپراطوری رومن درون آسیـای صغیر و حاکمـیت پارتیـها (جانشینان آنـها) بطرف شرق رفتند. شاید درون این دوران هست که لودی دوباره از لیدیـا بافغانستان آمده، یکجا با بتنی (بتینی پلینی) از بیتینیـا، و هر دو درون افغانستان ترکیب شدند.
طوریکه قبلا گفته شد گزارش افغانی، موقعیت اجداد خود را دراین منطقه درون مسیرکوهستانی بین دریـاهای هلمند و هرات مـیداند کـه بنام کوهستان غور یـاد مـیشود، جائیکه آنـها توسط همسایـه هایشان بنام بنی اسرائیل و افغان خوانده مـیشدند. اما طوریکه دیدیم درون اینجا هیچ قبیله یـا مردمـی باین نام توسط هیچیک از نویسندگان قدیمـی تذکر داده نشده است. اولین تذکر تاریخی نام افغانـها درون این مناطق توسط نویسندگان اسلامـی درون رابطه بـه لشکرکشی حجاج جنرال عرب بمقابل سیوستان درون 705 م مـیباشد. شاید اعراب با آشنائی با نام افغان، طوریکه به منظور کوهستانیـها درون ارمـینیـا اطلاق مـیشد، اولا این نام را بـه کوهستانی های غوردادند، چون اینـها را یک مردم وحشی و غارتگر با رسوم چوپان یـا کوچی و بدون ساختار قومـی، اما متشکل از قبایل مختلف و نژادهای بدون یک نامگذاری مشترک یـافتند. یـا اینکه شاید (بسیـارمحتمل بنظرمـیرسد) اینـها نام اطلاقی باین افغانـها را توسط همسایـه هایشان یـافتند. درهرصورت، مـیتوانیم نتیجه گیری کنیم کـه اینـها یک مسکونـه اغوان ارمـینیـا بوده ومتشکل از یـهودان و ارمنیـها با قبایل بومـی اند. یـهودان کـه دراین زمان دراینحصه مردمان پرنفوسی نسبت بـه فارس بودند، شاید نام بنی اسرائیل را گرفته وخودشان حالا نمایـانده بخشـهای موسا این قبایل افغان بودند. ارمنیـها شاید عیسوی بوده ومشمول اولاده اسیران اسرائیلی اولی بودند؛ اولاده آنـها دربین این افغانـها شاید بواسطه بخشـهای عیسای قبایل مختلف نمایـانده مـیشد. دربین این مـهاجرین ارمـینیـائی شاید سیـانی آمده باشند (یک بخش بتنی خاچین) کـه معلوم مـیشود نام خود را بـه سیـانـه داگ کوههای سلیمان و سیـانـه کوه بلوچستان غربی داده اند، طوریکه قبلا تشریح شد؛ چون نام آنـها عین نام سیـانی ناحیـه سیـانـه داغ ارمـینیـا بوده و بین دریـاهای اراکسیس و کور قرار داشته و برای اروپائی ها بحیث سیـانیـا یـا سیـانیتیـا مشـهوراند.
ارمنیـها کـه از قدیم همـیشـه با مردم عبری رابطه نزدیک داشتند افغانـها را بحیث هم نژاد خویش مـیشمردند؛ و اینـها گزارشی دارند مبنی براینکه امـیر تیمور (تیمورلنگ) درون اوایل سده چاردهم "یکتعداد ارمنی ها را ازمنطقه الوانـها گرفته و در منطقه کندهار مسکون مـیسازد، جائیکه آنـها مذهب خود را تبدیل مـیکنند"؛ اینـها عیسویت را با اسلام تعویض مـیکنند. پدر چامـیچ فقره فوق را از "تاریخ ارمـینیـا" نقل مـیکند کـه توسط جی. ابدال درون کلکته بانگلیسی ترجمـه نموده و بعد ترعلاوه مـیکند – "قسمتی از کندهار بعد از ایشان بنام الوان ها یـا افغان ها نامـیده مـیشود؛ بعضیـها درون تصدیق این گزارش متیقین اند کـه باشندگان اینقسمت بهنگام غذا خوردن درون نان خود یک علامـه چلیپا مـیسازند". درآنجا علایم زیـادی (درپهلوی آنچه ذکرشد) وجود دارد مبنی براینکه قبلا عیسویت مذهب یک قسمت قابل ملاحظه نفوس افغانستان بوده است. اما این موضوعی هست که ما حالا با آن سر وکار نداریم.
برای مقصد ما کافی هست که ما افغانـها را درون بین ارمنیـها یـافتیم و دراینجا بحیث نمایـانده های البانیـهای آسیـای صغیر. ما حالا با یقین کامل مـیتوانیم نتیجه گیری نمائیم کـه افغان های افغانستان ما البانیـهای البانیـای هندی ما بوده و مربوط بـه امپراطوری شرقی البیون {انگلیس} برتانیـه است.
ایچ. دبلیو. بیلیو
18 جولای 1891
پایـان
)قسمت ششم(
این بخش تکمـیل کننده قبایل باشنده منطقه مربوط بـه ستگیدای قدیمـی مـیباشد. ما حالا بـه آنـهای مـیپردازیم کـه در منطقه دادیکای هیرودوتس، دادیکی هندی یـا "قبایل دادی"، دادی موجود یـافت مـیشوند. دادی حالا درون افغانستان بحیث یک قبیله ساحوی جدا باین نام یـافت نمـیشود؛ اما بخشـهای دادی درون تعداد زیـاد قبایل پتان یـافت مـیشوند، بامتداد مرزهای اندوس ودر جانب دیگر این دریـا کـه خارج ساحه پژوهش ماست، داودپوتره بهاولپور نمایـانده دادیکای قدیمـی درون تغییرشکل اسلامـی آنست. منطقه دادیکای قدیمـی کـه مرکز آن احتمالا بواسطه شـهر دادر نزدیک مدخل معبر بولان از جانب هند هست نمایـانده مـیشود مـیتواند بحیث محدوده ای درشمال توسط کوههای خوجک عمران و ویـهووا، درون جنوب بواسطه معبر مولا که تا خضدار، درون شرق بواسطه اندوس و در غرب بواسطه منطقه خاران بشمول نوشکی و شوراوک تعریف شود. درون ساحه فوق الذکر ناحیـه سیبی (سیوستان قدیمـی) قرار دارد. معلوم مـیشود کـه خاران قدیمـی (کارینی سترابو کـه قبلا ذکر شد)، شامل تمام ولایت کلات فعلی بلوچستان یـا بخشـهای ساروان و جاله وان درون شمال و جنوب هست که قرار معلوم نامـهای خود را از قبایل سروانی و جلوانی افغان گرفته اند کـه گفته مـیشود بحیث مسکونـه نظامـی درون این حصه مرز بطرف مکران توسط سلطان محمود غزنی کاشته شده بودند، پسر و جانشینان او با تجدید حملات بمقابل مکران، درون جریـان نیمـه اول سده یـازدهم این مناطق را تثبیت و توسعه دادند. سروانی یک شاخه بتنی و جلوانی شیرانی قبل الذکراست. بخشـهای عمده جلوانی عبارتند از کونگری، مایـار، مروت، نیکبی، سالار و سیپند.
بخشـهای سروانی عبارتند از
اچو اغوک احمد اکو علی اسیک
اسو بلی بوبک دای دودو گدای
حدیـه هارون هیبک اسماعیل ایسوت جعفر
ککور کربوری ملنـه مالاته ملیکیـار مامو
مته موسا ناهر نور پونی رستم
سکنوت سام سمـیه سنجر سینی شاخا
سودا سریپال سوری
ازاین نامـها سروانی یک قبیله راجپوت (پریـهاراه؟) است. اچویک قبیله هندی قبل الذکر بوده و در بخش اچکزی درانی دیده مـیشود. اغوک شاید اغوری قبیله مذهبی هندی، ککور همان ککی ختری، کربوری همان کربیره راجپوت بازرگان، ملوا همان ملنی چوهان، مالاتا همان مالاوت رهتور، ملیکیـار همان مولک قبیله گله دارهندی و جوره رهتور یکجا با یکدیگر، مامو همان ماما برهمن، ناهر همان ناغر راجپوت بازرگان، پونی یک قبیله پراماره کـه بنام سوده نیزیـاد مـیشود. اکثر دیگران قبلا دیده شده است.
منطقه هموار بین دریـای اندوس و کوههای سلیمان تشکیل کننده ناحیـه برتانوی دیره غازی هست که درون آن نفوس بسیـار مخلوطی وجود دارد متشکل از قبایل مختلف مسلمانان مانند سید، افغان، پتان، بلوچ با بخشـهای متعدد و قبایل زیـاد هندو مانند برهمن، ختری، اروره، لبانـه، سود، بهاتیـه وغیره. بلوچ متشکل از لگری، بزدار، مزاری، لوند،رانی، دریشک، کوساح و تعداد زیـاد طوایف دیگر با نسب بسیـار مخلوطی کـه گفته مـیشود باین مناطق درنیمـه سده شانزدهم آمده اند، بهنگام پیشروی همایون بکمک فارس از طریق خراسان جهت بدست آوردن تخت دهلی با یکتعداد لشکر بزرگ کـه در سرکردگی آنـها یکتعداد بلوچ و قبایل دیگر منطقه کندهار قرار داشت. بلوچ حالا یک قبیله بسیـار بزرگ و مخلوط است؛ و در حقیقت یک قوم متمایز را مـیسازد کـه کاملا جدا از افغانـها بوده و در زبان و جداول نسَبی آنـها شامل نیستند. بعین ترتیب بلوچها نیز درون نامگذاری افغانـها یـا پتانـها بیشتر بـه روابط سیـاسی نسبت بـه نسب خونی ایشان شامل نبوده و آنـها بیشتر پارسی مـیباشند که تا هندی؛ باوجودیکه از نگاه نژادی، زبان، رسوم و چهره هندی هستند نـه پارسی. بلوچها درون اصل بلایچه راجپوت و باشنده منطقه خاران متصل بـه همقبیله های ایشان راجپوت بهرایچه اند (حالا درون افغانستان بواسطه بهریچی شوراوک نمایـانده مـیشود) کـه هر دو طوایف بزرگ چهومن یـا چوهان، اگنیکوله است. قبیله آخری بعضی مسکونـه های مـهم و وسیع درون هند ایجاد نمودند و نام خود را باین نواحی داده اند (بهرایچ) دراودح؛ نووابی جهجر (ناحیـه دهلی) یک مسکونـه دیگر این قبیله هست که رئیس مرحوم آن یک بهرایچه پتان بوده و بجهت خیـانت درون موتینی هندی در1857 اعدام شد. ما درباره بلوچ بعدا صحبت خواهیم کرد اما دراینجا بارتباط قومـیت اینـها ضرورت هست مکثی داشته باشیم، چون درون ساحه مربوط بـه دادیکای یـافت مـیشوند. با آنـهم اولا مطلوب هست که بهریچه را درون شوراوک افغانستان بررسی کنیم.
بهریچی یـا برایچی حدود3 هزار فامـیل بوده و شامل بخشـهای ذیل است
ابو علی بادو بهادر مندو شیرو وغیره
منطقه آنـها یک سطح لامزروع وخاک سخت هست که بواسطه دریـای لوره پیموده شده و توسط ریگها احاطه شده است. بریچی درون کلبه های سبدی و بوریـائی زندگی مـیکنند کـه بنام کدل (کده پارسی = "خانـه") یـاد شده و تعداد زیـاد شتران را پرورش مـیدهند. ابو شاید نمایـانده ابی قدیمـی، یک قبیله سکائی متذکره بواسطه هومر هست ، یـا ناحیـه درون راجواره (قله ابو) کـه از آنجا آمده اند. دیگران را قبلا دیده ایم.
درمنطقه هموار بین اندوس و کوههای کله روه درغرب، قبایل بلوچ فوق الذکریـافت مـیشوند کـه مـیتوان اینـها را دراینجا توضیح کرد. بعوض خیل و زی پتان و افغان، بلوچ بـه نام طوایف و بخشـهای خود، حالت اضافی پارسی انی را علاوه مـیکنند کـه بمعنی "مربوط آنـها" است؛ لذا علیـانی، "مربوط بـه طایفه یـا فامـیل علی"؛ سنجرانی "مربوط فامـیل یـا خیل سنجر" و مشابه بـه علی خیل و علیزی پتان و افغان وغیره مـیباشد.
بلوچ لغاری متشکل از طوایف علی، هادی، باگل و هیبت بوده و باشنده پچاده یـا خاک سخت بامتداد دامنـه کوه است.
بخشـهای علیـانی عبارتند از
بزدار چجی چندی چانگو گبول جوگی
خلیل لنجو مـهرو مـیته موند سنجر
سورج تالپور وغیره
بخشـهای هدیـانی عبارتند از
اسار بشم بیجر دیبی حاجی جهار
کلوهی سمله شاهو زنگل وغیره
بخشـهای باگلانی عبارتند از
باگل باغی دادو کلیری ماسو ننگری وغیره
بخشـهای هیبتانی یـا هبتانی عبارتند از
بدوی هبتی فیرو رستم سور سوراج وغیره
اکثریت نامـهای فوق بـه آسانی شناخته مـیشوند. بوزدار همان بزدار، پارسی "رمـه – بز" و شاید تعویض اسلامـی همان بهگتا هندی است. چاجی همان چجیره رهتوراست، چندی همان چنده چوهان، چانگو همان چوهان، گبول همان کپول راجپوت بازرگان است. جوگی یک قبیله مذهبی هندی است. خلیلی شاید کوهیله پراماره یـا همان کوهلا ختری است. لنجو شاید لنگهه سولانکی، مـیهرو شاید مـهرا ختری، مـیته شاید مـیتیلی برهمن، موند همان موندا کچواهه است.
هدی همان هودی جت، بشم همان بیسن، بیجر همان بیجهیریـه راجپوت (پریـهاره ؟)؛ دیبی همان دیبا پراماره، حاجی همان هیوبنسی راجپوت، جهارهمان جینـهر گوجر، کلوهی همان کوهلی ختری، سمله همان سیمله راجپوت (کچواهه یـا پریـهاره؟) است. شاهو یـا شاهی را کـه در فقرات قبلی دیدیم شکل اسلامـی راوکه هندی، سولانکی هست که معنی هر دو "مربوط شاهی" درون پارسی و هندی است. زنگل همان جنگم قبیله مذهبی هندی است. باگل همان بهگیله سولانکی یـا بهاگل راجپوت بازرگان است. باغی همان بیراگی قبیله مذهبی هندی، دادو همان دادی، کلیری همان کلهر ختری، ماسو همان مـهاسو یـا مـه اسو "اسوه بزرگ" قبیله راجپوت، ننگری ؟؟؟. هیبتی یـا هبتی مربوط ناحیـه دریـای هب، بدوی همان بهدایل رهتور، فیرو همان پریـهاره است. رستم نام قهرمان مشـهورپارسی هست که شاید منشا و وابستگی هندی داشته باشد، منطقه بومـی او زابل یـا غزنی و حکومت پدرش سیستان و کابل بوده است.
بوزدار باشنده کوههای بین معابر سنغر و ویدور هست که لونی پتان درون مرز غربی آنـها قراردارد. بخشـهای آنـها عبارتند از
بسکن بهله چاکر چندیـه چنگو دیگر
دول دورک گدی گهم گمو غلام
عیسا جعفر کلاتی کایـانی لادو لگر
لوند مری مـیر مـیتا نامور نندو
پولادی شمر شاهو شوکر سیـهه سوبی
سورب وغیره
ازاینـها بسکن شاید بستب کیـاست، بهله همان بهله سلطان راجپوت یـا بهلی ختری، چاکر نام یک رئیس اجدادی بلوچ کلات و شاید یک چاکیت رهتور باشد. دیگرشاید همان دینگر هندی قبیله گله داریـا دوگل ختری، دول همن دوهیل راجپوت بازرگان، دورک همان دورگبنسی راجپوت (کچواهه) است. گدی هم گله دارختری وهم هندی است، گهم همان گهرورو گامو همان گموهه راجپوت، لادو همان لادی راجپوت بازرگان، لوند یک قبیله راجپوت از سواحل دریـای لونی درراجواره، مری همان موری پراماره، نندو همان نندی ختری، پولادی عین فولادی هزاره هست که دوباره دیده مـیشود، این نمایـانده یک قبیله بسیـار قدیمـی و مـهم درون این حصص هست پس از او معبر بولان نامگذاری شده و مقبره او نچندان دور از زیـارت پولاجی و هم معبد مشـهور و قدیمـی بول یـا بوله درملتان است. نام حقیقی او بوله است، دی نـهائی کاملا پیوست اضافی سندی مربوط بـه کی هندی و د پختو است. شمر همان سمرفله قبیله گله دار، شوکرهمان شوکل برهمن، سیـها شادی سهانی ختری، سوبی و سورب ظاهرا عین هم بوده وهمان سوربیـه راجپوت بازرگان است. بوزدر پیرو هزاره سلیمان و جعفر نسبی یـا موسیس زیـارت تاوسه هست که با سخی سرور یک محل زیـارتگاه بسیـار مشـهور درون این منطقه است. سلیمان فوق شاید تعویض اسلامـی سولانکی و جعفر همان جیپره یک طایفه پراماره است.
خوسه یـا کوسه باشنده منطقه هموار هم مرز بوزدار درون غرب است. بخشـهای خوسه عبارتند از
بده بلیل چنگال دلانـه دستی گمو
حاجی حمل عیسا ججیله جنگل
جروار جایـا کلول لشاری مموری متی
مـیهیر سکندر یوغ عمروغیره
ازاین نامـها خوسه یک قبیله هندی دشت بزرگ بوده وشاید یک شاخه خو یک طایفه بزرگ کچواهه باشد. بده همان بده یـادو، ججلیـه همان ججوتیـه برهمن، جنگل ظاهرا عین چنگال درون بالای لیست باشد. جرور همان جرواریـه قبیله گله دار، مـیهیر همان مـیهریـه راجپوت بازرگان یـا مـهره ختری است.
مزاری باشنده یک مسیر درون حوالی 50 مـیلی درون 30 مـیلی تشکیل کننده قسمت جنوبی ناحیـه دیره غازی بوده و متشکل هست ازبخشـهای ذیل
ابدال ازاد بلاچ بنگی باتیل بهیمبر
چاوغی چاونگل دیوه دهرو گرنی گوله
گورک گولشیر هرو جالا جسک جرک
قیصر کیسر لوت مروی مسید مـینگل
مور موسی نوزک پندی پیراک پولت
تکر زاد
ازاین نامـها مزاری همان مـیسری قبیله هندو دشت هند، بلاچ همان بلوچ ومربوط بـه بلایچه چوهان، بنگی یک قبیله جت، باتیل همان بوتیله راجپوت، بهیمبر همان بهیمله گهلوت، چاوغی ظاهرا عین چاونگل بوده وشاید چاونده پراماره، دیوه همان دیبه پراماره، دهرو همان دوهریـه رهتور، هرو همان هری براهمن، مورهمان موهور راجپوت بازرگان و قبیله دشت بزرگ هند، موسا همان موسو کـه در بخشـهای قبایل پتان و افغان دیده شد و در اینجا با پیوست آنی تغیر یـافته مانند مسیـانی بعوض موسا-آنی، پندی همان پاندی برهمن، پولات عین پولادی فوق الذکر، ریس یـا ریسانی همان راوکا سولانکی، تکرهمان تاکر راجپوت بازرگان، سرگه همان سگره پراماره است.
لوند شامل دو بخش سوری و تیبی است. بخشـهای آن عبارتند از
الو برن چندیـه چاتو چولی دولت
دستی دیگو گدی گرنی جینجور گوریچ
حیدر جامو جندی جنگو جت کمال
قمبر کنج خوندی کوسه لادی لوند
مری مـیلو مـیو ناتو پشم پیشگ
ریند سدو ساه ساک شاه سیدیک وغیره
ازنامـهای فوق لوند یک قبیله سواحل دریـای لونی درون ماروار بوده و بخش های آن سوری و تیبی بعد از اشغال این نواحی بواسطه آنـها نامگذاری شده است. چاتو یک قبیله برهمن است. گوریچ همان کیروچ راجپوت کـه بصورت عام بنام گورچانی یـاد مـیشود، این نام قبلا دیده شده و بعدا نیز خواهیم دید، جامو همان جایمو راجپوت بازرگان، ریند یک قبیله رین یـا رن کاچ مربوط بـه باطلاق بزرگ نمک کـه دریـای لونی درآن مـیریزد، مـیو بومـی مـیوات قبیله بومـی هندی، ساه یک قبیله هندو درساحل شرقی اندوس درناحیـه جیلم است.
کسرانی باشنده منطقۀ درون اتصال نواحی دیره اسماعیل و دیره غازی و کوههای متصل بـه غرب بوده و متشکل ازبخشـهای ذیل است
ادم اته بلو بنج بهده بهاتی
بووه بروه غلگری چاوره چوره دنـه
گوریجه حمل هولت جند جرور جوسه
کپیج لغا لنگو لشکر مم مندو
مـیر پیـهور رنج سوبه واسو وغیره
ازاین نامـهار یـارانی شاید کوچره گهلوت باشد. بهده و بهاتی همان بده و بهاتی قبایل جدون یـا یـادو است. بووه قبیله ایست کـه بووی یـا دیلمـی شاهان فارس از آن بوجود آمده است. جرور همان جرواریـه قبیله گله دار است. لغا عین لغاری هست که جمع آری-آنی قبل الذکر بوده و بعدا درون بین بلوچ دیده مـیشود. لنگو همان لنگنـهه سولانکی است. مم برهمن است. نوتکانی یـا ناتک باشنده بخش سنغر ناحیـه دیره غازی بوده و متشکل از بخشـهای زیراست
باگل چوت جسم لالو مندر مرو
ماسو متی سنجر تنگو وغیره
ازاین نامـها نوتک شاید همان نت یـا نات یک قبیله بومـی هندی با رسوم کوچیگری و مصروف شعبده بازی، ریسمان-بازی، ورزش وغیره است. چوت شاید همان چاتو برهمن است. دیگران قبلا دیده شده است. اکثریت این بخش قبایل بلوچ فوق الذکر دارای چند فامـیل هست که از 15 یـا 20 که تا یکصد و یـا بیشتر مـیباشد. تمام بلوچهای متذکره تابع برتانیـه است.
گوچنی نسب خود را از یک جد بنام گوریش مـیگیرند کـه تصور قرابت ایشان بـه قریش عرب را بدست مـیدهد. گوریش واقعا هندی وعین مردم کیروچ راجپوت، شاید یک طایفه کچواهه یـا پریـهاره است. گوریش یـا کوریچ یـا کوروش کـه در بخشـهای مختلف تلفظ مـیشود یک قبیله گسترده درون مرزهای اندوس است. نام کوریش یـا کوروش گفته مـیشود نام قومـی قبایل کافر شمال لغمان بوده و این ناممکن نیست کـه شاید نام فامـیلی کوروش شاه فارس باشد کـه در منطقه کابل تولد شده بود. کیروچ نام یک قبیله یـا طایفه راجپوت هست که شاید بـه قوم راجپوت قبول شده باشد با وجودیکه ازنژاد و نسب متفاوت اند.
بخشـهای گورچنی عبارتند از
الیخ ایری بابی بابول بدول بکر
بنگل بازگیر براهم چنگ چوتی دلال
دوده دورک گبول گندغ والخ گات
غورم گیشکوری گوکچلم گورک هیلو هوتی
جلب جلال جامو جند جنگی جرو
جسک جوگی قمبر کنگ کتال خلیل
خیری کوهن کورپت کولنگ لشا ملوک
مانیک مـیلوبر مـیو مـیته موتیک نوک
پهید پیتافی پیر پومـیل ساگور سرمور
سرو شالو شیخ سوهو سور تنگو
تالر تورکل عمر زوود زهروغیره
ازاین نامـها تعداد زیـاد را قبلا دیده ایم. بابل همان بابر گوجر، بدول همان بهدیل رهتور، بنگل همان بنکت چوهان، دولال یک قبیله راجپوت، دوده یک طایفه راجپوت بدون قبیله، گات همان گاتواره جت، هیلو و هوتی همان هیلا و هودی جت، جرو همان جورا رهتور، گیشکوری همان کوری یک قبیله جت گیش، کورپت همان کور قبیله گله دار، لشا یـا لشاری شاید بمعنی لسی یـا مردم لاس باشد. سوهو همان سوهور راجپوت بازرگان است.
دریشک بلوچ یک قبیله بسیـار قدیمـی درون اینحصه و باشنده بخش رجنپور دیره غازی بوده و متشکل ازبخشـهای ذیل است
عرب اراهو بسکل بهاگ گمبری گاموک
گوندفز گوپنگ ایسان جسک ان کتحل
مالو مندو مسید مزر مـینگو نوک
فل سامـین سرگنی سید سزیب شیخ وغیره
ازاینـها عرب قبلا توضیح شد. اراهو شاید اهاریـه گهلوت، گاموک همان گاموکا و گامو همان گموهه راجپوت است. گوندفز و گوپنگ قبایل گله دار (هندی) است. قبیله دیگریکه بصورت عام درون بین بلوچ ها شناخته مـیشود ختران است، باوجودیکه آنـها ترجیح مـیدهند کـه بحیث پتان درنظر گرفته شوند.
ختران باشنده کوههای غرب دیره غازی بین لونی پتان درشمال و مری بلوچ درجنوب است، درغرب آن کوههای جدران قراردارد کـه درآنسوی آن ترین افغان قراردارند. اینـها با یک لهجه خاص صحبت مـیکنند کـه بنام خترانکی یـاد شده و کاملا متمایز از پختو بوده و بطورقابل ملاحظه ای از بلوچکی تفاوت دارد و دربرگیرنده یک نسبت بزرگ کلمات پنجابی و سندی است. ختران مویـهای خود را مثل بلوچ دراز مـیگذارند، آنـها درسیما نیزهمچنان معلوم مـیشوند اما رنگ چهره روشنتر دارند؛ اینـها یک مردم مستقل بوده و حدود 5 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند؛ شـهرعمده آنـها ناهرکوت یـا لغاری برخن است.
بخشـهای خترن عبارتند از
بهرهای بلایت بیبی بوهر چاچی چاکر
دابی داهیمـه داریوال گنجوره حسن هوسی
عیسا ایسابلته جاکره جاهیـه جام جوگی
کاظم خیچی للک لنجه معروف مت
مزار موهیمـه ناهر پتو روتار سلار
سیمـین شامـیر سیدک تایک واگدیو زکری وغیره
ازاینـها بهرهای همان بهاوهر راجپوت بازرگان است. بلایت همان بلماین جت، داهیمـه یک قبیله گله دارهندی و یک قبیله برهمن نیزهست. گنجوره گفته مـیشود کـه نام جد مشترک قبیله ختران بوده و اصلا مربوط بـه قبیله ترین است. چاچی گفته مـیشود یک شاخه دودای بلوچ است. هوسی شاید اوسوال راجپوت بازرگان باشد. ایسابلاته یک ترکیب ایسپ و لته یکجا شده با همدیگر اند. مت همان سری مت برهمن است. ناهر درون زمان امپراطور مغول ریـاست ختران را ایجاد کرد کـه ساو درون ناهرکوت بود. بوتر همان رهتور است. تایک همان تیکه پراماره است. واگدیو همان گوگادیوا رهتور است. اکثریت دیگران را قبلا دیده ایم.
درشمال ختران، موسا یـا موسا- خیل قبیله پتان قرار دارد. درآنسوی آنـها بازهم درون شمال، شیرانی قبل الذکر و در غرب، کاکر مـیباشد. موسا-خیل حدود 6 هزارفامـیل بوده و توسط بعضی ها منحیث یک شاخه کاکرشناخته مـیشوند، باوجودیکه کاکر آنـها را اقارب خود نمـیدانند. موسا-خیل پختو صحبت نموده و تماما مسلمانان سنی اند، اما آنـها با داشتن شکل حکومت فیودالی نسبت بـه دموکراتیک پتانـها بیشتربلوچ معلوم مـیشوند.
بخشـهای موسا- خیل عبارتند از
باهیر بلیل بازی حمزه حسن کانو
لهر مغدود سلیم شاید عمروغیره
متصل موسا-خیل درشمال، قبیله پتان دیگری بنام ایسوت یـا سوت قرار دارد کـه یک طایفه رهتوراست. آنـها حدود 300 فامـیل بوده واکثرا بشکل کوچی درگردنـه های کله روه درغرب دیره غازی بوده ودرزمستان درون مغاره ها زندگی مـیکنند. اینـها با پتان جعفر(جیپره پراماره) ازطریق ازدواج متحد گردیده و بعضی از آنـها مصروف حمالی (باربری) و کشاورزی اند. بخشـهای ایسوت عبارتند از
ادو چندو خادی خیدر کوتی مولا
نوح پاینده سدو ستاروغیره
درجنوب ایسوت قبیله پتان جعفر فوق الذکر قرار دارد. آنـها حدود 500 فامـیل بوده و شـهرعمده آنـها دروگ است.
بخشـهای جعفرعبارتند از
هیل جتل جیره خیدر موهره پتو
رجلی رامـید روانی سده سیلهه وغیره
هیل و جتل قبایل جت اند. جیره همان جیرن راجپوت بازرگان است. موهره همان موهور دیتواست. پتو همان پتوریـه راجپوت است. بجلی همان رجور یـا رجر راجپوت دشت هند است. رامـید همان رامدیوه رهتور است. روانی همان ریواری قبیله گله دار و سیلهه همان له ختری یـا سیلهله راجپوت است.
درغرب ختری، پتان لونی نمایـانده های فعلی لوانیـه قدیمـی با همسایـه های آنـها دامره، دومر فعلی قرار دارند کـه بطور برجسته درون تاریخ کشمـیر درون جریـان سده دهم و یـازدهم ذکر شده است. پتان لونی (که از لوند بلوچ عین نژاد تفاوت شود) حدود یکهزار فامـیل بوده و باشنده منطقه ترین درشمال چوتیـالی است. زبان آنـها یک پختو خراب و مخلوط با بلوچکی است.
بخشـهای لونی عبارتند از
بابو بنجی دروک کت لادو مدو
مل سدو سغو سمند شادی شیمـی
زنجیل وغیره
قبیله ترین باشنده نواحی سیبی و پیشین بوده و یکی از پنج قبیله تشکیل کننده بخش شرخبون افغانـهای سرابنری است؛ دیگران شیرانی، مـیانـه، باریچ و اورمر اند. از اینـها قبیله شیرانی توضیح شد، دیگران حالا بررسی مـیشوند. ترین قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و شامل سه بخش سپین، تور و ابدال است. ابدال متشکل از قبایل درانی بوده و بعدتر توضیح مـیشود.
سپین ترین، "ترین سفید" باشنده ژوره یـا گودال تل چوتیـالی بوده وبیشتر درانتقالات تجارتی مصروف اند. آنـها حدود 6 هزارفامـیل بوده وبخشـهای آن عبارتند از
ابابکر احمد علی بابو بادهی بدو
بتی هارون هدیـه حیدر هیکل اسماعیل
کنده کوک ملیکیـار ملمونی مندی منگل
نیکبختی نور سیخی تره یعقوب وغیره
سپین ترین بمعنی "ترین سفید یـا عالی" و تور ترین "ترین سیـاه یـا فرعی" بوده و شاید این لقب سپین و تور مربوط بـه فرقه های سیـاسی باشند کـه قبلا مورد بحث قرارگرفت. نام ترین بخودی خود عین تری برهمن است. ابابکر را یکجا با ابا و ابی دیدیم کـه شاید ابویوی سترابو، یک قبیله سکائی باشد. هیکل شاید نمایـانده ایگلای قدیمـی قبل الذکر باشد.
بریچی یـا بریچ همان بهرایچه چوهان اگنیکوله راجپوت وباشنده ناحیـه شوراوک بین پیشین و دشت سیستان است. اینـها حدود 4 هزار فامـیل بوده و دارای مسکونـه های کوچک درون قلعه-بست، درون رودبار و پولالک و بعضی جاهای دیگرغرب هلمند مـیباشند. اینـها اکثرا کوچی اند اما یکتعداد درون کلبه های بوریـائی و سبدگزی با پلسترگلی زندگی مـیکنند کـه بنام کدل یـاد مـیشود. اینـها اکثرا درامتداد مسیردریـای لوره قراردارند کـه ازمنطقه آنـها واتصال بـه ترنک جریـان دارد.
بخشـهای بریچی عبارتند از
ابو علی بدل بارک بسا
بسوک چوپان داود حسین محلی
مندی مردان شکر شیخ زکو وغیره
بسا و بسوک عین چیز بوده و همان بسی هندی قبیله قبل الذکراست. چوپان ازطایفه هزاره ای باین نام اشتقاق شده است. محلی شاید همان محیله قبیله گله داراست.
درجنوب بریچی، قبیله بلوچ نوشکی قرار دارد. بلوچی را منحیث بلایچه چوهان تشخیص کردم. اینـها بازهم دیده مـیشود وقتیکه باشندگان بلوچستان فعلی را بررسی کنیم.
قبیله مـیانـه حالا بحیث یک مردم ساحوی متمایزدرافغانستان یـافت نمـیشود، اما درون اکثر مرزهای شرقی منطقه بین بخشـهای قبایل بزرگ پتان مانند شیرانی، بنگش وغیره وهم تجاران پووینده گسترده اند. مـیانی شیرانی درون وادی گومل مسکون اند، بخشـهای آنـها عبارتند از
بدر فیروز اسماعیل لوغمن مایـار
مـیرگل نرو سین شری وغیره
بخشـهای دیگرمـیانی عبارتند از
ابیس غرشین غورانی جعفر جوت کیکی
ختران لت لوانی ملهی سلاح سمره
سرغی شیکون سوت سور توغ زیری
زورا
ازاین نامـها مـیانی شاید نمایـانده مـیونوی قدیمـی باشد کـه بعدا لودی نامـیده شده و بواسطه هیرودوتس درون بین تابعین کروسیس، شاه لیدیـا و فتح شده بواسطه داریوش ذکرشده است. لت یـا لس شاید همان لیث یـا لیت سیستان باشد کـه سلطنت آنـها درون اینجا بعد از طاهری شگوفان بود. سمره همان سومره پراماره است. زیری و زوره شاید عین چیز بوده و همان زوری غور باشد. دیگران را دیده ایم.
قبیله اورمر(عمرا پراماره) از بخش چراغ-کش کـه مربوط بـه آنـها بود نامـیده شده و حالا بحیث یک قبیله ناحیوی درافغانستان وجود ندارد. مرکز این رافضیـان درون کنیگورم درون منطقه وزیری است، جائیکه گفته مـیشود بعضی فامـیلهای اورمر هنوز یـافت مـیشوند. بخشـهای آنـها عبارتند از
خیکنی خرمجانی ملاتانی بیکنی جیرانی
تعداد اینـها جمعا 400 فامـیل تخمـین مـیشود. باقیمانده اورمر درون حوالی این مرز افغانستان و در نواحی متصل هندوستان پراگنده بوده، بعضی دربین برکی درون لوگر و دیگران درون پشاور یـافت مـیشوند جائیکه اینـها دارای یک قبیله بنام اورمر مـیباشند. اینـها یک مردم آرام و صنعتگربوده وعمدتا درون زراعت وتجارت مصروف اند.
بخشـهای اورمرعبارتند از
بوکی داهیری دالچه دواتوی هران جلویـان
کنیگورم خلیل خیزران خ ملانی منتوی
مشکور مشوی رنگ سیدانی سنگوتی سین
شکتوی زیک وغیره
تعداد زیـاد اینـها نامـهای محلات اند؛ آنـهائیکه با توی ختم مـیشوند کـه اسم پختو بوده ومعنی "جوی"، کانیگورم وغیره دارد.
درپهلوی قبایل فوق کـه در منطقه ددیکای قدیمـی یـافت مـیشوند، مری و بوگتی بلوچ نیز وجود دارند.
مری یک قبیله وسیع و پراگنده دراین قسمت بوده و قویـا هم درون لوور سند درون حوالی سکر و خیرپور حضور دارند قسمتی از قبیله کـه ما با آن سروکار داریم باشنده کوههای اطراف کچی درون شرق و شمال درون پهلوی ختران، لونی و ترین بوده و بوگتی درون جنوب آن قرار دارد. محل عمده آن کاهن هست که دراطراف آن که تا همواریـهای سیبی و شم و فیلواروسعت دارند. اینـها یک مردم کوچی و غارتگر بوده و دهکده ای ندارند، اما دارای کمـی زراعت و بعضی برجهای کوچک مـیباشند. بخشـهای آن عبارتند از
اه بهاول بیجار قلندر چلگری غزنی
گوسر ایسان جنگی کندر خونگری کیوی
لنج لوهار مزار موهند پودی سالار
سرور شـهیجه سومر وغیره
ازاین نامـها اه شاید یک قبیله ناگا باشد؟ بهاول همان بهاور چوهان، بیجار همان بیجهیریـه راجپوت است. گوسر همان گسوره راجپوت بازرگان، خونگری همان خنگر قبیله بومـی هندی، پودی همان پاوریـه قبیله خنیـاگر است. دیگران بآسانی قابل شناخت اند.
قبیله بوگتی باشنده کوههای جنوب مری و غرب رجنپوراست. بخشـهای آن عبارتند از
بگی چندر دامگی دریگ فیروز گور
جعفر جکر جسک کهیجه کلپر کمک
محل مندو مـیسوری نات نوک نوری
پجلور فونگ رامـه روهل سیخر شالو
شمبی سوده سوندر سورکی وغیره
ازاین نامـها بوگتی شاید بهاگته قبیله گله دارهندی است. چندر همان چندره برهمن یـا چنده چوهان است. کلپر همان کلپوسرپراماره، رامـه همان رامدیوه رهتور، روهل همان روهیله بومـی روه، شالوهمان شال بومـی یـا کویته است. بوگتی مانند مری کوچی و غارتگراست اما درون سالیـان آخر یکجا با یکتعداد قبایل مستقل پتان درمرزهای برتانیـه که تا اندازه زیـادی منظم گردیده و به زراعت روی آورده اند.
این بخش تکمـیل کننده نامگذاری قبایل باشنده منطقه مربوط بـه دادیکای هیرودوتس است. این همچنان تکمـیل کننده بحث چهارقوم یـاد شده بواسطه مورخینی هست که تشکیل کننده ستراپی هفتم امپراطوری داریوش هیستاسپ بودند. ستراپیـهای هشتم، نـهم ودهم درخارج منطقه آریـانا قرار دارند کـه پژوهش ما منحصر بـه آنست، اما ستراپی یـازدهم درداخل ساحه قراردارد.
هیرودوتس مـیگوید ستراپی یـازدهم متشکل ازپوی، پوسیکای، پنتیماتوی و داریتای است. از اینـها نخستین شاید نمایـانده قبیلهیـاپه بودا باشد کـه پس از او منطقه کشمـیر نامگذاری شده است، درون سانسکریتیـاپمار یـایـاپگاره درون خارج ساحه پژوهش ما قرار دارد. سه قوم دیگر بهم پیوست اند (حداقل اگر تشخیص من صحیح باشد) و از هلمند که تا اندوس امتداد دارند (از طریق منطقه پاروپامـیسوس)؛ مسیر کوهستانی بامتداد مرز های جنوبی بکتریـانا (حالا تشکیل دهنده ارتفاعات زابلستان یـا غزنی)، کابلستان یـا کمبوجیـه (کافرستان فعلی) و منطقه کوهستانی دردیستان یـا کوهستان بولور. تمام منطقه بصورت مایل درون بین مرزهای شمالی ستراپی هفتم قرار دارد (طوریکه توضیح شد) و مرزهای جنوبی ستراپی دوازدهم کـه توضیح خواهد شد. ترتیبی کـه درآن این سه قوم قرار دارند، ازغرب بـه شرق، پانتیماتوی، پوسیکوی و داریتای.
تا جائیکه من مـیدانم پانتیماتوی درون هیچ حصه افغانستان باین نام قابل ردیـابی نیست. نام شاید یک ترکیب یونانی بمعنی "تمام متی" باشد، یک قبیله ایکه مطابق شجره نامـه افغانـها متشکل هست از (طوریکه قبلا دیدیم) تمام اولاده متو ( شیخ بیت، بتنی کـه جمعا بنام متی یـاد مـیشد) کـه لودی و غیلزی عمده ترین آنـهاست. از طرف دیگر پنتیمتوی هیرودوتس شاید یک شکل یونانی پندومتی یـا پندو متی باشد، درون تفاوت با متی پارسی، متینوی ستراپی هجدهم کـه عین مردم متیـانوی اند، توسط سترابو ذکر شده بحیث متصل مـیدها درون زیر کوههای پاراخواتروس درون فارس درون جنوب سلسله کوههای البرز. درون فقره دیگری سترابو سورومتی را درون بین اقوام مسکون درون بین بحیره هایپین و یوکسین که تا کوکاسوس ذکر مـیکند. اینـها یک شاخه متفاوت متی – سور متی یـا متی نژاد آفتاب اند، یک صفتی کـه برای متی افغانستان قابل تطبیق نیست،انیکه اولاده شیخ بیت، بتنی، نمایـانده نسبی نژاد مـهتابی راجپوت یـا سکائی شاهی درون افغانستان اند (طوریکه قبلا گفته شد). نژاد مـهتابی راجپوت درافغانستان مانند اولاده شیخ بیت، بهاتی رئیس، تماما اولاده پندو و شاهان پندو سلسله پال دهلی (قبیله توار، تواری یـا توری راجپوت) کـه درافغانستان یکجا با دیگر شاهان راجپوت به منظور چندین قرن و تا زمان فروریزی توسط سلطان محمود غزنی درون اوایل سده یـازدهم حکومت د.
متی افغانستان شامل دو شاخه بزرگ غیلجی و لودی است. قرارمعلوم غیلجی اشتقاق شده از یک قبیله ترک ماورای جاسارتیس بنام خیلیچی – "شمشیرزن" است. اما با قضاوت از ترکیب قبیله، نام غیلجی که تا اندازه زیـادی تغییر شکل راجپوت کیروچ هندوستان و راجواره هست که بامتداد اندوس مانند گوریش، گوریچ، کوریش، گوریچ، کوروش وغیره تلفظ مـیشود؛ طوریکه نامـهای طوایف اکثرا منابع راجپوت یـا هندی دارند، درون حالیکه قبیله بـه پختو صحبت نموده و پختونولی (کود قوانین و رسوم پتان) را رعایت مـیکنند؛ بعوض هرگونـه عنعنۀ دارای منشای ترکی، نسب آنـها از یک شـهزاده غور بواسطه رئیس بتنی رد یـابی مـیشود کـه ساو درون کوههای حوالی غزنی بود. این یک منظر قضیـه است. دیگر اینکه ، نامـهای بتنی و غیلجی شاید نمایـانده قبایل آسیـای صغیر باشد (بیتینی و کیلیکی) توابع کریسوس، شاه لیدیـا، وقتیکه او توسط داریوش هیستاسپ شاه فارس سرنگون شده و این قبایل یکجا با یکتعداد دیگر از این قسمت شاید بـه ولایـات شرقی امپراطوری او انتقال و کاشته شدند، جائیکه قبیله اولی شاید بواسطه بتینی پلینی نمایـانده شود. شاید اینطورباشد اما این طوایف غیلجی اند (طوریکه دیدیم) کـه تا اندازه زیـادی دارای نام های هندی مـیباشند.
قرارمعلوم متی افغانستان قبلا باشنده وادی ارغنداب و ساحل شرقی هلمند درون شمال کندهار بوده و از اینجا بطرف شرق از طریق ارتفاعات غزنی که تا به قاعده کوههای سلیمان و از آنجا بطرف شمال از طریق ارتفاعات غربی سفیدکوه که تا مرزهای جلال آباد، ناحیـه کمبوجیـه کابلستان امتداد یـافته است. قسمت غربی این مسیر قبلا بواسطه شاخه لودی متی اشغال شده بود، اما اینـها از زمانـهای طولانی منطقه را ترک گفته، درهندوستان و عمدتا درون سرهند مسکون شدند؛ درون حالیکه این قسمت شرقی هست که از مجاورت کلات غیلزی که تا جلال آباد هنوز دراشغال غیلزی مـیباشد.
پس از پنتیماتوی، پوسیکای هیرودوتس قرار دارد. نام شاید معادل پشی-کی "مربوط پشی" هندی باشد. اینـها ظاهرا عین مردم پسیـانی (شکل جمع پارسی نام هندی کـه معنی "اقارب پسی" دارد) متذکره بواسطه سترابو اند، یکی از آن قبایل سکائی کـه یونانی های بکتریـانا را معزول ساخت. سترابو با صحبت درون مورد سکائی ها مـیگوید: "قبایل بسیـار مشـهور کـه یونانیـهای بکتریـانا را معزول ساختند عبارتند از اریوی، پسیـانوی، توخاروی و سکرولوی کـه از منطقه ماورای جاسارتیس مقابل ساکای و سغدیـانوی و منطقه اشغالی بواسطه سکای آمدند".
اروی بایست مردم آریـای قدیم (هرات فعلی) درغرب و جنوبغرب بکتریـا (بلخ فعلی) باشد کـه در آن منطقه قبل از آمدن یونانیـها وجود داشتند. توخاروی بایست مردم توخاریستان قرون وسطی درون شمال و شمالشرق بکتریـا باشد، یک ولایتی کـه دربرگیرنده قسمت شرقی بکتریـا و متصل سغدیـا بوده و متشکل از تمام منطقه کوهستانی درون سرآبه های اکسوس است. این مردم تحت نام ترک توغیـانی بتمام وادی اندوس منتشرگردیدند؛ قرار معلوم نام اصلی توغ مفرد و توغیـانی و توخاری شکل جمع فارسی و بلوچی آنست؛ پایـانی اری کـه غالبا درنامـهای قبایل بلوچ دیده مـیشود بعوض انی پارسی است. سکرولوی توسط بعضیـها بواسطه سریکولی فعلی نمایـانده مـیشوند، اما یک تشخیص قابل ترجیح بواسطه خواندن سکاتوروی بعوض سکارولوی بدست مـیآید؛ ما درون شرق بکتریـا قوم بزرگ و قدرتمند کتور یـا کاتور را داریم کـه شاخه شاهان همزمان درکابل و کشمـیرایجاد د و دراین روزها درافغانستان بواسطه شـهزاده های شاه-کتور چترال و کاشکر نمایـانده مـیشوند.
آخری، پسیـانی بایست پشـه ئی فعلی درون جنوب بکتریـا درون مسیرکوهی از بامـیان ازطریق کافرستان که تا وادی کنرباشد. نام اصلی این مردم درمفرد بعد یـا پش است؛ این نام باین شکل در"راجاتارینجینی" درون نامگذاری یک رئیس نظامـی بنام پسیکا تاکور "رئیس پاسی" دیده مـیشود؛ پخ پختو و پوغ یـا پوژ بلوچکی. پشائی یـا پشای یـا پخائی عبارت از نسبت پختوی اشکال جمع آنـهاست بمعنی "ازپش یـا پخ". پشای هنوزباین نام درنواحی بامـیان و لغمان ودروادیـهای جنوب کافرستان یـافت مـیشوند. با وجودیکه حالا باسلام گرویده اند، پشای منحیث همان نژادی همسایگان غیرگرویده ایشان درون منطقه مستقل مـیلانـهای جنوبی هندوکش معامله مـیشوند کـه بواسطه اقوام مسلمان اطراف آنـها جمعا بنام کافرومنطقه آنـها بنام کافرستان یـاد مـیشود. این نامـهای اهانت آمـیز بصورت نادرست بواسطه مردم کـه بآنـها اطلاق مـیشود قبول شده باوجودیکه اینـها نـه مناسب اند و نـه پایدار، چون اینـها قبلا ساحه تطبیق وسیعی داشته و نژادهای زیـادی را نسبت بزمان حاضرمتاثر ساخته است. حدود سه یـا چار سده قبل، تمام بدخشان و ایـالات متصل درون آبهای بالای اکسوس یکجا با تمام منطقه بولور و بالتیستان شامل کافرستان بوده و مردمان آن بنام کافر یـاد مـیشدند؛ اما پیشروی دوامدار اسلام تمام این مناطق پرنفوس و صعب العبوررا باین دین جذب نموده طوریکه درون زمان حاضر اصطلاح کافر و کافرستان محدود بـه مردم ومنطقه کوههای وسطی و مـیلانـهای جنوبی هندوکش درون بین وادیـهای پنجشیر و کنر اطلاق مـیشود. پشای این مناطق با یک لهجه همجنس با زبان قبایل کافر صحبت نموده و تماما منشای متمایز سانسکریتی دارند. قرارمعلوم تعداد پشای درون قدیم نسبت بـه قبیله گمنامـی کـه حالا آنـها نمایـاندگی مـیکنند بسیـارزیـاد، وسیعا پراگنده و متنفذ بودند. معلوم مـیشود کـه پشای قبلا دربرگیرنده یکتعداد قبایلی بوده کـه دارای عین لهجه و شاید اقارب آنـها باشد، اما آنـها حالا بواسطه نامـهای متفاوت مانند صافی، لغمانی، دهگانی، دره نوری وغیره شناخته مـیشوند.
کافر (طوریکه نامـیده مـیشوند) به منظور چندین قرن درون کوههای غیرقابل دسترس خویش کاملا منزوی و از ارتباط با دنیـای خارج بدورمانده اند و معلومات اندکی درمورد ایشان وجود دارد. آنـهائیکه با لغمان ارتباط دارند خود را کوریش، گوریش یـا کوروش مـینامند باشنده مسیرکوهی که تا وادی پنجشیرهستند؛ و این باعث شده کـه بعضی قبایل مرزی کـه باسلام گرویده اند، ادعای اولاده عرب نمایند، از اجداد قبیله نجیب و مشـهور قریش کـه محمد پیـامبر مربوط آنست؛ بدون اینکهی تحقیق نماید چرا و چطور این اولاده برجسته عرب از چنان یک رابطه افتخار آمـیز جدا شده و در شرایط خوار و حقیر کافر قرار گیرد. این واضح هست که نسب قریشی ادعا شده بواسطه کافر کاملا یک غرور اسلامـی هست در جهت پنـهان نمودن نسب حقیقی ایشان از کیروچ راجپوت، یک قبیله بسیـارقدیمـی درون این حصص و وسیعا منتشر شده درون تمام وادی اندوس، طوریکه ما درون نواحی گورچانی یـا گوریشانی دیره غازی و کوریش دیره اسماعیل و بنو دیدیم. درقدیم ممکن هست کیروچ یک قبیله بسیـارمـهم افغانستان بوده باشد؛ و قبیله کوروش کـه سایروس، شاه فارس مربوط آن بود (و قریش عربی شاید یک شاخه آن بوده باشد)، شاید عین کیروچ قبل ازقبول آن (تحت نام بعدی) از قوم راجپوت باشد؛ کـه درافغانستان متعاقب واگذاری منطقه (تا پاروپامـیسوس و بشمول آن) بـه سندراکوتوس (چاندراگوپتا ماوریـا؛ عنوان دلالت کننده است) توسط سیلینیکاتورتاسیس شد (طوریکه قبلا ذکرشد).
درپهلوی راجپوت کیروچ درون بین کافر، چندین قبیله دیگر راجپوت وهندی وجود دارند کـه در بین طوایف آنـها ما نام آنـها را داریم. بعضی بخشـهای بزرگ و بسیـار مـهم کافر درون ارتباط با چترال و وادی کاشکار عبارتند از قبایل کـه بنام خو و کلشـه و ارانیـا یـاد مـیشوند؛ تمام هر سه نام بدون هرگونـه تغییری قبایل مشـهور راجپوت اند. خو یک طایفه کچواهه، یک قبیله بزرگ کـه قرار معلوم قبلا درتمام افغانستان ازبحیره که تا کوهها امتداد داشته ونام خود را بـه مناطق مقابل انتهای مسکونـه ایشان داده اند (به کاچ گنداوه و کاچ مکران بلوچستان فعلی درون یک جهت و به هندوکش و کاشکار درون جهت دیگر). کلاشـه یـا کلاچه یک طایفه چالوک یـا سولانکی راجپوت است؛ و ارانیـه یـا ارویـه نیز راجپوت اند (راتور یـا کچواهه؟)، و شاید نمایـانده اریسنی دیونیسیـانونوس (طوریکه ترویر درون "راجاتارینجینی مـیگوید)، جائیکه آنـها با خوتی (خوتی پتان یـا کوته نواگی)، زاوری (زوری غور)، جوری (جوره راهتور و یـارو پتان)، و کاسپیری (کاشوری کشمـیر) یکجا شدند. ارینوی نیزدربساریکای دینیس ساموس با کاسپیری و کوسای (کاشوری و خاسه) ذکر شده کـه مردم اصلی کاسپیریـا (کاشور یـا کشمـیر) بودند طوریکه عین مولف خاطرنشان مـیسازد. قبیله دیگرکافر راجپوت بنام نورگل یـا دره نوری هست که همان نور یـا نورکا، یک قبیله بسیـار منتشر درون افغانستان غربی، عمدتا درون سیستان و حوالی هرات است. وابستگی هندی کافر درون یک منظر درون لیست قبایل وبخشـهای آنـها ذیلا نشان داده شده است
امـیشی ارنیـا اسکین اشپین اتیر ایرت
بشگلی باری بیرگلی چاناک چنیش چیمـی
چونیـا دنگریک دیبا دیمـیش دینگ دوهتک
گدو گمبیر گواچی گوشته گومـی جاما
کاموج کاموز کمپر مکتوز توز کتار
کتی کیـات خچین خلام مندیگل مندول
منچشی مـیل نوره پینتار پاشاگر پاندو
پرونی پیت پیمـیچ پونوز رانا سیگل
سالار سماجیل سانو شونـه سوکوی سونیندیش
تپاکال تری ودیـهی وای وایگل وامـه
ویلی-وای وغیره
پایـانی گل، گلی، کال بعضی نامـهای فوق مربوط بـه کوله هندی و خیل پختو بوده و هم تغییرنیـافته دربعضی قبایل بلوچستان است؛ این بمعنی "طایفه" یـا "قبیله" یـا "خانواده" یـا "انجمن" مـیباشد. بعضی بخشـهای فوق بـه اسلام گرویده و تابع حکومت کابل درون جوانب وادیـهای جلال آباد و کنر وحالا مستقل یـا باجگزار روسای کاشکار درون جانب وادی چترال است. اما قسمت اعظم آن آزاد مانده و مذهب، رسوم و زبان قدیمـی خود را حفظ نموده اند. قبلا کافر تمام وادیـهای کاشکار و کنر را که تا نواحی متصل یـاسین و پنجکوره بطرف شرق دراختیـارداشتند؛ که تا منطقه دارادا با بومـیانی کـه معلوم مـیشود نسب مشترک دارند. اما حالا آنـها (باشندگان کنر و کاشکار) تماما مسلمان اند؛ طبقه حاکم بخش سنی بوده شیعه فرعی و پائین است؛ درپهلوی این دو فرقه اسلامـی ارتدوکس، یک فرقه رافضی بنام مولای وجود دارد یک واژه (مطابق دی گیگنی) ترجمـه چینائی ملاحده عربی "رافضیـان" است؛ کلمـه آخری نامـی هست که بـه "اسماعیلیـه" داده شده و در اروپا بحیث یک بخش "فدائیـان"شناخته مـیشوند. تعداد مولای ها درون ایـالات اکسوس علیـا شمال هندوکش بسیـار زیـاد است، اما دروادی کاشکار آنـها اکثرا محدود بـه وادی لودخو اند کـه بواسطه ارنیـا و خاچین کافر مسکون بوده و جمعا بنام خو یـاد شده و زبان آنـها خوار یـا خاجونـه (خاچینـه) است.
درلیست فوق طوایف و بخشـهای کافر، یک تناسب زیـاد دارای نامـهای خالص راجپوت است. امـیشی شاید اماشت، طایفه کیـاست است. اسکین همان یـاسکون (اساکانی قدیمـی) یـا یـاشکون یـاسین و گیلگیت است. باری نام قبیله برهمن شمال هند است؛ اما درون اینجا باری متشکل از یک طبقه پائین بوده و بواسطه کافر درهیچ تخمـینی گنجایش ندارند؛ گفته مـیشود کـه درحقیقت باری یک نژاد مختلف از کافران دیگر هست که آنـها را بـه بردگی گرفته بودند و اغلبا آنـها را بـه تجاران- مسلمان مـیفروختند. بشگلی قسما باسلام گرویده اند. زنـهای آنـها چادریـهای نوکداری مـیپوشند کـه خاص جاتا قدیمـی کاشغر بود. نام اصلی این قبیله باش یـا پاش هست که نمایـانده پوسیکای هیرودوتس و پسیـانوی سترابو و پشای افغانـهاست. بیرهگلی همان بری ختری است. چاناک، چانیش و چونیـا شاید همان چانن و چوریـا، طوایف گله دار هندی است. چیمـی همان چماین گوجر است. دنگر یک قبیله گله دار هندی است. دیبا راجپوت پراماره است. دیمـیش همان دما برهمن؟ گدو همان گدی ختری یـا گدی گله دار است. گومـی همان گامو یـا گموها راجپوت است. جامج و جامکا همان جام، تعویض اسلامـی شومـه جریجه راجپوت است. کهراه یـا کاهاراه همان کهوریـا پراماهر یـا کهریـا برهمن است. کاما، کاموج یـا کاموز، کمپر و کامتوز تماما طوایف بشگلی است. کاموز و کامتوز بالترتیب کامـه علیـا وسفلا است. ناحیـه کامـه یک مـهد اصلی پشای لغمان هست یـا بود کـه شاید قبل ازایشان مـهد کمبوه بوده هست که بعد ازایشان بنام کمبوجیـه یـاد مـیشد. کتار یـا کاتور عین مردم همانند کاتوران یـا کاتورمان هست که شاهان ترک را ایجاد د کـه همزمان درون دو شاخه درون کابل و پشاور فرمان مـیراندند (از آغازسده پنجم یـا آخر سده نـهم) زمانیکه بعد از باخت قدرت و قلمرو بـه توار راجپوت شاهان دهلی، آنـها بالاخره بواسطه آنـها و غزنویـها سرنگون شدند. تحت فرمانروائی کاتور یوچی (گیتای یـا جاتا) بودیزم مذهب منطقه بوده اما درون جریـان یک قرن حاکمـیت بوار راجپوت، برهمنیزم مذهب مسلط بوده هست تا وقتیکه هندوها بالاخره توسط سبکتگین خلع گردیده وسلطنت غزنوی ترکی را تاسیس کرد. شاه کاتوری کاشکار و چترال طوریکه فوقا گفته شد نمایـانده ساکاراولوی سترابو عین مردم کاتار کافرستان است، نام منطقه ایکه قبلا کاتوربود (حداقل درزمان تیمورلنگ درآغازقرن پانزدهم). کایـات همان کایـاست، قبیله یـا کاتب راجپوت است. خالام همان خالم راجپوت گهلوت است. مندیگل ومندول همان مندو کچواهه است. پشگر یـا پشگل همان پشای قبل الذکراست. پرونی یـا پروتی همان پروت گهلوت است. پاندو همان پاندی برهمن، رانا یـا رونو همان راوکا سولانکی هست یـا بنام هورایـا (بگفته دولف) همان هریر پراماره است. سیگل یک قبیله ختری است. سونیندیش همان سونیگره چوهان است. تری یک قبیله برهمن است. ودیـهو بازهم دربین قبایل بلوچستان دیده خواهد شد و شاید نمایـانده ویدیـهه مـهابهارت وغیره باشد. وای، وایگل و ویلی وای همان بای قبلا گفته شده بـه بویوی یونانی بوده و بحیث یک طایفه بدون قبیله توسط راجپوت قبول شده است. وامـه همان بامـه است.
درزمان حاضر فامـیل حکمران درون کاشکار از قبیله کاتور است؛ شاخه مـهمتر این خانواده شاه کتوری و غیر مـهمتر آن خوشوختی است. کتور درون تمام کاشکر بحیث یک طبقه ممتاز منتشر بوده و طایفه عمده آنـها سنگالیـه است. طایفه مادون آنـها و هم یک طبقه ممتاز کـه مالیـه و سود نمـیپردازد رونو نام دارد و هم مطابق مـیجر جی. بیدولف ("قبایل هندوکش") زوندری و هرایو مـیباشند؛ اینـها درون کاشکر و یـاسین پراگنده بوده واکثریت ماموران حکومت را تشکیل داده وتامـین کننده وزرای حاکم اند. زوندری شاید بمعنی چندرا قبیله برهمن باشد. باقیمانده مردم وادی کاشکر متشکل از قبایل زراعتی و طبقات صنعتگر مختلف اند کـه بنام فقیریـا "رعیت یـا" یـاد مـیشوند. اکثریت آنـها منشای راجپوت و هندو دارند؛ یکی از پرنفوس ترین این قبایل، کلاشـه (کلاچه راجپوت) و دیگری ارنیـا یـا خو(کچواهه) است. دنگریک نواحی اشریت وکلکتاک جت هندی اند؛ شاوکی، جکانی و کاشی نیزهندی اند. کاشی شاید نمایـانده کچواهه اصلی (کچواهه بلوچستان) یـا کش باشد کـه پس ازایشان کاشکارو هندوکش نامگذاری شده است.
درنواحی بیرکوت و نریسات چترال یک قبیله بنام گبر یـا نصرتی یـاد مـیشود؛ اینـها قبلا درون سوات بسیـار زیـاد بودند کـه پس از آنـها که تا نیمـه سده سیزدهم بنام گبرک یـاد مـیشد. گبر، گباری، گواری، نصرتی یـا نصرالدین خیل (که بعضی اوقات نامـیده مـیشوند) حالا بطور وسیعی از طریق بونیر و سراسر اندوس درون پکلی پراگنده اند. بشگلی کافر باشنده منطقه شمال وایگلی، وادیـهای بامتداد جنوبشرق هندوکش که تا دریـای کنر درون بریکوت بوده و نمایـانده یک قبیله متفاوت از راجپوت و نژادهای هندی است. بیدولف مـیگوید کافرمـیتواند بـه سه قبیله جدا تقسیم گردد: روگلی یـا لومگلی (لغمانی) کـه باشنده وادیـهای بالائی جنوبشرق هندوکش اند؛ وایگلی کـه باشنده وادیـهای جنوبشرق هندوکش با وادی کنر درون چغان سرای اند؛ و باشگلی کـه باشنده وادیـهای بالائی شمال و امتداد یـافته از جنوبشرق که تا وادی کنر درون بریکوت اند. این تقسیمات شاید بدین معنی باشد کـه رومگلی (راماکولا یـا رامادیوه رهتور) قبایل راجپوت؛ باشگلی (باشکولا یـا پشای یـا پاوسیکای) قبایل جاتا سکائی؛ و وایگلی (بایکولا یـا بویوی) قبایل یونانی اند.
ادامـه دارد ...
پافوس – مارچ 2009
)قسمت پنجم(
اورکزی (اراساکوی آرین) قبلا باشنده نواحی کوهات و مـیرانزی بوده و اولا توسط ختک و بعدا توسط بنگش حدود 6 یـا 7 صد سال قبل بواسطه اولی و حدود 450 سال قبل و یـا کمتر توسط بعدی، مطابق بـه گزارشات بومـی، بکوههای تیراه رانده شدند. تعداد ورکزی حدود 30 هزار فامـیل بوده قسما سنی و قسما شیعه درون مذهب و قسما سامل و قسما گار درون سیـاست اند. بعضی طوایف ایشان ورکزی اصیل شناخته نمـیشوند؛ این طوایف قبولشدۀ مشتی، علی و شیخان اند. مـیشتی درون پختو بمعنی "باشندگان و مسن" بوده و مـیتواند بـه باشندگان قدیمـی قبل از تهاجم ورکزی اطلاق شود؛ بخش مـیشتی شامل ماما، یک قبیله برهمن است؛ دادی یک قبیله هندی هست که بعدا بهنگام صحبت بر سر دادیکای هیرودوتس خواهیم دید؛ حیدر و دیگران نامـهای اسلامـی است. علی کـه من آنرا نمایـانده ایولوی یونانی مـیدانم تشکیل دهنده بخشـهای چندین قبیله پتان درون این حصص افغانستان بوده و نام خود را بـه یک ناحیـه قابل ملاحظه درون سرآبه های دریـای کرم (علیخیل) داده است؛ بخشـهای آن شامل اختان، براهیم، گندا، مستوره، سوکری وغیره هست که از آنـها اختان بحیث اختو دوباره ظاهر مـیشود. براهیم شاید همان برهمن باشد. گندو همان گوندا، قبیله هندی گله داراست. سوکری همان ساگره راجپوت پرامارا است. مستوره شاید مـها استوره یـا ماه اوستوره، قبیله اوستوری باشد کـه بعدا بحیث ستاوری پلینی خواهیم دید. شیخان جمع شیخ است، یک عنوان داده شده بـه گرویدگان اسلام درون هند؛ بخشـهای آن مره، مولا، رنگین وغیره است. این سه قبیله قبول شده تماما سنی و سامل اند باستثنای علی کـه گار است؛ اینـها درون بین همسایـه یـا "وابسته" شناخته شده و بیش از 10 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند کـه یک سوم قبیله ورکزی مـیباشد. ورکزی با یک لهجه پختو خاص خودشان صحبت مـیکنند کـه از پختوی معمولی یوسفزی نسبت بـه افریدی دورتر است؛ اینـها اکثرا درون بین خودشان بواسطه دشمنیـهای فامـیلی تقسیم هستند؛ اینـها شامل چار بخش بشمول همسایـه فوق الذکر اند یعنی دولت، اسماعیل و لشکر.
بخشـهای دولت عبارتند از
عبدالعزیز برمحمد بزوتی مانی
سپاه اوستوری عتمان فیروزوغیره
ازاینـها عتمان و فیروز سامل و سنی است؛ دیگران تماما گار و شیعه اند، باستثنای بزوتی و اوستوری کـه هردو سنی اند.
بخشـهای اسماعیل (تماما سنی) عبارتند از
اکا براهیم عیسا خادی* محمد
مما موسا* ربیـا* سده وغیره
ازاینـها علایم * سامل و دیگران گار اند.
بخشـهای لشکر(تماما سنی وگار) عبارتند از
علیشیر ایـا مامو پری سالار تاغا وغیره
ازاینـها مانی شاید همان مند، راجپوت بازرگان باشد یـا پیروان مانی، موسیس فرقه مانی رافضی کـه در یکزمان بسیـار زیـاد و مشکلزا درون این حصص بودند. تاغه همان تاگه برهمن یـا توغ یک طایفه توغیـانی (توخاری) ترک است. متصل ورکزی درغرب، قبیله زیمخت، زوایمخت یـا دومشت هست که گفته مـیشود یک مسکونـه قبیله تور ترین بوده و حدود 5 هزار فامـیل تخمـین مـیشود. آنـها از نگاه فزیکی یک نژاد بلندقامت بوده واغلبا مثل مردان انگلیسی خوب و نیرومند اند؛ باین ارتباط از جمله قبایل عالی درون اینجا بوده و باینجهت درون کوههای بین ورکزی و توری کرم زندگی مـیکنند، جائیکه اینـها دارای چندین دهکده بامتداد سواحل شکالی، سنگروبه و مخازای، منابع دریـای کرم مـیباشند.
بخشـهای زیمخت شامل خویداد و مامو است.
بخشـهای خویداد یـا خداداد عبارتند از
علی برات بابکر حسن ابراهیم اسماعیل
قدم کریم خدیر مزکی مـیراح نیکبی
پاینده سنگو تپی عمر زاوا وغیره
ازاینـها خدیرهمان ختیر، راجپوت بازرگان است. زاوا همان جاوا است، زمانیکه جاواکی افریدی توضیح شد. اکثریت دیگران را قبلا دیده ایم.
بخشـهای مامو عبارتند از
بالو بسی بوگزی بوستام چار داود
درانی دریپلاره کجیر قمر خادی کرما
مانـه تو مندانر مستو مـیرو پریدی سپری
شاهی یوزبه وتی یوسف وغیره
ازاینـها بالو همان بالا برهمن، مامو کـه محمد نیز نامـیده مـیشود همان ماما برهمن است. بوگزی همان بومـیان بوغز درون بالای دریـای کرم، قبلا مرکز ولایت ان و نغز خاطرات بابر و تاریخ تیموری است؛ دهکده موجود بواسطه مخروبه های زیـاد و مستحکم محاط مـیباشد. چار همان چاوره راجپوت است. کجیرهمان کیجار پرامارا است. دریپلاره پختوی "سه پدری" بوده و اغلبا درون بخشـهای مرز اندوس قبایل پتان دیده مـیشود. مانتو همان مانت، بازرگان راجپوت است. درون پهلوی زیمخت درون جنوب، قبیله توری قرار دارد.
توری نمایـانده تواری یـا توار راجپوت هست که قبلا یک قبیله مـهم دراین حصه بوده و یک شاخه تومار، تاور یـا توار راجپوت است، زمانی یک قبیله قدرتمند و حکمران درون هند و آخرین سلسله شاهان هندو درون دهلی مربوط آنست، وقتیکه سلطه برهمن بواسطه اسلام توسط شـهاب الدین غوری سقوط داده شد (دراواخرسده دوازدهم). مطابق بعضیـها، گفته مـی شود کـه توری اولاده ختیر راجپوت است، اما این نام درون بین طوایف یـا بخشـهای آن دیده نمـیشود. توریـها یک مردم تیره پوست، کوتاه و قوی اند، اما بسیـار فعال و سختکوش؛ گفته مـیشود کـه اینـها سواران ماهر و جسور بوده و بعضی رسوم مختص بخود را دارند؛ اینـها دارای موهای دراز بوده و معتاد بـه زندگی آواره درون خیمـه ها هستند، درون محدوده منطقه خودشان کـه قبلا تا توراوری درون مـیرانزی وسعت داشت. درون روزگار موجود آنـها محدود بـه وادی کرم و مـیلانـهای جنوبی سفیدکوه اند، ناحیـه بالیـامـین کرمان مـهد عمده آنـها را تشکیل مـیدهد. قبلا آنـها بطرف غرب نوکه پیوار که تا سرآبه های دریـای کرم وسعت داشتند؛ طایفه علی آنـها نام خود بـه یک مسیرقابل ملاحظه بنام علیخیل داده کـه حالا توسط قبیله جاجی اشغال شده است. توری تماما شیعه بوده و حدود 10 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند؛ اینـها شامل پنج بخش یـا طایفه اند کـه جمعا بنام پنجپدری یـاد مـیشوند: گوندی، علی، مستو، سرغلی و دوپا.
بخشـهای گوندی عبارتند از
عیسا محمود رستم شمسی تنی یوسف وغیره
ازاینـها گوندی همان گوندی، قبیله گله دارهندی است.
بخشـهای علی عبارتند از
چوگو خویداد ماستو مت مـیرو مولا
شامو وغیره
ازاینـها مت شاید سری مت راجپوت، شاموهمان شامـه جریجه راجپوت یـادو است. تمام نامـهای دیگرهندی هستند.
بخشـهای مستوعبارتند از
ازی بوغزی دریوندی فیروز جونا ماما
مرو مولا سین تورکلی وغیره
مستو ومولا همان بومـیان وادی مستوره و برامدگی ملاغر درون منطقه متصل ورکزی است. جونا راجپوت است. ماما برهمن است. مرو همان مرواری، یک بومـی دشت هند است. سین راجپوت است. تورکلی شاید تغییر شکل اسلامـی تاکوریلی، جت هندی باشد.
بخشـهای سرغلی عبارتند از
اکا بادی دریپلاره حمزه جانی خیشگی
پری ساتی شکور سپین وغیره
ازاینـها پری، ساتی و شکور شاید پرسیـا، سات و شوکول قبایل برهمن باشد. بادی، جانی و خیشگی نام ترکی اند؛ خیشگی یـا خویشگی شاید همان کنیشکا مشـهور شاه کابل و کشمـیر یـا هویشکه برادر کنیشکا مشـهور باشد کـه بعدا نیز دیده مـیشود. اکثریت اینـها کاملا کوچی اند.
بخشـهای دوپا عبارتند از
امبار دولت جعپر کچهین کیوی خیرو
پای سمـه ترو
ازاینـها جعپر و خیرو همان جیپره و خیر راجپوت پراماره است؛ پای همان گهلوت است. سمـه یک طایفه جریجه راجپوت یـادو است. ترو همان تری برهمن است. کچهین، خچین یـا کچین یـا خاجین کـه قبلا درون بین اولاده شیخ بیت دیدیم، دربین قبایل دردی نیز دیده خواهند شد. کیوی یک قبیله هندی دشت سند است.
متصل توری درغرب تیغه پیور، قبیله جاجی قرار دارد کـه حدود 5 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند؛ اینـها مسلمانان سنی بوده و نسب همانند منگل دارند کـه درهمسایگی آنـها درون جنوبغرب قرار دارد. اینـها پختو صحبت نموده و با پختونوالی همنوا اند، اما بحیث افغان یـا پتان، غیلزی یـا تاجیک شناخته نمـیشوند. اینـها که تا اندازه زیـادی منزوی بوده و معلومات اندکی درباره آنـها وجوددارد، اینـها درخصومت دایمـی با توری قراردارند. اینـها شاید مربوط کرا ختیری ان باشد، چونکه درهیچ جای دیگراین حصه افغانستان، کرا ختیری باین نام یـافت نمـیشود. درون بین کارا ختیری مربوط کاشغر و یـارکند، سربازان سواره نظام بنام جیگیت و سرباز پیـاده نظام بنام جاجا یـاد مـیشود. شاید همـین جاجی ما نمایـانده اولاده این سربازان جاجا بوده و شاید درون اینجا بحیث ناقلین نظامـی مربوط شـهزاده قرا خیتای سلسله تاسیس شده درون ان (1224 م) توسط بارک حاجیب قبل الذکر کاشته شده باشند. این سلسله ولایـات ان و سوران (مناطق آبریز توسط دریـاهای کرم و گومل) را بحیث وابستگان حاکمـیت مغول درون خراسان وفارس به منظور مدت 82 سال درون اخیتار داشتند. از طرف دیگر اینـها نمایـانده جاجوتهیـا برهمن مـیباشند.
جاجی طوریکه ما آنـها را یـافتیم، باشنده ناحیـه علیخیل و آبریزشونده توسط هریـاب و ا، تغذیـه کننده دریـای کرم، و وسعت یـافته بطرف غرب کوههای شتر گردن که تا تانـه جاجی یـا "پوست نظامـی" درون گردنـه هزار درخت است. اینـها بـه هشت وان تقسیم شده اند: اده، احمد، علی، بیـان، حسین، لیونی، پیتله و شامو. اده، بیـان و شامو نامـهای قبایل ترکی اند. لیونی شاید همان لوانی راجپوت باشد؛ و پیتله همان پاتیلی راجپوت است؛ درون حالیکه نام- فوقانی جاجی شاید همان جیجا یـا جیجوتیـا برهمن بوده و شاید این منبع حقیقی آن باشد. شامو شاید همان ترک شاملو یـا شامـه راجپوت باشد، نام دیگر قبیله جریجا، یـادو یـا گدون نژاد مـهتاب.
درآنسوی جاجی و متصل بـه توری، قبیله منگل قراردارد. تعداد منگل حدود 6 هزار فامـیل تخمـین شده و باشنده وادی چمکنی، جنوب دریـای کرم و کوههای غرب مچلگو (بچلگوت قبیله راجپوت) درون ناحیـه زرمت غزنی مـیباشد. گفته مـیشود کـه اینـها همنژاد جاجی بوده و بصورت عام درسیـاست متحد مـیباشند. اینـها شاید نمایـانده منگلی (منگل برنی یـا منگ برنی، قبل الذکر درون رابطه بـه اپرنی داهی هزاره) سلطان جلال الدین منگلی، پسر مشـهور سلطان محمد خوارزم شاه باشد کـه حکومت خاص و حوزه شـهزادگی آنـها ولایت غزنی، مقر فامـیلی وابستگان و پیروان آنـها بود. منگلی یک نام مشـهور درون بین مغول تاتار بوده و بواسطه دهیربیلوت گفته مـیشود کـه شکل تاتاری عبرانی مـیکائیل است، یک نام معرفی شده درون بین آنـها درون سده های اول عیسوی توسط اسرائیلیـها یـا نیستوریـها. ازطرف دیگر، منگلیـا نام یک طایفه مشـهور گهلوت راجپوت و هم نام یک قبیله ختری است. منگلیـا دشت های هند و جیسلمـیر حتما منبع مـینگل بلوچستان بوده باشد کـه بعدا خواهیم دید و اینـها شاید منبع حقیقی منگل باشد کـه حالا مورد بحث است. منگل ان قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و تمام آنـها کم و بیش غارتگر و مستقل اند. اینـها شامل پنج بخش اند:
مـیرل خجوری مرغا کمال زاو
ازاینـها مـیرل یـا مـیران یکبخش مـیر یـا مـیران، یک قبیله هندی هست که نام خودرا بـه ناحیـه مـیرانزی کوهات موجود (برتانوی) داده و حالا توسط قبیله بنگش اشغال شده است( کـه حالا دیدیم). خجوری همان خجر پراماره راجپوت است. کمال یک قبیله ترک است. زاو شاید همان زاولی یـا باشندگان زابل، نام بومـی منطقه غزنی باشد. هریک از این طوایف بـه بخشـهای فرعی ببو، درمن، مده، سلیمان وغیره تقسیم شده است.
جدران پیوست منگل هست و تعداد اینـها حدود 10 هزار فامـیل بوده و باشنده کوههای پرجنگل سلیمان بین خوست و زرمت اند؛ بخش عمده آنـها بنام اختون باشنده ناحیـه شمال درغرب مرزهای خوست است. جدران بهیچ صورت افغان محسوب نشده و کاملا یک مردم آزاد اند؛ درمنطقه خودشان آنـها عمدتا زراعت پیشـه اند. درون زمستان تعداد زیـاد قبیله بحیث روزمزد بـه ساحه برتانیـه آمده و یک مردم آرام، غیر متجاوز و صنعتگر محسوب شده و در بیل زدن و چاه کندن مـهارت دارند. درون منطقه خودشان، آنـها از تمام جوانب محدود بوده و لذا از ارتباط با باقیمانده منطقه قطع مـیباشند؛ درون شرق آنـها خوستوال، درغرب گوربز، درون جنوب غیلزی و در شمال منگل قرار دارد. جدران احتمالا نمایـانده گدروسای قدیمـی بوده و قرار معلوم درون موقعیت منزوی فعلی ایشان درون زمان سلطان محمود غزنی و توسط او کاشته شده اند، زمانیکه او ولایـات کلات و لاس بلوچستان را مورد هجوم قرار داده و آنـها را با قبیله جالاوان تعویض نمود. گدروسای قدیمـی درون منطقه خودشان بواسطه گدرای مربوط لاس نمایـانده مـیشوند و این نامـی هست که صورت جمع آن گدران مـیشود کـه منبع جدران ما است.
بخشـهای جدران عبارتند از
اختر اختون احمت ال الیک علی الو
ایو ببر بخای بشک بازکی بیت بیبو
بولا بریست برهن دنگی دیری دوبی دریپلاره
فیروز گرزی غنی گویـان حوس جامکی جول
خانی خرمز خطر خوی خوجه لالا مدو
ممل مندل مرسین مته مزی موسم ملتان
موسا نیموت نمبت پاو پرنگی شیر سپاری
شودوت سپرکی سلطان سوری تینپا توکر توله
تورکی عمر ولی ولیدی زاوگی زنی وغیره
ازاینـها اخترو اختون قرارمعلوم عین چیزاند. ال، الیک، علی، والو اشکال مختلف یک نام اند. ایو یک قبیله جت است. بابر یک قبیله گوجراست. بشک همان بچک راجپوت است. بیت شاید بهاتی، قبیله شخ بیت، بتنی قبل الذکر، جدران حالا باشنده قسمتی از منطقه ایست کـه قبلا بواسطه بتنی مسکون شده بود. بیبو همان بیبا راجپوت پراماره است. بولا شاید عین ولی و ولیدی درون پائین لیست بوده و همان بولیدی، یک قبیله قابل ملاحظه درون قسمت کج مکران بلوچستان بوده و عین مردم فولادی، فاولادی، پولادی هزاره (بولیدی پتولیمـی) قبل الذکر باشد. بوله شاید منبع بولان (معبر) و بیله (شـهر) و ناحیـه (لاس بیله) باشد. دنگی شاید همان دنگست و دوبی همان دابی، قبایل راجپوت باشند. هوس همان اوسوال، جول همان جائیل و خترهمان ختیر، قبایل راجپوت بازرگان است. جامکی بمعنی "ازجام"، عنوان ارثی جریجه شـهزاده لاس بیله درون بلوچستان هست که قبیله او قبل از گرویدن باسلام بنام شام یـاد مـیشد، طوریکه قبلا گفته شد. خوی و خوجه شاید عین چیز بوده و همان خو کچواهه، یک قبیله کـه بعدا خواهیم دید، وقتیکه کافرستان را بحث مـیکنیم. مدو همان مد و مندل همان منداهل، راجپوت بازرگان است. خرمز شاید همان هرمز باشد. نیـامت و نامبت عین چیز اند. پاو همان پاهه گهلوت راجپوت است. پرنگی را قبلا دیده ایم؛ این یک نامـی هست که بازخواهیم دید کـه منشای یونانی دارد. سپاری، یـا سپری و سپرکی یـا سپرکی عین چیزبوده و شاید همان سرپرای پلینی باشد. سلطان نام یک قبیله (هندو) دشت هندی است. سوری همان سور راجپوت یـا سوری ختری است. تینپا همان تینبا و توکرهمان تاکور جت یـا تاکور راجپوت بازرگان است. عمرهمان عمره پراماره است. زنگی یک بومـی زنگ (زنگوبار) بوده و شاید یک قبیله باشد.
درپهلوی جدران درشرق آن، خوستوال و داوری قراردارند.
خوستوال یـا "مردم خوست" باشنده یک وادی حاصلخیز و آبریز بواسطه منابع بالائی شامـیل یـا دریـای کیتی یک شاخه عمده کرم هست که درون زیروال 12 مـیل بطرف جنوب حد توری درون تل بیلند-خیل یکجا شده و تعداد آنـها حدود 4 هزار فامـیل تخمـین مـیشود. اینـها توسط همسایگان آنـها بنام خوستوال یـاد شده و قرار معلوم هیچگونـه وجه مشخصی قبیلوی به منظور خود ندارند. با وجودیکه اینـها درون مالکیت وادی خوست با وزیری سهیم اند اما وزیری درون حقیقت مـهاجمـین اجباری بوده و به خوستوال اجازه نمـیدهند کـه دارای عین نسب با آنـها باشد، بلکه بآنـها منحیث یک نسب پائینترمـی بینند. خوست احتمالا یک اختصار خوستان، "منطقه خو"، یک قبیله کچواهه باشد کـه مـهد اصلی ایشان درون شیخاوت یـا شیخاروات، کوههای حوالی یودیپور قرار دارد. لذا خوستوال بایست خو هندی بوده و عین مردم خو کافرستان باشد کـه بعدا خواهیم دید. همانند افریدی، ورکزی و دیگر قبایل پتان درون این حصه مرز اندوس، خوستوال و داوری و هم قبایل بنو (که خواهیم دید) درون دو بخش متقابل سیـاسی یـا گوندی قراردارند؛ لیکن آنـها درون اینجا بنام تورگوندی یـا "فرقه سیـاه" و سپینگوندی یـا "فرقه سفید" بعوض سامل و گار قبل الذکر یـاد مـیشوند. منشای این فرقه ها درست معلوم نیست؛ اما با قضاوت از نامـهای سامل و گار، اینـها شاید نشاندهنده بودیست (سرامن) و مگیـها (گبر یـا گور) قبل از ایجاد اسلام باشند.
بخشـهای خوستوال عبارتند از
بصیر اسماعیل لکن مندو متون مولا
سبن شمل تنی تواری وغیره
ازاینـها بصیر شاید همان باگریـا، قبیله هندو دشت هند و رجواره باشد؛ اسماعیل همان سیمله راجپوت (کچواهه) است. مندو یک قبیله کچواهه است. متون یـا متین شاید متی باشد کـه قبلا درون بین بتنی توضیح شد؛ مولا و شمل نامـهای موقعیتها است. تنی، تانی یـا تونی را قبلا درون بین طوایف بتنی (غیلزی) دیدیم. تراوی یـا تروی شاید همان تری قبیله برهمن باشد. موله قرار معلوم نام یک قبیله (شاید یک طایفه کچواهه) باشد کـه قبلا درون بالای یک ساحه وسیع این مرز اندوس وسعت داشته و نام خود را بـه ملا پاس (معبر) بـه خضدار درون کیلات بلوچستان و به کوه ملا (ملاغر) درون منطقه افریدی درون حد نـهائی جنوب و شمال سلسله کوه بزرگ سلیمان بالترتیب داده است. لاکان نیز نام یک محل وسیع درون این مرز هست بشکل لکی درون مولاپاس فوق الذکر و هم درون ناحیـه بنو؛ این مـیتواند نشاندهنده مـهدهای اصلی یک طایفه کچواهه باشد کـه حالا درون نفوس و نامگذاری مسلمانان معدوم شده است.
قبیله داوری یـا دایوری باشنده ناحیـه داور یـا دایوراست کـه در جنوب وادی خوست قرار داشته و بنام رورح یـا رودح یـاد مـیشود. این متشکل از دو وادی باز و حاصلخیز هست که از یکدیگر بواسطه یک گردنـه باریک و دراز بنام تنگی توگرای، "تنگه توگرا" (توغرا یـا توگرا، یک قبیله سولانکی یـا چالوک راجپوت) جدا گردیده کـه از طریق آن دریـای توچی یـا گمبیلا یک منبع کرم عبور مـیکند. داوری کـه نام خود را بـه ناحیـه رورح یـا رودح داده است، فکر مـیشود زمانی باین حصص از زمـینداور هلمند انتقال شدند کـه قبایل افغان توسط شـهاب الدین غوری درحوالی نیمـه سده دوازدهم ازکوههای غوربه کوههای سلیمان منتقل شدند. شـهاب الدین غوری کـه توسط او به منظور بار اول اسلام درهند ایجاد مـیگردد، با تعقیب مثال سلطان محمودغزنوی یک نسل متوالی ناقلین افغان را درکوههای حایل بامتداد اندوس از باجور درون شمال که تا خضدار درون جنوب مستقر مـیسازد و اکثرا هم درون جاهائیکه قبلا توسط محمود درون حدود 150 سال قبل کاشته شده بود. تعداد داوریـها حدود 6 هزار تخمـین شده و شامل دو بخش تپی و ملی هستند.
بخشـهای تپی (داورپائین) عبارتند از
ارغند بنگش بری بته بیبا بوکی
بلبل چارگل دوری گلی هوتی حیدر
ایدک ایسوری جاکر جاواکی کتی
خادی خوشی مخی مـینا مـیرو موسیقی
پهار پلاله راجی روزی سمـی سرکی
شنگی سیواکی سپین تپی تروتی تارو
تته تغرای توری عتمان ژو زیراکی
ازاینـها بنگش را خواهیم دید. باری و بته قبایل برهمن هستند. مخی همان مکواهنـه است. مـینـه و مـیر همان هندیـهای هند مرکزی و دشت مـیباشند. موساکی را قبلا دیدیم. پهار همان پوار (پراماره) راجپوت یـا پریـهاره راجپوت است. تمام لیست درون حقیقت نامگذاری هندی است.
بخشـهای ملی (داوربالا) عبارتند از
احمد علی امرانی اسوان ایدل بابی
براهیم چار درپو دهن فیروز گدای
گارا ایدل جبر کاکا کرای کتی
خدی کوری لند لرح ملخ ملی
مندو مریم موساکی مـیانی نانی ناسرکی
سمل سینی سوهو طاوس تره کی تروتی
تایب تریکی توار عمر زیره وغیره
ازاینـها امرانی همان امرا برهمن است. ایدل عین ایدل درپائین لیست است. بابی عین بیبه و همان بیبا پراماره است.درپا همان دربی، قبیله خنیـاگراست. دهن و گدای نامـهای قبایل ختری اند.مندو یک طایفه کچواهه است. ریـهر یک طایفه پراماره است. سپکی یـا سپرکی را قبلا دیدیم. سمل شاید سری مل، راجپوت بازرگان یـا راجپوت سیمله باشد. سوهو همان سوهه گدون است؛ و تروتی همان تیلوته، راجپوت بازرگان است. دیگران تقریبا همـه هندی اند کـه قبلا دیدیم.
درپهلوی داوری بطرف شرق، قبیله شیتاک ناحیـه بنو قرار دارد؛ اما قبل ازاینکه درون باره اینـها صحبت کنیم، بهتراست اولا دو قبیله دیگر را بنام بنگش و ختک بررسی کنیم کـه باشنده منطقۀ از شرق وغرب درون بین دریـا های اندوس و کرم اند.
قبیله بنگش باشندگان سطوح کرم، مـیرانزی وکوهات ازقله پویـهار یـا پیوار درغرب که تا مرز ختک درون شرق هست که تماما درمسیری بنام بنگش (نام قبیله آن) زندگی مـیکنند. تعداد بنگش حدود 10 هزار تخمـین شده کـه 2 هزارآن درکرم (درماورای مرز برتانیـه) هست جائیکه آنـها وابسته توری اند. درون کرم هر بنگش مکلف هست که خود را بحیث همسایـه یـا "رعیت" با یک مالک توری وصل کند که تا او را درون مقابل توریـهای دیگر حفاظت کند کـه بنام نایک یـا نائیک یـا "محافظ، نگهبان" او یـاد مـیشود. نائیک توری بنگش همسایـه خود را با یک پاسپورت یـا محافظ بهنگام حرکت از یکحصه بـه حصه دیگرهمراهی نموده، درجنگ یـا تصادمات فرقوی باو کمک نموده و حق ملکیت او را بحیث یک بنگش مستقیم مـیراثبر دارد. مطابق گزارشات بومـی، بنگش اصلا از سیستان آمده و در ناحیـه گردیزغزنی مستقر شدند، جائیکه اینـها درون ربع آخر سده نـهم درون جریـان سلطنت سلطان اسماعیل سامانی باسلام گرویده و فکرمـیشود کـه نام او را بحیث نسب اسلامـی برمـیگزینند؛ شاید بـه احتمال قویترآنـها این نام-فوقانی را درون ارتباط بـه فرقه اسماعیلی برگزیده باشند کـه توسط مسلمانان ارتدوبنام ملاحیده یـاد مـیشوند کـه بواسطه حسن صباح درفارس در1099 – 1100م بنیـاد نـهاده شده و توسط هلاکو خان در1265م نابود مـیگردد. ملاحیده اسماعیلیـه یـا "فدائیـان" بغرض فرار از تخریب، بتعداد زیـادی بافغانستان فرار د. این روشن نیست کـه آنـها از کدام سیستان آمده اند: از ولایت هلمند کـه در برگیرنده این نام هست (سیستان، سجیستان نویسندگان عرب، تان یـا "منطقه ساکا") یـا از ولایت هم مرز معبر بولان، سیبی فعلی (سیوستان یـا شیوستان هندیـها). بهرصورت، آنـها بعد از تقریبا 500 سال سدر گردیز توسط غیلزی اخراج شده و بتدریج بطرف شرق و به امتداد اندوس رانده شده و حدود 400 سال قبل مالک سطوح مـیرانزی و کوهات شده و بکمک ختک تیری باشندگان ورکزی را بکوههای تیراه مـیرانند جائیکه ما حالا آنـها را یـافتیم (طوریکه قبلا توضیح شد). قسمت اعظم بنگش مسلمان شیعه بوده و در سیـاست فرقه گارمـیباشند. آنـها بحیث قبایل پتان شناخته مـیشوند درون حالیکه منشای آنـها بطورمختلفی توضیح و بمنابع مختلفی ارتباط داده مـیشود. مطابق بعضیـها اجداد بنگش، اسماعیل نام دارد درون رابطه بـه سلطان اسماعیل موسیس سلطنت سامانی کـه تازمان صفاریـها (که توسط یعقوب بن لیث ایجادشد) درسال 875م ادامـه داشتند. سامانی لقب اسماعیل هست چون نام پدر بزرگش سامان بود، یک شترران و دزد کـه در مجاورت مرو زندگی مـیکرد. نام پدر بزرگ سامان نیز طاهری یـا داهری هست که مربوط بـه قبیله یـا فامـیل داهیر است. داهیر نام یک هندو راجای سند هست که بواسطه جنرال عرب محمد قسیم بهنگام تهاجم باین منطقه بقتل رسیده بود؛ و طوریکه پیشتر گفته شد از فامـیل همـین داهیر هست که بعد از مسلمان شدن، سلسله شاهان طاهری بوجود مـیآید. اما شاید بنگش (یـا بنگخ طوریکه بواسطه پتان کوهی تلفظ مـیشود) شاید همان بنگت یـا بنکت، راجپوت چوهان باشد. یـا بنگش شاید یک شاخه بخش بنگی ختک بوده و یکجا با آنـها از بخش بنگی قوم سیکه و اولاده جاتا باشند. قسمت زیـاد بنگش بهند مـهاجرت د، جائیکه آنـها درون حصص مختلف هند وعمدتا درون فرخ آباد درون ولایتهای شمالغرب، مسکونـه های قابل ملاحظه ای را ایجاد د.
بنگش شامل دو بخش گارا و سامل است. گارا شامل دو بخش بای و مـیران است.
بخشـهای بای عبارتند از
علیشیر بلند دنگ دولت درسمند دودا
گلشاه حسن عیسا جمشیدی کمال کتی
لندی مندر مستو موسا مـیسرو شادی
شینگی تپی عمروغیره
بخشـهای مـیران عبارتند از
ابا علیشیر ازی بده حسن ایسپ
خوجه لابی لودی مندر مردو شاهو
عمروغیره
بخشـهای سامل عبارتند از
علی دربی کلیسر کاسی خادی خدیر
خوتی لندی ماما مری مستوری موزو
موسا ناسو پای تانا تازی اوستری وغیره
ازنامـهای فوق گارا و سامل آنـهای اند کـه دارای دو فرقه سیـاسی اند و قبلا توضیح شد. این فرقه ها (درمنطقه آبریزدریـای گومل وجریـانـهای جنوبی کرم کـه بنام سپینگوندی و تورگوندی یـادمـیشود) تمام قبایل پتان درون مرز های اندوس درتمام منطقه بین جریـانـهای کابل و گومل این دریـا را بفرقه های متخاصم تقسیم مـیکند کـه در زمانـهای قبلی بسیـارقدرتمند وفعال بودند نسبت بآنچه امروزهستند. درون داخل مرزهای برتانیـه این فرقه ها کاملا از بین رفته اند، لیکن درآنسوی مرز بسیـارقوی اند، جائیکه مردان طایفه درون تخاصم یکی با دیگری بحیث یک وظیفه ارثی قرارمـیگیرند (نسبت باینکه اقتضائی یـا انتخابی باشد). باین علت معلوم مـیشود کـه آنـها هیچگونـه اطلاعی درون مورد منشای این فرقه ها و یـا نامـهای کـه توسط آنـها مشخص مـیشوند ندارند؛ آنچه آنـها مـیدانند اینستکه پدران و پدرکلانان ایشان طرفدار فرقه ای بودند کـه بآن تعلق دارند و این سابقه به منظور رهنمائی آنـها کاملا کافی است. این فرقه ها بگمان اغلب بهنگام ایجاد تفوق و برتری اسلامـی دراین حصص بوجود آمده اند، وقتیکه علمای دو مذهب عمده و غالب درون آنزمان درپهلوی همدیگر درون شرق افغانستان بنام بودیزم و مگیزم یـا آتش پرست (مردم عوام آن بالترتیب بنامـهای سرامن و گبر یـاد مـیشدند) یکجا بنام برادری، عقیده عالی و حکومت عالیمقام زندگی مـید. بای و مـیران را قبلا دیدیم کـه نمایـانده بویوی یونانی یـا بای کچواهه راجپوت و مـیر یک قبیله هندی بومـی دشت بزرگ جیسلمـیر و کوههای هند مرکزی و راجواره است؛ دنگ نیزیک قبیله هندی بومـی عین منطقه قبلی است؛ مـیسرو نیز بعین کتگوری مربوط هست یکجا با شینگی و لابی. دیگران را قبلا دیده و توضیح کرده ایم. بده یک قبیله یـادو یـا گادون است. کلیسر شاید همان کلپوسر پراماره باشد. خدیر همان ختیر قبلی است. خوتی همان خوجوتی، راجپوت بازرگان است. تانا همان تون قبلی است. اوستوری عین ستوری بوده و همان ستواری پلینی هست که بعدا خواهیم دید.
قبیله ختک باشنده منطقه عقیم، سنگی و سوزان سواحل اندوس درون طول یکصد مـیل مسیر بالائی آنست: کمـی بالا تر از نقطۀ اتصال دریـای کابل درون اتک که تا نزدیک اتصال دریـای کرم درون پائین کالاباغ. عرض این مسیر ختک بسیـار متغییر است، فقط چند مـیل درون بالای اتک که تا 50 - 60 مـیل درون حوالی مَخَد و کالاباغ. تعداد ختک 30 هزار فامـیل تخمـین مـیشود کـه تقریبا نیمـی آن درون ساحل شرق اندوس مسکون اند. آنـها یک مردم بسیـارخوب، بلند و انکشاف یـافته نژاد هندی با چهره مرغوبتر نسبت بـه قبایل همسایـه خود مـیباشند. منطقه آنـها فوق العاده غریب (باستثنای نمک کـه کوههای آن وجود داشته و چندین معدن آن درحال بهره برداری است)، مخروبه و صعب العبور با مقدار کمـی زمـین قابل زرع مـیباشد. من درفقرات قبلی ختک را با ستگیدای هیرودوتس تشخیص کردم ومـیتوانم بیـافزایم کـه آنـها اصلا عین مردم شیتک بنو بوده و تفاوت درون نام کاملا نتیجه تلفظ لهجه های محلی یعنی صدای نرم درون جنوب و خشن درشمال است. مـهد اصلی ختک درنواحی شامَل و برمَل درون مـیلانـهای شرقی کوههای سلیمان هست که حالا توسط وزیری اشغال شده است. درون این منطقه آنـها بنام ستک، شتک، سیتک یـا شیتک یـاد مـیشوند؛ اما زمانیکه آنـها توسط وزیری از مـهداصلی ایشان بطرف شمال رانده شدند، توسط همسایگان مطابق بـه تلفظ آن منطقه بنام ختک نامـیده شدند؛ و پس از مدتی آنـها نیزخود را با این تلفظ سازگارساختند، با وجودیکه درون پختوی عام خود هنوز تلفظ لهجه های جنوبی و غربی آن زبان را حفظ نموده اند. درحقیقت، ختک یگانـه قبیله ایست درون نواحی کوهات و پشاور کـه با لهجه نرم پختوصحبت مـیکند، تمام قبایل دیگردرشمال کوهات و کرم با لهجه های مختلف پختوی سخت شمالی صحبت مـیکنند.
قرارمعلوم این ختکها از زمـین هایشان درمنطقه فوق توسط وزیری درون اوایل سده سیزدهم اخراج شدند، دردوران حاکمـیت قرا خیتای درولایـات کرمان و سوران کـه بصورت یکجائی قلمروی بارک حاجیب قبل الذکررا تشکیل مـیداد. معلوم مـیشود کـه در اول آنـها درسلسله کافرکوه تشکیل کننده مرزجنوبی ناحیـه فعلی مـیرانزی مـهاجرمـیشوند و از اینجا بتدریج بطرف شرق از طریق ناحیـه تیری و معادن نمک بهادر-خیل که تا اندوس وعبوراز آن دریـا بمنطقه ناهنجار حوالی مخد و مـیانولی منتشر مـیشوند کـه نقطه اتصال دریـای سوهن با اندوس مـیباشد. درون زمان حاضر صرف با آنقسمت ختک سروکار داریم کـه در منطقه تعریف شده قبلی، اپاریتای قدیمـی هیرودوتس، قوم مسلط و مسئول باجگذاری بـه داریوش هیستاسپ بود. دراینجا آنـها دردو بخش عمده مسکون اند: بنامـهای ختک اکوره درقسمت شرقی ناحیـه پشاور و سلسله کوههای چرهات، جائیکه آنـها درتماس با افریدی و ورکزی اند؛ و ختک تیری درون قسمت جنوبی ناحیـه کوهات، جائی کـه بنگش و مـیرانزی درشمال آن قراردارند، و درتل بلند دربالای دریـای کرم کـه در تماس با وزیری اند. این ختکها همچنان دارای یک مسکونـه قابل توجه درون منطقه وزیری، درون جمالگری و کاتلنگ نزدیک وادی لندخور مـیباشند. ختکها شاید عین مردم ستک یـا ستاخی، راجپوت بازرگان بوده و شامل دو بخش بزرگ تورمان و بولاک اند.
تورمان یـا توران شامل دو بخش تَری و تره کی است.
بخشـهای تری عبارتند از
اکو امان امـیر انو عزیز بابر
بهرام بارک برگویت بیـان گخو درپی
درشی غوری گودی گل هاتی حسین
ادریس اسماعیل کابل کچیر کمال
کامـی کانی کچین خوشحال خورم مدی
مایشی مخل ملی ماما مندولی مشر
مـیری مورگی ناصر پش رجر سرو
شخل شخاوت شیخالی شوی سوریـا تره کی
وتر یـاسین وغیره
ازاین نامـها تورمان یـا توران شاید همان توموری، تواری، توار، تیری یـا توری، اشکال مختلف توار بزرگ، راجپوت یـادو است؛ و تره کی همان توری-کی –"ازتوری" است. تری نام یک قبیله برهمن است. اکو عین اکا بوده و همان اخا یونانی یـا اگا جت یـا شاید دقیقترهمان اکا قبیله ناگا بسیـار قدیمـی دراین حصص باشد. امان همان اوان یک قبیله قویـا نمایـانده شده درون ساحل مقابل یـا شرق اندوس هست که دارای منشای سکائی مـیباشد. امـیر همان امرا برهمن و انو همان یونای ختری یـا انوای کیـاست است. ببر همان بابر گوجر است. بارک همان بره کی قبلی هست (بارکای هیرودوتس) چنین نامـی درون بین قبایل راجپوت یـا هندی دیده نمـیشود یـا درون بین قبایل ترک درون این حصص. برگویت همان پرامرای برکوته یـا بیرگوته راجپوت است. بیـان یک قبیله ترک است. چخو شاید همان چکیت رهتور است. درپی همان دهربی، قبیله خنیـاگراست. درشی همان درزی غور قبل الذکراست. گودی همان گودا گهلوت است. گل همان چوهان یـا گوهیل راجپوت است. هاتی یـا هوتی همان هودی جت است. کاچیر همان کوچر ختری یـا کچیره گهلوت است. کمال یک قبیله ترک است. کانی یک قبیله راجپوت است. کچین را قبلا دیده و باز خواهیم دید؛ این با زبان خجونـه گیلگیت وصل است. مدی همان مدی راجپوت بازرگان است. مایشی همان مـهیچه رهتور است. مندولی همان منداحله، راجپوت بازرگان است. مشریـا مـیشر همان مـیسار برهمن است. رجر یک قبیله راجپوت دشت هند، یک طایفه رهتور است. سرو همان سورا چوهن است. شخل و شیخالی ظاهرا عین چیزبوده و همان شوکول برهمن است. شخاوت همان شیکاروت کچواهه است. وتر شاید همان باتر راجپوت یـا بتار گوجور است.
بخشـهای تره کی عبارتند از
اودل اودنی بدین بهرام بشر بوگر
داور درخن گنده جلی کشید خوجک
لغاری مـهپال مندر ناصر اوستوری یوسف وغیره
ازاینـها اودل عین ابدال هست که قبلا دیدیم. بدین شاید همان بهادیل یـا بهدیل رهتوراست. بشر شاید همان بهسیر، ختری است. بوگرهمان بایری جت یـا بهگیر راجپوت است. درخن همان درگبنسی راجپوت است. گوده همان گونده قبیله گله دار هندی است. جلی همان جلیـه راجپوت است. خوجک، لغاری و مـهپال دوباره دیده مـیشود. اوستوری عین ستوری هست که قبلا دیدیم. یوسف همان ایسپ هست که قبلا دیدیم.
بخشـهای بولاک عبارتند از
اکو بابر بنگی برمل چاوری دلو
گلی غوری جانـه خرک خورم کوتی
ممر متون مریم مندی مکوری مروز
مـیسری موسا نگوری نندرک نره روزی
سده ساغری سکو سینی شان شیوی
شوی تپسی تره تره کی وغیره
ازاینـها بولک شاید یک شاخه بولیلی قبل الذکر بوده و بعدا درون بلوچستان نیزدیده مـیشود. اکو همان اچی (بهمـین ترتیب اچکزی درانی) یک قبیله مشـهور هندی درون تاریخ کشمـیر (راجاتارینگینی) است. بابر و بنگی هردو قبایل جت اند. چاوره راجپوت است. دلو شاید همان دوهیل، بازرگان راجپوت است. خرک همان خراره، سولانکی است. مریم را قبلا درون رابطه بـه سلسله قرا خیتای ان دیدیم. مکوری همان مکوری، راجپوت است. نگوری راجپوت بازرگان است. نندرک شاید همان نندی، ختری است. روزی همان روسیـا، چوهان است. سده همان سیسودیـا، گهلوت است. ساغری همان ساگره، پراماره است. شان شاید همان چوهان، راجپوت باشد. شیوی و شوی همان شیوه-چری، فرقه مذهبی هندی است؛ تپسی فرقه مذهبی دیگر هندی است. تره کی همان توار-کی است. درون اینجا بررسی قبایل موجود درون ساحه مربوط بـه منطقه اپریتای قدیمـی بپایـان مـیرسد. چهارمـین قوم متذکره توسط هیرودوتس باین ارتباط ستگیدای "اقارب یـا وابستگان سَتَگ" است؛ اینـها ظاهرا درون ساحه بین کوههای سلیمان و اندوس و آبریز دریـای گومل و معاونین آن ژوب و بوری که تا کوههای ویـهووه درون جنوب (که نشانـه مرز بین قبایل پتان و بلوچ درمرزهای اندوس است) زندگی مـید. این مسیر کوههای پهناور قبلا بنام سوران یـاد شده و یکجا با ان (منطقه آبریزی کرم) تشکیل کننده سلطنت قرا خیتای قبل الذکراست؛ قرار معلوم دراین ساحه چندین قبیله زندگی مـید کـه ستگیدای قوم مسئول تادیـه باج بوده است.
من ستگیدای را با ختک و شیتک امروزی مشخص نمودم. آنـها قدیما درون برگیرنده نواحی شاول یـا شامل و برمل یـا برمول (شاید عین فرمول یـا فورمول قوم فرمولی باشد کـه من آنرا بحیث پمفیلای قدیمـی هیرودوتس تشخیص کردم) درون کوههای حالا اشغالشده بواسطه وزیری (بوسیری پلینی) یکجا با منطقه همواری اند کـه حالا بنام ناحیـه بنو یـاد مـیشود و بعدا بنام ستک، شتک یـا شیتک یـاد شده هست (هر سه شکل درون نسخه بومـی وجود دارد)؛ لیکن با اخراج قسمتی از ختک باشندگان شامل و برمول و مـهاجرت آنـها بـه نواحی مجاور منطقه اپریتای، آنـها درون لهجه شدید تر آن منطقه ختک نامـیده شدند؛ درون حالیکه قسمتی از قبیله کـه در منطقه قدیمـی خود باقی ماندند (درحوالی بنوفعلی) نام اصلی خود ستک یـا شتک، سیتک یـا شیتک را حفظ نموده اند طوریکه درون لهجه نرم آن منطقه تلفظ مـیشود و قبلا تمام اینـها بنام عمومـی سوران (از راجپوت سور) یـاد مـیشدند.
دو ولایت ان و سوران (طوریکه قبلا ذکرشد) تشکیل کننده قلمروی قراخیتای بارک حاجیب بود. قبایل باشنده ان (منطقه آبریزی دریـای کرم) را درون صفحات قبلی روشن ساختیم. حالا بتشریح باشندگان سوران مـیپردازیم (منطقه آبریزی دریـای گومل) کـه نمایـانده ساحه تعین شده ستگیدای قدیمـی است. این مسیر وسیع توسط یکتعداد قبایل مختلف اشغال شده هست که شیتک، وزیری، کاکر و شنواری عمده ترین آنـها بوده و یکجا با چند قبیله دارای قدرت و شـهرت کمتر از قبیل گوربز، خروطی، فورمولی ، اوستورانی وغیره زندگی مـیکنند.
گفته مـیشود کـه قبیله شیتک ازنسب شاه افرید بوجودآمده است؛ یک پیشامد کـه نشاندهنده بعضی روابط مبهم با افریدی است، چون گفته مـیشود کـه آنـها نیزاولاده همـین افرید اند. شیتک باشنده قسمتهای فرعی ناحیـه بنو هست که دراینروزها بصورت عام بنام بنوچی یـاد مـیشود. اینـها شامل سه بخش کیوی، سورانی و شامـی اند.
بخشـهای کیوی عبارتند از
بای بخی بلبو بارک بوبل بوره
بوتی براهیم بورته قلندر دله دوده
گله گیدی غازی گوندی گیدر هوید
ایسپ اسماعیل جیلم کبیر ککی کماری
کرک کیوی خوجک لیوان ماما مندی
مـیرگل مـیری مـیته مغل موسا نیری
نورالدین راوت رستم سربی سیتی شادی
شوبه سیندی تپی ترگلی توهلی تورر
عمروغیره
ازاین نامـها بخی شاید همان بهیکته، یک قبیله مذهبی هندی باشد. بلبو همان بیبه، پراماره است. بارک قبلا ذکرشد. بوبل همان بابر، گوجراست. بوره، راجپوت بازرگان است. بوتی همان بوته راجپوت است. براهیم همان برهمن است. بورته همان بورته، سولانکی است. قلندریک قبیله مذهبی مسلمان هست (شاید چارندین هندی مسلمان شده). دله همان دوهیله، راجپوت بازرگان است. گیدر دوباره درون بین قبایل بلوچستان دیده مـیشود (بحیث گیدور و گدره، نمایـانده گیدروسای قدیمـی یونانی). خوجک نام خود را بـه بخ سلسله کوه خوجک عمران منطقه پشین داده و عین کجک هست که نمایـانده یک قبیله کچواهه است. نیری شاید همان نایری یـا نایر، یک قبیله مشـهور هند جنوبی است. نورالدین همان نگدره، بازرگان راجپوت است. راوت یک قبیله گله دار هندی است. سربی همان سوربیـه، دیتو است. سیتی همان سیتی ختری است. شوبه همان شیوا-چاری، قبیله مذهبی هند است. ترگلی همان تگالی، ختری است. توهیلی همان دوهیل، راجپوت بازرگان است. تورر همان درر، قبیله گله دارهندی است. عمر همان عمره پراماره است. دربنو، همانند دیگرنواحی همواردرمرز، یکتعداد زیـاد نفوس مخلوط اقارب و رعیت طبقات هندو درون بین قبایل مسلط زندگی دارند؛ اینـها جمعا بنام هندکی یـا "هندی" یـاد شده و متشکل از قبایل یـا طبقات مختلف مسلمان و هندو مشغول درون تجارت و صنایع مختلف مـیباشند؛ قبایل هندو شامل ارورا، بهاکه، بهاتیـه، ختری وغیره و مسلمان شامل دوم، گوجر، جولاهه، کشمـیری وغیره است.
بخشـهای سورانی عبارتند از
ادم اماندی ایمل باره بهنگی بوری
بوبک بوبکر چندن چار دنده دولت
دهرمـه دوران گبرک کوچی کیوی کاکل
کچین خادی خاتون خوجک خوتی لادی
لالی لته مـهیت مخل ملی ممکت
مندو مشکی مـیشو مـیته نانی نوکر
پک پلی ریمـی سبو سلمـی سنگو
سرنی شوردوره شومـی سیرکی سلطان توته
توره کی عتمان ذاکر ژوب وغیره
ازنامـها، سورانی بمعنی مربوطین سور بزرگ قبیله راجپوت است. تعداد زیـاد دیگر قبلا دیده و تشریح شده اند. قلندر شاید همان چندو، چوهن باشد. چار همان چاهیره راجپوت، دنده همان دندی قبیله مذهبی هندی، درمـه هماه دورمـیا گهلوت، دوران همان دور راجپوت، گبرک همان گبر و گواره قبل الذکر، جاجی همان جیجوتی برهمن، کیچی همان کیچی چوهن یـا خیچی بازرگان راجپوت، کیکل یـا ککل همان کاکر پتان است. خوتی همان کوجوتی، بازرگان راجپوت است. لادی همان لادی بازرگان راجپوت، للی همان لیلی برهمن، مـیشو همان مـهیچه رهتور، نوکرهمان نگار برهمن بازرگان راجپوت یـا نگار گوجر، پک همان پتک راجپوت، پلی راجپوت بازرگان، ریمـی همان رمدیوه رهتور، سیرکی و توته همان سیرکیره و تیلوته راجپوت بازرگان، ذاکر همان جاخرقبیله هندی دشت هند است.
بخشـهای سامـی عبارتند از
بابک بده بدل بهلول بجل بنگش
بارک بشر باتک بازید بهاون چیت
چیغه دادی گوده گری غزنی غیب
حمـیر حسن هاتی هیبت انجل عیسا
اسماعیل کفاح کمال کلره کتی کینگر
ختک خوجری لچی لادی لنگر ممـیت
منده منگور مسی متی مصری موسا
ناتک نیل اودی پای پهار پرید
سبو سملی سرور سرتوی شخل سکندر
سیناور سوکری سورو سرور تپی وزیری
ویران یـاسین زلو وغیره
ازاین نامـها تعداد زیـادی قبلا دیده و توضیح شده است. چیت یـا چایت شاید همان چکیت رهتور باشد. کلره و خوجیری شاید کلهر و کوچر ختری، منگور همان منگوره راجپوت بازرگان، مصری همان مـیسار برهمن، پای همان پاهه گهلوت، پهار همان پوار پراماره، پرید همان اپریدی یـا افریدی، سملی همان سیمله راجپوت، سرور یک قبیله راجپوت، سیناور یـا سنوبر یک قبیله جت است.
باقیمانده ناحیـه بنو توسط قبایل عیسا-خیل و مروت اشغال شده است. عیسا-خیل قبلا بحیث یک فرقه شاخه نیـازی قبیله لودی غور دیده شده است. نیـازی قسما مسکون وزراعت پیشـه وقسما چوپان و پوینده یـا "بازرگان کاروانی" است. نیـازی زراعتی متشکل ازعیسا-خیل درناحیۀ باین نام، کمر مشانی بین عیساخیل و کالاباغ، خوندی یـا کوندی درناحیـه تانرهنگ درون مـیانوالی درون ساحل شرقی اندوس است.
بخشـهای عیساخیل عبارتند از
اوان بدر بنگی جت کزیر کورش
مامو ماسو مولو شیخان وغیره
ازاین نامـها عیسا قبلا توضیح شد شاید نمایـانده اسی (اسیـانی سترابو و اسوا کتابهای سانسکریت)؛ و شاید همان عیسائی، "پیروان عیسا" یـا عیسوی باشد. اوان قبلا دیده شد. کازیر و کورش یـا گوریچ عین چیزاند؛ و کورش قبلا بحیث کیروچ راجپوت تشخیص شد کـه یک طایفه یـا رهتور و یـا کچواهه است.
بخشـهای پوینده عبارتند از
علی مـهسود مله ممریز نوروغیره
اینـها تابستان را درون خراسان و زمستان را درون هند سپری مـیکنند (با رفت وآمد از مسیر گوالری گومل).
مروت یـا ماورت (یک قبیله هندی دشت بزرگ) باشنده بخش مروت ناحیـه بنو و یک شاخه لوهانی قبل الذکراست. اینـها قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و حدود 8 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند. اینـها یک نژاد خوب، بلند وعضلانی راجپوت اند.
بتنی کـه باشنده مـیلانـهای غربی کوه گبر و گردنـه های خارجی کوههای وزیری هم مرز نواحی بنو و دیره اسماعیل (برتانوی) هست یک شاخه بتنی قبل الذکر بوده و حدود 5 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند. این بتنی شامل سه بخش تاتا، دانا و اورشپون اند.
بخشـهای تاتا یـا پالا عبارتند از
اشک بای بولاکی درکی دیوی جاول
کنـه کتگرام کیچی خیر نیـامت پیره
سدی سری سین شکر شان تری
توران عمروغیره
ازاینـها اشک عین اچک هست که دوباره درون بین قبایل درانی دیده مـیشود. دیوی همان دیبه پراماره، جاول همان جایل راجپوت بازرگان، شکرهمان سکروار راجپوت است. دیگران قبلا دیده شده اند.
بخشـهای دانا عبارتند از
ادم ادی اجاد علی ایوب ازغه
بابر بوبک دادی داوری گلی هاتی
کاکا کیسو لمر مخل معروف پای
پار پیرا سورج سین شادی شیخ
سکندر تری ورغره وروکی وریـه وغیره
اکثراین نامـها قبلا دیده شده اند. پار شاید همان پوار (پراماره) بوده و داوری همان داوری قبل الذکراست.
بخشـهای اورشپون یـا ورشپون عبارتند از
بارک برمست چپلی دند دری دریپلاره
گلر غربون جنگی جریک خت دودین
مغزی مندره مندی مویـا مـیانی سمر
سرور سیکره شخی شنبی تری تره کی وغیره
ازاینـها، ورشپون شاید همان بیوریشـه راجپوت (کچواهه) یـا بیوریشبنسی باشد. ما قبلا ورشپون یـا اشپون را با کچین یـا غرشین، پسران شیخ بیت، بیتنی دیدیم؛ و باز هم آنـها را درون منطقه برتانوی دردا خواهیم دید. چپلی همان چوپرا ختری، دند همان دهند پراماره و دری همان دیوره چوهن است. گلر همان کولهر ختری، غربون نام یک شاخه مـهم دریـای خانکای یـا کاشا تیراه است، جائیکه با جریـان هنگو درون مـیرانزی کوهات یکجا مـیشود. جنجی همان جینجر گوجر است. خت همان کتک قبیله خنیـاگرهند، مغزی همان مگراسی گهلوت، مندی همان مندو کچواهه، سمر همان سومره پراماره، سرور همان سورر راجپوت بازرگان یـا یکجا با شنبی همان سروریـا و سامپی قبایل برهمن، تری نیز برهمن و تره کی شاید تریکی "مربوط تری" است.
درغرب شیتک یـا بنوچی درون آنسوی نواحی تانک، کولاچی، درابند و چودوان (برتانوی)، قبیله شیرانی قرار دارد کـه باشندگان منطقه بین زمری درون جنوب و وزیری وادی گومل درون شمال بوده و محدود است درغرب بواسطه کاکر و مندو وادی ژوب.
شیرانی (جیران راجپوت بازرگان) یک نژاد بلند، خوب و کوهگردان سختکوش اند کـه اکثرا درون زراعت مشغول بوده و بواسطه بعضی رسومات خاص ایشان تشخیص مـیشوند. طور مثال اینـها نسبت بدیگر قبایل پتان ناوقتتر ازدواج نموده و پدر نـه تنـها چیزی به منظور خود اخذ نمـیکند بلکه جهیزیـه ای نیز با او مـیدهد؛ اینـها هیچگونـه وابسته یـا نداشته و تمام کار ها و زراعت خویش را خود انجام مـیدهند؛ اینـها یکتعداد پیشـه ور، هنرمند و دکانداران هندو دارند؛ رئیس آنـها دارای عنوان نیکه "پدرکلان" (شاید نایکه هندی، "رهبر، رئیس، نگهبان" وغیره باشد) بوده و صلاحیت زیـادی بالای قبیله دارد کـه از آنـها جهت اجرای وظایف آمرانـه و روحانی سهم ، وغیره اخذ مـیکند. گفته مـیشود کـه شیرانی با وجودیکه مدتها قبل باسلام گرویده اند، هرگز نمـیکشند؛ اما گوشت مرده را بعد از قطع گلو بطریقه ارتدوکسی مـیخورند.
شیرانی قبلا نظربه عادت غارتگری اش عامل وحشت و ترور درون این مرز بود اما حالا به منظور پتانـها، آرام و منظم اند؛ اینـها راجپوت و یـا جت محاسبه نمـیشوند اما بعد از یک جد قدیمـی باین نام، بنام چار یـا چهیر نیز یـاد مـیشوند. اینـها از زمانـهای بسیـار دور درون اینحصه وادی اندوس زندگی نموده و مطابق تاد حتما سورا سوریشترا باشند.
شیرانی شامل سه بخش ودم، جلوانی و هریپال مـیباشد.
بخشـهای ودم عبارتند از
احمد انجر انگو بابر بابی بهلول
بارک بیرام دولت حمـیم هنی هرمز
حیدر جهیم کمال کپیپ کارو خارو
لالا لند مـینا ممند منگل مسانی
مرهیل مرو موسا نورو نیـازی پیو
رودین سنجار سیدانی عمر یحیـا وغیره
ازاین نامـها ودم همان بیدمن یـادو، انجر همان انجیره برهمن، انگو یـا هنگو نام یک شـهرک درون مـیرانزی، بابر یک قبیله گوجر، بابی و بهلول همان بیبا و بیـهیل پراماره، هنی همان هنا براهمن، جهیم همان جایمو راجپوت بازرگان، کپیپ همان کپول دیتو یـا کپار کوری جت، خارو همان خورو قبیله گله دار هندی، کارو همان کوری جت، لالا همان لیلی برهمن، لند یک قبیله سندی، ماما برهمن، منگل ختری، مسانی همان مشوانری قبل الذکر بحیث مسیـانوی سترابو، مرهیل شاید مـهولی رهتور یـا هیله جت و یکجا با مرو رهتور است. مرو همان موری برهمن و یحیـا همان جوهیـا راجپوت است.
بخشـهای جلوانی عبارتند از
انو ایمل بابکر بیزی براهیم بوبک
گدو حمـیم عیسا کابل کلشـه کامو
ان خیدر خوجک کولار کینگاری لوده
ممند مندل منو معروف مروت مایـار
مـیر موسا نیکبی نیکزن اوبه پرچه
پریک پیرک سدو سالار سرو شکر
شمل شنبی سپند سپاپی سلطان تره کی
ترخان وریـا یعقوب وغیره
ازاین نامـها، جلوانی همان جهاله، مکواهنا (جمع جاله وان) است. اینـها قرار معلوم مردمـی اند کـه پس از آنـها ولایت جالاوان کلات بلوچستان نامگذاری شد. انو همان یونای ختری، ایمل همان سری مل راجپوت بازرگان، گدو همان گدی گله دار هندی، کلشـه همان کلچه سولانی کـه بعدا درون بین قبایل کافرستان دیده مـیشود، کانو همان کانی (رهتور) راجپوت، کولار یک قبیله هندی بومـی همانند کونگاری به منظور خنگر یـا کنجر به منظور چنگر قبیله هندی جیپسی (کولی)، اوبه نام یک ناحیـه درون منطقه غور بطرف هرات و در اینجا شاید اوپل ختری باشد کـه قابل شک است. پرچه شاید پرانچه قبیله پیدلر و حوکر است. شمل همان شیخ ملی یـا سری مل یـا سیمله تماما قبایل راجپوت قبل الذکراست یـا همان قبیله بومـی ناحیـه شمل. شندو همان سمپی برهمن، سپاپی یـا سیپاپی همان سیپت و پپا پراماره اند.
بخشـهای هریپال عبارتند از
ارو ادریس کالو کرمو خلیل نازک
سدو سین شاهو توری یـاسین یوسف وغیره
ازاین نامـها هریپال یک شاخه جریجه یـادو است. ارو شاید همان هری برهمن یـا هاره چوهان یـا هرایـا راجپوت (کچواهه؟)، ادریس شاید ایدر یک شاخه گهلوت، سدو همان سیسودیـا گهلوت، یـاسین شاید یسکون یـاسین درمنطقه گیلگیت کـه بعدا دیده مـیشود. نام شیرانی (نام فوقانی سه طایفه فوق) شاید همان جیران راجپوت باشد کـه فوقا توضیح شد؛ لیکن شاید بطور صحیحتر همان مـیسری هندی دشت بزرگ و جیسلمـیر باشد؛ لذا مـیسری درون پختو مزاری یـا زمری مـیشود کـه معنی شیر درون فارسی داشته و شاید تغییر شکل اسلامـی نام هندی بهنگام گرویدن قبیله باسلام باشد.
درپهلوی شیرانی درون شمال، قبیله بزرگ وزیری قرار دارد. اینـها شاید از بوسیری تیمـیسیرا درون پوتوس یـا بحیره یوساین متذکره بواسطه پلینی اشتقاق شده باشند؛ یـا شاید بهسیره ختری باشند. وزیری همچنان بنام سلیمانی، یکجا با غیلزی، منحیث باشندگان کوههای سلیمان، یـاد مـیشوند. کوههای سلیمان شاید توسط اشغالگران عرب بهمـین نام یـاد شده باشند بعد ازاینکه سولانکی راجپوت را درون مالکیت این منطقه درون دوران تهاجم ایشان یـافتند. از آنجائیکه غیلزی قبیله مسلط باشنده درون مـیلانـهای غربی و گردنـه های سلسله کوه سلیمان درون حصه شمالی آنست، بعین ترتیب وزیری قبیله مسلط باشنده مـیلانـهای شرقی و گردنـه های آن سلسله درون شمال آنست. وزیری درون این ساحه سلسله کوه از تل بلند درکورم هم مرز مـیرانزی که تا به معبر گومل وسعت داشته و نواحی عمده آنـها شامل (یـا شوال)، برمل (یـا برمول)، خیسور، مرغت، شم وغیره است. تعداد اینـها بسیـار زیـاد بوده و یک قبیله قدرتمند و غارتگراند کـه در خشونت رسوم و شدت عادات معروف اند. اینـها شامل دو بخش خیزاری (خیجر پراماره) و لیلی (لیلی برهمن) اند. وزیری لیلی حدود 6 هزار فامـیل بوده و برای سده ها دربین خوگیـانی درمـیلانـهای شمالی سفید کوه مسکون بوده اند (طوریکه قبلا تشریح شد) و حالا بطور کامل از وزیری اصلی متمایز اند. وزیری خیزری شامل سه بخش موسا، مـهسود و گربز است.
موسا شامل دو بخش عتمان و احمد هست که یکجا بنام درویش نامـیده مـیشود. از اینـها، عتمان حدود 18 هزار فامـیل بوده و شامل سه طایفه محمود، ابراهیم و ولی اند.
بخشـهای محمود یـا مـهمـیت عبارتند از
ایدل اییز ببر بدی بخشی بلل
براک بوزی چالاک درنی دردانی درمل
دوسالی گوگی حسن حکیم هیبت ارامـیه
جنگی خلپ خرمنز خوجه لالی لوچی
مشی ملی ماما مندی مرچی مسکی
مـهرمان مـهتر نانا نزل نور پهار
پینگ رجی رزوتی ریشمـین شادی شمل
شاپی سرمست شیخ ولی سکندر سلیمان تری
ترگلی تورگی توله وزر وزی وغیره
ازاین نامـها تعداد زیـادی دیده و تشریح شده اند. چالاک همان چالوک سولنکی، گوگی همان گوگادیوه رهتور؛ درسالی همان دوسوره راجپوت بازرگان؛ دردانی همان دیندوریـه دیتو؛ ایرمـیه شاید ارنیـه کچواهه کـه دربین قبایل کافرستان نیز دیده خواهدشد؛ کلپ عین چلپی یـا چپلی بخشـهای یورشپون؛ لوچی یـا لاچی نام یک شـهرک درناحیـه بنو؛ وزی و بوزی شاید عین چیزباشند.
بخشـهای ابراهیم عبارتند از
علی ددین بجل بوبلی بوزی قلندر
دادی دیته هیبت اندس اسکندی جانبیگ
جنگی کرای کئی خوجه خوشحال لاچی
لخی مده مچگن مختر ملی منظر
متی مـیوا مـیرالی نونیـا نیمت پاله
پیله رامـی سخی سلمـی سمـی شخه
شامـیره سیرکی سوگی سنی ترپشی تولک
توری یودی وروکی زرنی وغیره
ازاین نامـها بدین (یـا شیخ بدین) قبلا زیـاد دیده شده و شاید همان بودنو راجپوت یـا بیده برهمن یـا بیدمن یـادو باشد. بجال یـا بوچل همان بچل راجپوت، اندس همان اندوه پریـهارا، نونیـه همان نینیـاور راجپوت، رامـی همان رامدیوه رهتور، سوگی همان سوهگنی راجپوت، تولک یک شـهرک درون ناحیـه تیمنی غور کـه توسط چنگیزخان محاصره وتخریب شد، زرنی هیزیک شـهرک غوری و مرکز روسای تیموری است، ذکرهمان جاخر جت است.
بخشـهای ولی عبارتند از
اندی ارل ارم ایدیـه ببه بده
باجی بکا بنگت بشکی دادا دری
دیگان فتوح گلی گری هندی امبر
عیسا جبی جمال جانبیگ جانی جوگی
کابل کجی ککه خندر خرمز خوزی
کوتر لدی مده ملیکشـهی ملو
ممـیت مندر معروف مـینـه مـیستی مـیته
مـیتکی موسا مـیامـی مـیان نانک نرمـی
نور پال پیپلی پولیـه ریشمـین سالی
سردی شبر شخل شربت شوبر شومـی
سنی سور سیفلی تختی تاتار تتی
تور تورک توره وروکی وغیره
ازاین نامـها اندی وهندی همان اندوه پریـهاره، بده همان بده یـادو، بنگت همان چوهن، بشکی همان باچک راجپوت یک بخش بزرگ ومـهم وزیری ویکجا با مـیمـی نمایـانده کبلی مـیونوی هیرودوتس (یـا لاسونوی) متذکره درستراپی دوم است. قرارمعلوم لاسونوی نام خودرا بـه ولایت کلات بلوچستان داده اند. هیرودوتس درپهلوی کبلوی مـیونوی، نام کبلا و بعدا هیجینوی درعین ستراپی دوم را ذکرمـیکند. هیجینوی را ما درخاگانی یـا خوگیـانی درمـیلانـهای شمال سفیدکوه تشخیص کردیم. کبلوی کـه ما نمایـانده کابلی تشخیص کردیم حالا وزیری کابل-خیل است. مـینـه یـا مـینا یک قبیله مشـهورهندی بومـی مـیور است. پل و پولیـه عین چیزاست. پیپلی همان پیپره گهلوت و شاید عین پوپل یـا پوپلزی درانی باشد. شبر و شوبر عین چیزبوده و شاید سبروال ختری باشد؛ و شربت همان سوربیـه بازرگان راجپوت، شخل و شومـی همان شخل و شونک برهمن، سونی یـا سنی همان سونی راجپوت بازرگان، تختی شاید توکه پراماره و وروکی همان بوریشکی یـا بیوریشـه راجپوت است.
احمد، بخش دیگر موسا درویش، حدود 10 هزار فامـیل بوده و شامل دو بخش سین و کالو است.
بخشـهای سین عبارتند از
اگگر الله داد علی امل ایدل ببر
بکر برت بولا بوتی براهیم دودی
گلی گندای گرره هاتی عیسا ایسپ
جانبیگ جنگر ککه کمال کیمل لالا
لندی مدک مدی مدید مریض مروت
موسا مـیان نانا پای پایک پربا
پتوح پیرگه سلیمـی سنزر شامـی سیرکی
سودت طاوس تره تولک تورک توری
عمر ولی ولید زیرک وغیره
ازاین نامـها سین یک قبیله مشـهور راجپوت (سینگرح) است. اگگر راجپوت بازرگان است. برت شاید راجپوت برت است. بیلا همان بالا برهمن ویـا بولدی بلوچستان وغیره است. بوتی همان راجپوت، دودی همان دوده راجپوت، گندای و گرره همان گندوال و گرریـه قبایل گله دارهندی، هاتی همان هودی جت، جنگر همان جنگم قبیله مذهبی هندی، ککه همان ککا ختری، پربا همان پربیـاه چوهن، پای همان پاهه گهلوت، سنزر همان سنجر، سیرکی شاید سیرکیره راجپوت بازرگان است. سودت یـا سورت همان سوده یـا سورتیـه قبایل پراماره، سلیمـی همان سلیمانی، شامـی همان شامـه جریجه و عمرهمان عمره پراماره است.
بخشـهای کالو عبارتند از
اگگر علی اندکی اشپاله بدین بدخان
بغوان بجل بلوچ بامـی بپج بسی
بتن بیزن بوبل قمر قاضی دربه
درویزه گاله گلوت گنجی گیدر اندکی
اندس ایسپ ایسو کبیر کرنی کتی
خوجل کودو لالی ملک مندک مستی
مته مصری مغول مالا نگرا نانا
نصری نظربیگ پسرکی پوتی سدن سخریـه
سنجر سوزی سینی شادی شخن شمسی
شیخ بازید شیرک شیوکی سیدی سیپاهی تخی
تکره توری عمر عتمان واسکک وتک
زا زازا ذکریـا زالی زرگروغیره
ازاین نامـها کالو همان کالم راجپوت گهلوت است. اندکی، ایندکری و اندس عین چیزبوده و همان اندوه پریـهرا راجپوت است. بلوچ بعدا دیده مـیشود. بامـی همان بامدیوه برهمن است. بپج شاید پپا پراماره یـا پپه ایست کـه بعدا دیده مـیشود. بیزن دو باره بحیث بیزنجو بلوچ دیده مـیشود. قمر تغییر شکل اسلامـی چندرا برهمن است. دربه همان دهربی قبیله برد یـا خنیـاگراست. درویزه شاید دوهریـه یـا داهیریـه رهتور باشد (از همـینرو سلسله طاهری مسلمان خراسان وفارس). گاله همان گوهیل چوهن، گلوت همان گهلوت یـا گراهیلوت راجپوت، گیدرهمان لومری بلوچ کـه بعدا دیده مـیشود با قبایل بلوچستان، کبیرهمان کبریـاه رهتور، کرنی همان کرن کیـاست قبیله راجپوت، نگره همان نگوره بازرگان راجپوت، نانا شاید ناو ناگه جت، نصری یـا ناصری همان ناصر قبیله پوینده تجاران کاروان، پوتی نام یک ناحیـه درافغانستان (وادی ترنک) و یک ناحیـه (پتوار) درون شمال پنجاب کـه شاید ازیک نام قبیله جت باین نام یـاد شده باشد، سدن شاید همان سوده پراماره، سخریـه همان سیرکیره راجپوت بازرگان، واشک همان باچک راجپوت (رهتوریـا کچواهه؟)، تخی همان تگه برهمن، ذکریـه همان جاخریـه قبیله هندی دشت بزرگ، زالی همان جالیـه راجپوت (کچواهه یـا پریـهارا؟)، زازا و زا شاید همان جاجی قبل الذکرباشد.
مـهسود یـا مسعود وزیری شامل دوبخش علی و بهلول است.
بخشـهای علی عبارتند از
اکا استانی اتا بنگش بسی بوری
چار دودیـا دوسنگ گداری گلی گری
گلپ جمـین کنگر کتی کیمل کیسی
خالی خوجک مچی مده مـهپال مله
من منگی متی مـیراک ناجیل پیپلی
پوتیـه سلمـی سرگله شـهابی شمن شیبانی
شیخا تره کی تتری توتیـاه وغیره
ازاین نامـها استانی همان اشتانـه راجپوت کیـاست، بیری یک قبیله ختری، گلپ عین خلپ درون بخش مـهمـیت وزیری، کنگرهمان خنگر قبیله بومـی هندی، منگی همان من-کی "ازمرد"، شـهابی یـا شیبانی و تتری نامـهای تاریخی ترکی اند. اکثریت نامـهای دیگر قبلا دیده و توضیح شده اند.
بخشـهای بهلول عبارتند از
اشنگی ایکم بابل بلم بنده بتنی
بلال بورتی قیـامت درمن درویش گیگه
غورکی حمل هیبت جوگی کمال کتی
خرمن خورمنگ لادی لنگر لیلا ملای
ملیکشاهی موده مسوره مـیرت نناک ناصری
نورنگ پنجی پایو روزی سلیمکی سندر
سرمت شمک شنگی شومـی سورا تنو
تنو توخی توتیـه یودی وغیره
ازاین نامـها بهلول شاید بیـهیل پراماره یـا بیـهیله سولانکی، اشنگی همان اشیـاگ قبیله هندو دشت بزرگ و جسلمـیر، بورتی همان بورته سولنکی، قیـامت همان گویما راجپوت بازرگان، درمن همان دورمـیه گهلوت، گیگه همان گوگدیوه رهتور، لادی راجپوت بازرگان، لنگرهمان لنگهه چالوک یـا سولانکی، لیله همان لیلی برهمن، مـیرات همان مـیروت (مـیر) قبیله بومـی هندی نانک یـا نانوگ راجپوت یـا نای ناگه جت، پنجی همان پنچم راجپوت بازرگان، روزی همان روسیـه چوهان، سلیمکی همان سولانک چالوک راجپوت، سندرهمان سندره رهتوراست. سرمت (که قبلا بنام سرمست نیز دیده شده است) همان سری مت راجپوت، شنگی همان سنگلی راجپوت، توتیـه همان تیلوته راجپوت بازرگان، یودی یک نام مشـهور راجپوت (یودیپور) است. از بخشـهای فوق، لادی و بتنی هردوبنام نیکزن و شاید تغییر شکل اسلامـی نیکومبه یـا نیکومپه چوهان است. ممـیت، مدی و پیپلی وزیری جمعا بنام ستروزیری – "وزیری بزرگ" یـاد مـیشود؛ اینـها همچنان بنام دری-نغری – "سه کوره" یـا فامـیلها یـاد مـیشوند. جرگه یـا "شورا"ی این سه قبیله بحیث آخرین داوری (حکمـیت) درتمام مناقشات درون بین طوایف مـیباشد کـه خود نمـیتوانند حل نمایند؛ و حکمان مطابق بـه یک کود خاص تصمـیم مـیگیرند کـه بنام نرخ یـاد مـیشود، یک کلمـه هندی بمعنی "تعرفه، قیمت ثابت" وغیره مـیباشد. ستروزیری حدود 12 صد فامـیل بوده و تماما مربوط بـه سپین گوندی یـا "حزب سفید" اند.
گربز وزیری شامل دو بخش ناصری و خری است. بخشـهای آن عبارتند از
بیگی بیری بوریـه گنده حسین کودی
لندی منی پخه پیری پریت سرگلی
شیر زین الدین وغیره
ازاینـها خری شاید همان ختری باشد. بیری یک قبیله ختری است. بوریـه شاید همان بوره راجپوت بازرگان، گونده یک قبیله گله دارهندی، پریت همان پروت گهلوت است. گربز با وجودیکه درون بین وزیری تقسیم بندی شده، گفته مـیشود کـه یک مردم متمایزاند. گفته مـیشود کـه قبلا آنـها درون وادی شخدو و کوه بابر مسکون بودند اما ازاینجا توسط مـهسود وزیری رانده شده و در کوههای گبر پناهنده شدند، از اینجا نیز بواسطه اشغالگران قبلی، کچین بتنی اخراج شدند. گربز کـه حالا قوت آنـها که تا اندازه زیـادی کاهش یـافته هست بکوههای غیرقابل دسترس درون شمالغرب منطقه وزیری و هم مرز نواحی خوست و داور عقب نشینی نموده اند.
قبیله بزرگ کاکر درون جنوب وزیری قرار دارد. اینـها باشنده یک مسیر بسیـار وسیع منطقه کوهستانی و آبریز شونده بواسطه جریـان ژوب دریـای گومل بوده و متشکل از وادیـهای پرنفوس و حاصلخیز مـیباشد از قبیل ژوب، بوری، کانچوغی و وادیـهای کوچکتر برشور، حنـه، ژوره وغیره. کاکر بایست یک شاخه گاکر، یک قبیله بزرگ درون منطقه پتوار درون ساحل شرقی اندوس متصل هزاره چاچ باشد؛ مگردرنسخه های خطی بومـی، این نام اکثرا بشکل کیکان، کایـان، کیکانان، کاکان وهم کاکرنوشته شده کـه وابستگی بـه کیکایـه مـهابهارت و کایـانی سیستان را نشان مـیدهد. اینـها همچنان گفته مـیشود کـه اولاده تیموری (تمنای قدیمـی هیرودوتس) باشنده منطقه غور بوده و تا اندازه زیـادی با تیمنی مخلوط شده کـه از کاکر بحیث برادران و حامـیان بزرگ خویش مـیدیدند. کاکر شاید خوکره رهتور و رابطه قبیلوی با تیمنی باشد کـه مربوط بـه زمانـهای بسیـارقبل هست وقتیکه کاکر باشنده کوههای غور بحیث مردم مسلط بودند. درشجره نامـه افغانـها، کاکر مربوط بـه بخش غرغشتی قوم هست که متشکل از دانی، بابی، و مندو است. از اینـها دانی شامل چار بخش کاکر، ناغر، پونی و داوی نمایـانده داناوه مـهابهارت و نویسندگان سانسکریت است.
بخشـهای کاکرعبارتند از
ادم اکا علی انگو انو اپخ
عربی استانـه اتو برات چوی دادر
دلور درپی دومـهر غوری حاکلون حسین
ابراهیم الیـاس عیسا اسماعیل اسمام جدران
جفره کابل کمال کپیپ کرکراتو کیوی
ختن مکران ملی مندو مردان مستک
موسا مزری پای پخی پونی پندار
پوخی رجر رانی رومـی سباک سالور
سنتیـه سنجره سرگری ستگ سین شام
شمل شپراد شوری سیتم سودان سلیمان
سوران تبرک طاهر ترهغاری تارن تور
یود عتمان یونس یوسف زن غوری وغیره
ازاین نامـها تعداد زیـادی را قبلا دیده ایم. انگو همان اننگه راجپوت، اپخ همان اپهریـه قبیله گله دارهندی، عربی همان قبیله قدیمـی درون کنار دریـای اربیوس (هب فعلی) درون مرز سند متصل ولایت لاس بلوچستان یـا قبیله اربیس سترابو است. مخروبه های یک شـهرک قدیمـی درون کنار دریـای کابل نزدیک پشاور قرار دارد کـه بنام اربی یـاد مـیشود (اوروباتیس آرین) طوریکه قبلا گفته شد؛ این شاید قبلا یک شـهر اربی، اجداد همـینانی باشند کـه نامشان مورد بحث است. چوی شاید چوهان راجپوت یـا چیره رهتور باشد. دومـهر همان دامره یک قبیله ایکه قبلا تعداد آن بسیـار زیـاد بوده و در تاریخ کشمـیر (راجاتارینجینی ) بحیث یک مردم قدرتمند و یـاغی درون منطقه حدود لاهور برجسته شده است. دومـهر، دومر یـا دامرباشنده کوه توکاتو مشرف بر وادی شال (کویته) درون کلات بلوچستان است. حاکلون همان هیکلان یـا مردم قریـه دروادی پیشین کلات بلوچستان هست که حالا بنام هیکلزی یـاد شده و شاید نمایـانده ایگلی هیرودوتس (ستراپی دوازدهم) باشد. مکران نام یک ولایت بزرگ بلوچستان فعلی هست که بعدا خواهیم دید. مندو یک قبیله کچواهه، مزری همان مـیسری هندی دشت جیسولمـیر بوده و در توضیح شیرانی دیدیم. پنی همان پراماره راجپوت، رومـی شاید رام-دیوه رهتور، سباک نام یک قبیله قدیمـی هندی (شاید یک طایفه کچواهه) باشد. یک قریـه درون کنار دریـای کابل نزدیک کانتونمنت نوشـهره قرار دارد کـه بنام سباک یـادمـیشود، این شاید نشاندهنده یک مـهد قبلی قبیله سباک باشد کـه شاید مربوط بـه سبکتگین مشـهورغزنی باشد. قسمت آخری نام تگین یـا دکین (دکماک، "نامـیدن") یک کلمـه ترکی و بمعنی "نامـیدن" هست که بواسطه شاهان ترک بـه بردگان ایشان اطلاق مـیشد، سبکتگین معادل "یکلیپت سبک" است. سنتیـه همان سندهیـا برهمن، ستگ نام قدیمـی ستگیدای هیرودوتس و ختک و شیتک فعلی هست که توضیح شد. طاهر شکل اسلامـی دوهریـه یـا داهریـه رهتوراست.
بخشـهای نغرعبارتند از
بهرند غندولی چندرو دور حیدر خادو
مشو مترولی نمـیر پاهت پلکت پرید
رورک سلایج سیلتی ترک ترنک تیرو
یونس وغیره
ازاینـها ناغرنام یک قبیله بازرگان راجپوت است. اینـها حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی وجود نداشته و قسمت عمده آنان بهندوستان با لودی و دیگران مـهاجرت د. اینـها درون هند عمدتا درون کراولی، شیخاوتی و ایـالات دیگر راجواره درون برار داخن مسکون اند. چندولی همان چندیلی گوجر است. چندرو همان چندره برهمن و بورک همان رورا پریـهاره است.
بخشـهای پنی عبارتند از
ادین اغضر احمد علی بابر بابکر
بهون بای بلال بیدین قاسم دهپل
دریپلاره گهدا حمزه حزران هیبت انزار
ایسوت کابل کمال کانو کریر کرمو
خیتانی خوجک لهر مغدود مامـی ملهی
مردو مرغستانی مرغرانی مرسین موکی مولا
موسی ناصر پک سامـی سندود سرهنگ
سین شادی شکون شیرو توله توتی
عمر عمرگت عتمان ودیر زمری وغیره
ازنامـهای فوق پنی یک قبیله پراماره است؛ حالا تعداد بسیـارکمـی ازاین مردم درافغانستان باقی مانده و اکثریت اینـها یکجا با ناغر قبل الذکر بهند مـهاجرت نموده و درعین موقعیتها مسکون شدند، لیکن تعداد زیـاد اینـها درون نواحی برار و دخن و بخصوص حیدرآباد مـیباشند. ایسوت یـا سوت یک طایفه رهتوراست. لهر شاید لاهیری برهمن باشد. تعداد زیـاد دیگران را قبلا دیده ایم و بعضی نامـهای جدید شناخته و یـا تشخیص نشدند. ودیر شاید عین ودیـهو کافرستان باشد کـه بعدا خواهیم دید.
بخشـهای داوی یـا دابی عبارتند از
علی بلیل دومر همر خندی موسا
سکندر ودیگران با نامـهای اسلامـی فعلی.
ازاینـها داوی یـا دابی یک قبیله راجپوت (پریـهاره) بوده و حالا درون افغانستان و یـا حتی دربین کاکر دیده نمـیشود. کاکر یک قبیله بزرگ و مـهم پتان است؛ تعداد آنـها حدود 20 هزار فامـیل درون کوههای سلیمان مـیباشد. کاکر همچنان دارای مسکونـه های درون حصص مختلف هندوستان و بخصوص درون نواحی بلندشـهر و روهتک است؛ لیکن مسکونـه های پتانـهای دیگر درون هندوستان از نگاه زبان و رسوم وهم سیما کاملاهندی است. یک مسکونـه دیگرکاکرنیزدرکندهاروتعداد زیـاد این قبیله درمنطقه غور با تیمنی هستند کـه با آنـها ادعای قرابت دارند. فیروزکوهی این منطقه و کایـانی سیستان یکجا با عتمان-خیل پشاور نیز ادعای نسب مشترک با کاکردارند.
بخش بابی افغان غرغشتتی درون ساحه قبلا قلمداد شده بـه ستگیدای هیرودوتس یـافت نمـیشود باستثنای جوامع کوچک و پراگنده. قسمت بزرگتر قبیله کـه عمدتا مصروف بازرگانی اند درون داخل و حوالی شـهر کندهار و هم درون کلات مرکز بلوچستان مسکون اند. بابی شاید نمایـانده بیبا پراماره است.
بخشـهای بابی عبارتند از
عزرائیل بخی ادریس جندر کتو مـیر
صائب سرو شیلوی وغیره
گفته مـیشود کـه بابی قبلا متشکل از چار طایفه بنامـهای جبرائیل (گبریل)، مـیکائیل (مایکل)، اسرافیل (اسرافل) و عزرائیل (عزرایل) بود کـه بارتباط فرشتگان آسمانی نامگذاری شده است؛ اما افغانـها با گرویدن باسلام این نامگذاری را رد کرده و نام را تبدیل د. این قصه نشاندهنده بعضی ارتباطات با فامـیلهای یـهودها یـا اسرائیلیـها درون دورانـهای قدیمتر است. یک قبیله بزرگ و مـهم درون فارس بنام بابی وجود دارد کـه شاید با بابی افغان رابطه داشته باشد.
شاخه مندو غرغشتی درون وادی ژوب بامتداد مسیر دریـا یکجا با کاکر مسکون است.
بخشـهای مندو عبارتند از
ایمل بابکر بنگی بارک براهام چار
همزه هیبک اسماعیل قمبر لالی مالیوه
ممکتی مـیس نانی نیکبی نوکر سلمـی
شوردره شومـی سیرکی توره کی وغیره
مندو یک طایفه بزرگ کچواهه بوده و بطور وسیعی درون بین قبایل پتان درون مرزهای اندوس منتشر گردیده اند. قمبر بازهم درون بلوچستان دیده مـیشود. دیگران را اغلبا دیده ایم.
درآنسوی کاکر بطرف شمالشرق، قبیله خروتی قرار دارد کـه یکی از طوایف عمده تشکیل کننده مجمع پووینده تجاران بازرگان است. خروتی نمایـانده خریتا راجپوت بازرگان است؛ اینـها حدود 6 هزار فامـیل تخمـین شده و باشنده نواحی پلتو و دوه گومل درون مـیلانـهای شرقی کوههای سلیمان بوده وتقریبا کاملا کوچی یـا چوپان اند. شـهرک عمده درون منطقه آنـها بنام اورگون یـا ورغون نامـیده مـیشود کـه بواسطه قبیله فورمولی مسکون شده است. خروتی نیزباشنده مـیلانـهای غربی کوههای سلیمان ازمعبر پلتو که تا ناحیـه کتوازاست. خروتی کـه دربین پووینده شامل نیست اکثرا درون زراعت و گله چرانی مصروف اند؛ اینـها دارای گله های بزرگ شتر و تعداد زیـاد بزواند. خروتی زراعتی و چوپان بطورقابل ملاحظه ای درسیما و رسوم وحتی زبان ازخروتی بازرگان فرق دارند کـه دربرخورد خویش بسیـاردرشت و ژولیده درهیکل اند؛ اما اینـها یک مردم بسیـارخوب و مردانـه بوده و دارای رنگ چهره روشنترنسبت بـه هندیـها اند.
بخشـهای خروتی عبارتند از
ادیک علی الو امند امبر اصغر
بابر بدین بناس بندر بوستام بی
دریپلاره گاری غیبی غوری گوندی هارون
عیسا ایسوت کاکل کرابه خدیر خاران
خیدر لاجمـیر لعلی لالی لنگی لیون
مدد ملیک ملی متوک مزرک موتیک
مریگت موسا نادیر نوره پنجو پروتی
پسانی رایو سخته سندر سید شائب
شاهتوری شالی شامو شارق سلیمان سلطان
سوران تار تور یـاه یحیـا یـاسین
زاکو زاولی ژونیـه وغیره
ازاین نامـها اصغر شاید اگستور راجپوت پریـهره باشد. بناس همان موناس راجپوت، ایسوت یک طایفه رهتور کـه قبلا دیده شد، کاکل همان کاکلسه راجپوت بازرگان، خدیر همان ختیر راجپوت بازرگان، خاران شاید مردم خاراپ درون بلوچستان، خیدر همان کیدر راجپوت بازرگان، کرابه همان کربیره راجپوت بازرگان، پنجو همان پنچم راجپوت بازرگان، پروتی همان پروت گهلوت، سندر همان سندره رهتور، یحیـا همان جوهیـا پریـهاره است. تعداد زیـاد دیگر قبلا دیده شده اند. خروتی ادعای وابستگی با غیلزی داشته و مـیگوید کـه یک شاخه توخی هست که اینـها مدتها قبل جدا شده اند. ساحک غیلزی ادعا دارد کـه خروتی وابسته یـا همسایـه آنـها بوده و یـا وصل آنـها است.
قبیله دیگر مشابه بـه خروتی، ناصر یکی از طوایف پووینده تجاران بازرگان است. آنـها ادعا دارند کـه یک شاخه هوتک غیلزی اند، اما این آخری ادعا دارد کـه ناصرهمسایـه یـا وصل آنـها است. رابطه کاملا همانند مالک و مستاجراست، هردو خروتی و ناصر تابستان را درون چراگاه ساحه اشغالی بواسطه توخی وهوتکی گذرانیده و زمستان را درون دامان دیره جات اندوس سپری مـیکنند. یکتعداد ناصرها ادعای نسب شاه حسین غوری داشته و تعداد دیگر ادعای نسب بلوچی دارند. با وجودیکه ناصر درون زبان و رسوم مشابهت بـه پتان دارند یکمردم متفاوت دررنگ چهره و سیما با آنـها بوده وعلایم بدون شک منشای هندی نشان مـیدهند. اینـها بتعداد 13 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند. یک مسکونـه کوچک ناصر درون کوه دامان کابل وجود دارد، اما اکثریت قبیله هیچ زمـینی درافغانستان نداشته و عمدتا درون انتقال تجارت بین هند و مناطق آسیـای مرکزی مصروف اند.
بخشـهای ناصر عبارتند از
علمبیگ بنو بهر بوری چالاک داود
دوموش حبیب کمال خیدر ملی نانک
مندی مروت موسا ناسو نعمت شادی
سپینکی سورکی تره کی عمر یوریـا عتمان
یحیـا زنگی وغیره
ازاینـها بهرنام یک قبیله بومـی هندی بوده و حالا نمایـانده درون این منطقه بواسطه براهوی کلات بلوچستان است. چالاک همان چالوک یـا سولانکی راجپوت، دوموش همان زوایموخت قبل الذکر، مانک همان مانت راجپوت بازرگان، شادی عین خادی و خودی کـه قبلا دیده شد وهمان شودی (شودی روسها و ایستونیـهای فعلی) یـا همان چوتو برهمن، سپینکی و سورکی و تره کی و بمعنی سفید و سرخ و سیـاه اند. اکث ردیگر نامـها قبلا دیده شده است.
فورمولی یـا پورمولی (پمفیلای هیرودوتس) گفته مـیشود کـه حدود 6 هزار فامـیل درافغانستان بوده و باشنده مـیلانـهی شرقی کوههای سلیمان هم مرز معبر پلتو است. ناحیـه ایکه آنـها درون اختیـار دارند بعد از ایشان بنام فورمولی یـاد شده و شـهرعمده اینـها بنام وورگون یـا اورگون نامـیده مـیشود کـه قبلا دیده شد. فورمولیـها باندازه بسیـار کمـی درون بیرون افغانستان شناخته مـیشوند، گفته مـیشود کـه اینـها درون ساحه منزوی خود بسیـار کم با همسایگان خود مخلوط شده اند، اینـها یک مردم آرام و صنعتگر بوده و در زراعت و تجارت آهن مصروف اند، اینـها که تا اندازه زیـادی درون فورمول (برمول) درون ذوب آهن مصروف اند، اینـها درون فروش تجارت آهن درون افغانستان غربی از طریق نمایندگی خروتی مصروف اند. ناحیـه فورمول (برمول وزیری قبل الذکر) بحیث یک وادی آبریز دریـای کورم بوده و جوانب آن بطور ضخیم با درختهای صنوبر و دیگر درختان جنگلی پوشیده بوده و حصه مرکزی آن زراعتی و پوشیده با باغها و درختان بوده و تولید کننده تمام مـیوه های معمولی و سیب با کیفیت عالی مـیباشد. فورمولی درون بین وزیری و خروتی واقع بوده و بحیث تاجیک شناخته مـیشوند؛ زبان آنـها پارسی قدیمـی شاهنامـه است؛ آنـها ازافغانـها و پتانـها کاملا متمایزاند، اما ادعا دارند کـه نسب مشترک با غیلجی دارند کـه مرکز آن شـهر خیلیج بطرف غرب هلمند و قلعه بست بوده است. شاید درون اینجا بعضی ماخذ مبهمـی درون رابطه بـه کیلیکیـا قدیمـی درون آسیـای صغیرباشد. گفته مـیشود کـه بعضی فورمولیـها درون کابل و در نواحی غرب آن عمدتا درون تجارت مصروف اند. دهکده ای نیز بنام فورمول یـا پورمول درون منطقه یوسفزی درون مدخل جنوبی معبر سرخاوی بـه بونیر وجود دارد.
اوشترانی، اوشتورانی، اوشتوری، ستوریـانی یـا ستوری نمایـانده های فعلی ستاوری قدیمـی متذکره بواسطه پلینی یکجا با تپیری، انریکای و هیرکنی باشندگان منطقه بین اپاورتین (ابیورد) و مارگیـانا (مرغاب) مـیباشد. مطابق گزارشات افغانـها، اوشتوریـانا قدیمـی اشغالشده بواسطه نواحی ستوریـانی چاه و تراوی یـا تری درون شمالشرق کندهار اند؛ نواحی با زمـینـهای حاصلخیز کـه بآسانی مـیتواند بواسطه جریـانـهای کاریزی آبیـاری گردد و از همـینجا بواسطه طایفه لهوان کاکراخراج شدند.
اشتوریـانیـها اجازه ندارند کـه از نسب افغان یـا پتان باشند، با وجودیکه آنـها درون بین قبایل پتان بعلت قبول زبان و قومـیت آنـها شامل اند؛ اینـها حالا مردمـی اند کـه قسما زراعتی و قسما کوچی اند؛ طبقات زراعتی باشنده کوههای غرب کولاچی درون دیره اسماعیل اند، درحالیکه بخش دیگر با تجاران کاروان پووینده یکجا شده و در بین دیره جات دامان دراندوس و سطوح کندهار وهلمند نظربموسم درسفراند کـه زمستان رادرهند وتابستان را درخراسان بسرمـیبرند. اوشتوریـانی کوچی کاملا درون خیمـه های سیـاه-موئی بنام کیژدی زندگی مـیکنند، درون خوشـه های کوچک و بشکل یک کمپ کـه بنام یـادمـیشود (کوره ترکستان شرقی)؛ اما بخشـهای مسکون قبیله درون کلبه های کوچک و متحرک سبدی و پلستر شده با گِل زندگی مـیکنند کـه از چوب گز ساخته شده و بشکل یک قریـه مـیباشد کـه بنام جهوک (یک واژه پنجابی) و یـاد مـیشود، هر دو اصطلاح دارای منشای هندی بوده و معنی "دایره" یـا "خوشـه" را دارد. اوشتوریـانی حدود 5 هزار فامـیل تخمـین شده و تقریبا نیمـی از آنـها بحیث زارع و معامله داران مـیباشند؛ اینـها یک مردم آزاد، شجاع و مردانـه بوده اند اما درون رسوم خویش خشن بوده و تمایلات غارتگرانـه دارند. بخش گندهپور اوشتریـانی بطورعمده درون ساحه برتانوی بامتداد دیره جات دامان از تانک که تا درابند مسکون بوده و بیک مردم آرام، منظم و صنعتگر تبدیل شده و حالا درون بین آنـها یکتعداد تجاران سرمایدار و ثروتمند (از همـین مردم) شده اند. گندهپور اکثرا نمایـانده سلسله گوندوفریس هست که درون منطقه سیستان و کندهاردر شروع عصر مـیلادی حکومت د.
اشتریـانی شامل دو بخش بزرگ گندهپوری و حمر است.
بخشـهای گنداپوری عبارتند از
اخته علی امر امران ایدک بابر
باهیر بارا بازک بوجر براهیم دادی
دانا دودا دریپلاره گدای گنده حاجی
حیـات حسین عیسا ایسپ جعفر جالی
جامک کمال خلیل خوبی خیری مکی
مله مانی مریری مـینا نصرت
نیکل پبهی پایک پرا سروان سیدل
شابی شداد شیخی سکندر سلطان تجی
تانو تره عتمان یعقوب یحیـا زاولی
زرنی زوهاک وغیره
ازاین نامـها اخته یک قبیله قدیمـی غور هست که هنوزهم دربین تیمنی بنام اختن شناخته مـیشود. امر و امران ظاهرا یکی بوده و همان اومره پراماره هست و شاید کوههای خوجک عمران ازهمـینـها ناشی شده باشد. بابر یک طایفه گوجر است. بارا یک طایفه برهمن، بوجر شاید بهوجک برهمن یـا بیجریـه راجپوت، گدای و گنده شاید همان گدی و گندوال قبایل گله دار هندی، جماک همان جایمو راجپوت بازرگان، خیری همان خیر پراماره، سکندر همان الکساندر و شاید نشاندهنده اولاده الکساندربزرگ و پیروان او باشد. پبهی همان پبیـه چوهان، پرا عین پری هست که قبلا دیدیم وهمان پریـهاره راجپوت نژاد شاهی است. یعقوب همان اکوبی یک طایفه سکلاب (سلاوی) ترک، زاولی و زرنی نامـهای قبایل هست که باشنده نواحی زاول و غزنی مربوط غزنی و غوراست. زوهاک عین زااک بوده وهمان باشندگان قدیمـی سیستان و مکران است، تابعین آشوریـهای نیمرود شاه بابیلون.
بخشـهای حمر عبارتند از
ادین اکو الدو امان بگر بای
دادر گگل غورنی حدو حسن عیسا
جرو قدر کمال کری لالک مدید
مشر متک موسا پانیـه سابی سالی
سین شامو شی تورمان توسا وغیره
ازاینـها حمرنام یک قبیله راجپوت دشت سند است. بگر شاید بگریـه قبیله دشت هند (بومـی)، گگل همان کاکلسه راجپوت بازرگان، یـا همان گوگادیوده رهتور، جارو همان جورا رهتور، متک و موتیک و مته و مـیتا عموما عین چیز بوده و همان سری مت راجپوت است. توسا همان تسیره چوهان، پانیـه همان پونی پراماره است. طوایف حمر از گندپوری اصیل درون چهره و رسوم تفاوت داشته، بعضی از اینـها موی را بشکل حلقوی مـیگذارند مثل بلوچ و بخصوص امان.
ادامـه دارد ...
پافوس – فبروری 2009
)قسمت چهارم(
ازمعلومات داده شده درگزارشات هیرودوتس، سترابو وآرین ما نامـهای اقوام اساسی قدیما باشنده منطقه گنداروی را آموختیم کـه عبارت بودند از استاکینوی، ماسیـانوی، نیسایوی، اسپوی و اساکینوی.
استاکینوی شاید طوریکه قبلاپیشـهاد کردم، قبیله استیس، شـهزاده هستیکا راجپوت، باشندگان ناحیـه هستیناگارا (هشتنگرفعلی) بوده باشند. آنـها حالا باین نام درون افغانستان شناخته نمـیشوند، باستثنای چند بخش کوچک بنام هستی درون بین طوایف بعضی قبایل پتان دراین مرزها؛ مـهد قدیمـی آنـها حالا توسط قبیله مـهمند، طایفه محمدزی باشندگان ناحیـه هشتنگراشغال شده است.
ماسیـانوی طوریکه قبلا گفته شد، حالا توسط مشوانری نمایـانده مـیشوند، کـه مـهد عمده آنـها حالا درسریکوت کوههای گندغر هزاره چاچ درساحل شرقی اندوس مـیباشد؛ اما بحیث مشانی، مسانی، ماشو وغیره دربین بخش های چندین قبیله پتان درامتداد اندوس یـافت مـیشوند.
نیسایوی شاید باشندگان شـهرآزاد نیسا بوده و شاید درون رابطه بـه محل ایشان توسط شـهرفعلی نیساتا (قبلا ذکرشده) نمایـانده شوند کـه دراطراف آن مخروبه های زیـادی با پوشانیدن چندین مـیل مربع پشته وآشغال وجود دارد.
اساکینوی (طوریکه قبلا فرض شد) حالا شاید توسط یـاسکون نواحی چترال و یـاسین متصل مـهدهای قدیمـی ایشان درون باجور نمایـانده شوند. باجور شاید منطقه باجاسوا (نسب چهارم از یوجامـیدا، مطابق گفته های تاد "سالنامـه راجستان"، یکی از سه شاخه بزرگ بیرون شده ازهستی) بوده و گفته مـیشود کـه در تمام پنجاب و هند گسترش یـافته هست (1600 ق م). باجسوا کـه مالکیت حوالی اندوس را بدست آورد، پنج پسرداشت کـه او نام پنچالیکای آنـها را بـه پنجاب داده است. کمپیلا جوانترین پسر، مرکز خود را بنام کمپیلنگره تاسیس نمود (محل کـه توسط دهکده موجود کمپیلپور نزدیک اتک نشانداده شده است، جائیکه حالا کانتونمنت برتانیـه قرار داشته و بنام "کمپیلپور" یـاد مـیشود) و شـهزاده دروپدیوی باین خانواده تعلق داشت (خانم مشترک پنج برادران پندو، قهرمانان مـهابهارت). پنچ پندو درون افسانـه های محلی تجلیل کننده کردار آنـها هنوز درون بین قبایل منطقه گندهارا شناخته شده است. یـاسکون چترال و یـاسین ظاهرا عین مردم اند همانند اساکینوی قدیمـی یونانیـها کـه قبلا باشنده سوات و باجور بودند، اما حالا آنـها دراین نواحی بـه این نام یـافت نمـیشوند. احتمالا آنـها درون بین سواتی شامل اند کـه نام عمومـی تمام باشندگان قدیمـی یـا هندی سوات و باجور از زمان گرویدن بـه اسلام اند. دربین سواتیـها یک بخش بزرگی بنام گباری، گبارای یـا گواری تشخیص مـیشوند کـه قبل از گرویدن باسلام (طوریکه نام نشان مـیدهد) "آتش پرست" و شاید مربوط قبیله پنتیـالی پارسیـان (قبلا ذکر شد) بوده باشند، یکی از آنـهائیکه مـهد قدیمـی ایشان بواسطه ناحیـه پندیـالی فعلی درون کوههای مـهمند فعلی بین دریـاهای کابل و سوات نشان داده مـیشود.
اسپیوی حالا توسط قبیله ایسپ نمایـانده مـیشود کـه وسیعا درون بین بخشـهای چندین قبیله بزرگتر واقع درون مرزهای شرقی افغانستان از کندهار که تا به اندوس گسترده اند؛ ودرروزگارموجود تحت نام اسلامـی یوسفزی موجود اند، بحیث یک قبیله بزرگ و قوی درون مـهدهای قدیمـی اجداد دورایشان، کـه بآن نام فعلی یوسفزی یـا ایسپزی (طوریکه توسط طوایف کوهی تلفظ مـیشود) را داده اند.
اسپیوی طوریکه توسط آرین بنام هیپاسیوی یـا اسپاسیوی سترابویـاد مـی شود درون دورانـهای بعدتر توسط کورتیوس بحیث اگریـاسپای یـا اریـاسپای درون منطقه کنداهار یـاد مـیشود. توسط نام فعلی یوسفزی، آنـها مالکیت تمام مناطق واقع دربین دریـاهای سوات و کابل و اندوس را که تا کوههای مرتفع جداکننده آنـها ازمنطقه دارادا یـاسین و گیلگیت دراختیـاردارند؛ درحقیقت، تمام گندهارای قدیمـی طوریکه قبلا تعریف شد، باستثنای مسیریکه این نام بسیـار دقیق اطلاق شده، محلات بین دریـاهای کابل و سوات و محاط بـه مسیر پائینی دریـای کنردرغرب؛ درساحه ایکه گنداری یـا کنداری های فعلی هنوز درون کانتونـهای کوچک بنام آنـها درون بین کوههای ناوگی درمرز های باجور یـافت مـیشوند.
کتله عظیم گندهاری قدیمـی یکجا با همسایـه های ایسپ آنـها درساما یـا "سطوح" مجاورآنـها بین دریـاهای سوات، کابل و اندوس توسط یوچی، گیتای یـا جاتا بـه وادی دریـای ترنک اخراج شده و درسواحل آن درسده پنجم مـیلادی مسکون شدند، درزمانیکه آنـها ظرف-دعا بودا را ازپشاوربه کندهارانتقال دادند؛ درزمانـهای بعدترمن افتخارداشتم کـه این اثرمقدس را درسال 1857 ببینم. درآنزمان، این اثردریکحالت حراست کامل دریک گوشـه محقرمعبد اسلامـی دربین مخروبه های شـهرقدیمـی قلعه مانند کندهار قرارداشت. ازاینکه بر سر گندهاریـهای کاشته شده (ناقل) درکندهار چه آمده هست (نامـیکه شاید این منطقه از این ناقلین گندهاری اندوس گرفته باشد) زیـاد روشن نیست، زیرا آنـها حالا بواسطه این نام درون بین قبایل موجود منطقه فعلی کندهار شناخته نمـیشوند؛ حتی نـه درسطح یک قبیله ساحوی. اما ازهموطنان و دوستان آنـها دراین مـهاجرت، معلوم مـیشود کـه اولاده آنـها یعنی ایسپ، ده قرن بعدتر، تحت نام اسلامـی یوسفزی (یک نامـیکه بعضی اشتباهات وسردرگمـی دررابطه بـه ادعای نسب اسرائیلی افغانـها ایجاد کرده است) بـه منطقه قدیمـی و پدری خود برگشته اند درون اشتراک با یک قبیله دیگر بنام مندانر(مندروانی پلینی) از سواحل دریـای هلمند.
مطابق بـه گزارش خود آنـها، یوسفزیـها درون مسکونـه های موجود دروادی پشاور درنیمـه سده پانزدهم مـیلادی درون زمان سلطنت مـیرزا الغ بیگ، شاه کابل و غزنـه و نواسه امـیرتیمور(تیمورلنگ نویسندگان اروپائی) و کاکای پدری امپراطور بابر (موسیس سلطنت مغولی هند) باینجا آمده اند. قبل بر این مـهاجرت، آنـها درون ناحیـه غواره مرغه یـا "چراگاه حاصلخیر" درون سرآبه های دریـای ارغسان، یک شاخه ترنک زندگی مـید. متعاقب یک مناقشـه بر سر چراگاه با قبیله ترین (باشندگان نواحی پائینی ارغسان و کادانی) بـه کابل مـهاجرت مـیکنند؛ دراینجا با ملاقات با قبایل مـهاجربنام مـهمند، خلیل و داودزی کـه مجموعا بنام غوریـاخیل یـا غوری یـاد مـیشوند، یکجا شده و به غارت و چپاول راهها و آزارمنطقه مشغول مـیگردند. اعمال خربکارانۀ آنـها آنقدرغیرقابل تحمل مـیگردد کـه الغ بیگ، قوتی جهت توبیخ آنـها فرستاده و آنـها را از ناحیـه کابل بطرف جلال آباد مـیراند. آنـها دراینجا اتحادی با قبیله خوگیـانی باشنده مـیلانـها و دامنـه های سفیدکوه تشکیل داده و بکمک آنـها بـه وادی اندوس پیشروی مـیکنند. یوسفزی تحت رهنمائی رئیس یـا ملک آنـها بنام خان کاجوح یـا کاچو، ازکوههای خیبربه ناحیـه پشاورعبورمـینمایند، جائیکه بـه آنـها یک پارچه زمـین درامتداد دامنـه کوهها جهت اقامت داده مـیشود. اما با مناقشـه با دلزاکهای باشنده برسر استفاده ازمنابع آبی آنجا، داخل جنگ شده و پس ازدشمنی های دوامدار، موفق مـیشوند آنـها را بامتداد دریـاهای کابل و سوات بـه ساما برانند. درون اینجا دلزاکها درون مرکز خویش کـه بدون تفاوت بنام کوت کپوره، لنگرکوت، کاپوردگرهی و گرهی کپور یـاد مـیشد (یـا "قلعه کاپور" یـا کپول، نام یک قبیله راجپوت بازرگان) تقویـه گردیده و با دشمنی بمقابل یوسفزی تجدید قوا نموده و از دریـای سوات بـه ساما عبور مـیکنند. اما مساعی آنـها سودی نبخشیده و یوسفزی مـیتواند دلزاک ها را ازطریق اندوس بـه هزاره چاچ رانده و ساما را نیز بدست آورند.
دلزاکهای بدشانس حدود یکقرن بعدتر(1644- 1647 م) متعاقب اغتشاش وبی نظمـی ایکه درچاچ ایجاد مـیکنند، توسط امپراطورجهانگیربصورت کتلوی بـه هندوستان و داکخان تبعید گردیده و در کتله نفوس عمومـی تقریبا کاملا منقرض مـیگردند. آنـهائیکه ازاین تبعید فرارد، بشکل فامـیلهای پراگنده و جوامع کوچکی هنوز درون حصص مختلف نواحی پشاور و راولپندی یـافت شده و بخشـهای از آنـها درون چندین طایفه ایسپزی درکوههای بونیر نیز یـافت مـیشوند. باینترتیب دلزاکها کـه یک مردم مزدحم و قدرتمند درون پشاور بودند بصورت کلی از این مناطق معدوم گردیده و جای آنـها توسط یوسف و مندانر و کنفدراسیون متجاوزین اشغال مـیگردد. بعد از اخراج دلزاکها مالکیت ساما درون اختیـار یوسف و مندانر قرار گرفته و در جریـان 12 سال بعدی مـیتوانند خود را بتدریج بـه آقای سوات تبدیل نمایند. درعین زمان، مـهمند و دیگرغوریـاخیل یکجا با خوگیـانی کـه با آنـها درون تهاجم متحد شده بودند، مالکیت مسیر حوالی پشاور را بدست مـیآورند کـه حالا دربرگیرنده نامـهای آنـهاست؛ درحالیکه کتله دیگر و بزرگ مـهمند مالکیت مسیرهای کوهی را بدست مـیآورند کـه حالا بنام آنـها یـاد مـیشود (دربین دریـاهای کابل و سوات، یک کوه وسطی درون بین کوههای خیبر و سوات).
دراین زمان سامای یوسفزی یک مسیرچراگاه وحشی بوده کـه پوشیده با جنگلهای کم رشد، نفوس کم و پشته های لچ دربرگیرنده مخروبه های شـهرها و دهکده های قدیمـی کـه گفته مـیشود توسط محمود غزنی تخریب شده است. محل عمده آنـها شـهرتقویـه شده لنگر کوت هست که فوقا ذکرشد، جائیکه دلزاکها آخرین مقاومت خویش را نشان داده و یوسفزی پیروزی قاطع خود را بدست مـیآورد. منطقه شمالشرق نزدیک سوابی، کـه درآن زمان بنام کرک- خانـه، "کرگدن خانـه" یـاد شده و توسط یک مرداب نیزار بزرگ پوشیده شده و پناگاه حیوانات بوده است. امپراطوربابر، طوریکه درخاطرات خود مـینگارد، با آمدن از کابل از طریق نواحی کامـه، باجور و سوات از این منطقه درون اوایل 1519 م مـیگذرد. درون اینجا او با رئیس یوسفزی ازدواج نموده و کرگدن ها را درون مسیر باتلاقی فوق الذکر شکار مـیکند. قرارمعلوم کرگدنـها باشندگان این حصص از زمانـهای دور بوده و در پارسی قدیم بنام امبیلا یـاد مـیشدند، شاید علت نامگذاری دهکدۀ باین نام درون ناحیـه چمله بونیر باشد کـه من درون یک فقره قبلی آنرا بحیث ایمبولیما آرین مشخص کردم. کرگدنـها از مدت مدیدی ازاین حصص ناپدید گردیده و در هیج جائی درون هند شمالی یـافت نمـیشوند. پوششـهای مخفیگاههای کرگدن درون بین یوسفزی کوهی بسیـارعام بوده و حالا نیز ارزش بسیـار دارد.
پشته های قدیمـی یـا تومولی فوق الذکر آنقدر زیـاد مـیباشند کـه یک مشخصه چشم انداز منطقه را تشکیل مـیدهند. آنـها نشاندهنده موجودیت قبلی یکتعداد زیـاد مردم کامگار و بسیـار پیشرفته و دارای مذهب بودیست دراین منطقه مـیباشد؛ ازسفرهای حجاج چینائی، فا هیـان و هوین تسانگ آموخته مـیشود کـه هند شمالی و بخصوص این قسمت افغانستان درسده پنجم شگوفان بوده ودرسده هفتم روبزوال بوده است. بقایـای مـهندسی ومجسمـه ها کـه هنوزهم بمقدارزیـادی درمخروبه های شـهرها وشـهرکهای بزرگ این منطقه یـافت مـیشوند وهم دربعضی پشته هائیکه حفریـات شده دربرگیرنده شواهد هنر یونانی است؛ درحالیکه تعدد وتنوع بزرگ سکه های بکتریـائیـهای یونانی کـه درزمانـهای مختلف و حتی که تا زمان کنونی درآثارمخروبه مسن قدیمـی درتمام منطقه گندهارا یـافت مـیشود، بطورقاطع ثابت مـیسازد (بدون شواهد دیگر) کـه اینجا زمانی مـهد شگوفان مسکونـه ها یـا ناقلین یونانی بوده است. این حقایق بطورطبیعی ما را آماده مـیسازد کـه دربین مخروبه های قدیمـی، بعضی آثار (صنعت وهنر) اولاده این ناقلین یونانی را بیـابیم، ما چنان ذخیره غنی آثار باستانی داریم کـه نمـیتوان بطورمشخص از خصوصیـات بیزانسی صنعت محلی و تزئینات پرداخته شده توسط بومـیان این منطقه که تا امروزبگوئیم؛ اما این آسان نیست کـه آنرا دربین تعداد زیـاد قبایلی کشف کنیم کـه ناپدید شده اند باستثنای شاید وسایل مظنون فهرست علایم و واژه های یونانی کـه با گذشت زمان درون یک سرزمـین بیگانـه و دور انحراف یـافته و بطورعادی توسط دگرگونیـهای اسلامـی و سایر اشغالگران تغییرشکل و قیـافه نموده اند. بآنـهم ما درون بین باشندگان موجود همـین منطقه یوسفزی بعضی قبایل و طوایفی را یـافتیم کـه دربر گیرنده نامـهای هست که بآسانی مـیتواند مرجع یـا منبع یونانی داشته باشد که تا هرچیز دیگری؛ درحقیقت، قبایل گیتا یـا جاتا، کـه توسط آنـها یونانیـها سلب مالکیت شدند، همچنان دربرگیرنده نامـهای اند کـه شبیـه یـا همانند یونانیـها هستند. نامـهای قبایل اکا، علی، بوی، جونا یـا جانا، یونس وغیره کـه حالا نژاد جت فرض مـیشوند مـیتواند توسط آن مردم از یونانی های گرفته باشد کـه با آنـها مخلوط شده و زبان آنـها را شاه آنـها درسکه های خویش بکاربرده باشند. اگربرکی فوق الذکرنمایـانده بارکای یونانی لیبیـائی ومنبع بارک یـا بارکزی درانی افغان فعلی و بارک ختک پتان باشد، لازم نیست ما بواسطه ظهوراخای یونانی درون اکای پتان و اگای جت (شریک یکدیگر درخاک) گیج نشویم؛ از ایولی یونانی درعلی یـا عالی پتان؛ ازبیوی یونانی درون بای راجپوت یـا پتان؛ ازایونوی یونانی درون جونا یـا یونس راجپوت و پتان.
ازاین گیتا یـا جاتای مـهاجم کـه یک بخش عمده آن مند یـاد مـیشد (گوت یـا جوتی و ویند اروپا)، طوایف زیـاد و قدرتمند هون آمدند کـه علامـه اشغال خویش درون افغانستان را با تحمـیل مسکونـه های قبایل خود باقی گذاشتند. دراینحصه افغانستان کـه حالا مدنظر داریم اینـها شامل گوئی و جیوجین تاتار هون هست که طوریکه دی گوگنی مـیگوید، با ترک مـهدهای قدیمـی خویش درون شرقی ترین قسمت تارتاری درشمال چین، قبایل بزرگی را دریک دوران قبل ازعصرعیسوی بطرف غرب فرستادند. این قبایل بعد ازسده های سرگردانی و زدوخورد درون سرزمـین پهناور آسیـای شمالی، بتدریج بطرف جنوب و غرب دشت گوبی یـا شامو بزرگ سرازیر شدند (شاید بعد از گوئی یـای باین نام یـاد شده باشد)، جائیکه با یوچی یـا گیتای یکجا شدند کـه قبل از آنـها ازعین منطقه درشرق دورآمده بودند (و ممکن درآغاز از قاره امریکای شمالی)، آنـها بطرف شرق بامتداد جوانب کوههای سیلیستیـال (تیـان شان چینائیـها، کیلاس برهمن ها)، ازطریق ایغور کاشغر و جاتا زونغر و به مناطق پرنفوس، مدنی وغنی درمنابع سیحون وجیحون حمله د (سیر و آمو، جاسارتیس واکسوس) جائیکه یونانیـها حکومت را درون دست داشتند. زمانیکه یوچی و جیوجین (جاتا و گوجر) بداخل جنوب و جنوبشرق پیشروی د، گوئی (گاوی یـا کابی فعلی) ظاهرا درون اوائل درون شمال هندوکش باقی مـیماند؛ یگانـه اثرآنـها باین نام کـه حالا درون افغانستان یـافت مـیشود درون هزارهی حوالی بامـیان و غوربند است، با آنـهم درون اینجا بخشـهای کابی و کبا درون چندین قبیله افغان بامتداد مرز های اندوس وجود دارد؛ این نام همچنان درون بین طوایف راجپوت اگنیکولا پرامارا دیده مـیشود کـه شاید درون دوره های بسیـارقیل باین قبایل داده شده باشد. از جاتا و گوجر، نفوس بزرگ کـه در وادی اندوس و تمام هند شمالی موجود اند شاهد کامل بودن اشغال آنـها دراین منطقه است؛ جاتا یـا جت عمدتا مسن زراعتی و گوجرعمدتا مردمان چوپان بودند. هردو نژاد خوب، جوانمرد، تنومند و شجاع اند. درون یوسفزی، گوجر دارای دهکده های زیـاد درون ساما است؛ اما درون کوهها، جائیکه تعداد آنـها زیـاد است، اینـها کاملا مصروف مواظبت گله و رمـه اند –، بوفالو، بز و . درون وادی پائین اندوس و بلوچستان، جت ها عمدتا شتر پرور بوده و با مواظبت این حیوان تشخیص مـیشوند.
بارتباط اسپوی آرین (ایسپ یـا ایسپزی یـا یوسفزی فعلی) معلوم مـیشود کـه آنـها باشندگان کوههای حلقوی سطوح از دریـای سوات که تا اندوس اند؛ درون حالیکه اساکینوی (یسکون یـا یشکون فعلی) عین مولف، باشندگان کوهها و وادیـهای آبریز دریـاهای سوات و پنجکوره اند. لذا این دو قبیله و گندهاری باشندگان تمام مسیر کوهی منطقه گندهارا است. اسپوی حالا توسط بخش ایسپ یوسفزی نمایـانده مـیشود کـه یک مردم آزاد درکوههای آنسوی مرز برتانیـه اند؛ معلوم مـیشود کـه آنـها موقعیت خود را درطول مدت طویلی کـه توسط مقدونیـها دراین حصص یـافت شده اند، دراختیـار خود داشته و بعدا بواسطه آنـها درون مالکیت خاک بحیث هموطنان مسکون یکجا شدند؛ ما مـیتوانیم از تاریخ اینقدر استنباط نموده و اینموارد بواسطه تفوق نامـهای قبیلوی یونانی درون بین طوایف آنـها تصدیق شود. اساکینوی حالا توسط یسکین چترال و یـاسین وشاید سواتی هزاره پکلی نمایـانده شود. درون اوایل سده سیزدهم، زمانیکه توسط چنگیزخان اشغال مـیشود، مناطق سوات و باجور بنام سواتی گبری یـاد مـیشد، از قبیله گبری مسلط قبلا ذکر شده؛ اما از زمان اشغال این مسیر توسط یوسفزی، درون اواخر سده بعدی، گبری تقریبا بطورکلی منطقه را ترک گفته و به نواحی دردو بـه امتداد سواحل اندوس حوالی کولی، پلاس وغیره مـهاجرت د کـه بنام منطقه گبریـال یـا گبری یـاد مـیشود؛ ودراین دوره شاید یسکون ازباجوربه چترال و یـاسین مـهاجرت نموده باشند، درحالیکه آنـهای مربوط سوات از طریق اندوس بـه هزاره پکلی تحت نام سواتی مـهاجرت د؛ کـه نام ساحوی داده شده بتمام مردم قدیمـی منطقه سوات بوده وشامل (درپهلوی گبری و یسکون) یکتعداد قبایل کوچک هندی مـیباشد.
لذا مـیبینیم کـه گندهارای قدیمـی(طوریکه ازنویسندگان قدیمـی آموختیم)، بنام گنداروی یـا گندهاری باشنده مسیر بین دریـاهای کابل و سوات؛ بنام استاکینوی یـا هشتنگری درسطوح شمال دریـای سوات؛ بنام ماسیـانوی یـا مشوانری درسطوح شمال دریـای کابل زیراتصال سوات؛ بنام اسپوی یـا ایسپ درکوههای حلقوی و قاعده آنـها از دریـای سوات که تا اندوس؛ و بنام اساکانوی یـا یسکون درون کوههای داخلی بودند. ما همچنان دیدیم کـه هریک از نمایـانده های این قبایل قدیمـی هنوزدر بین باشندگان موجود منطقه و اکثرا باعین نامـها و درعین موقعیت های تعین شده بآنـها (توسط مولفین نقلشده) موجود اند؛ یوسفزی فعلی برتمام آنـها مسلط بوده و آنـها را تحت الشعاع قرار داده است. حالا قبیله یوسفزی را تجزیـه و بررسی مـیکنیم.
یوسفزی شامل دو بخش بزرگ مندانر و یوسف است. مطابق شجره افغانـها، تقسیمبندی براین منوال هست – سرابنری، اولین شاخه اولاده قیس، پتان شامل دو بخش عمده بنامـهای شرخبون و خرشبون است. از اینـها، خرشبون سه قسمت هست بنامـهای قند، زمند و کانسی. (زمند شکل مسلمانی چاوند است؛ درجریـان سلطنت چاوند رای سولانکی از انـهلوره، محمود غزنوی باین منطقه حمله نموده و آن را ویران نمود). ازاینـها، قند شامل دو طایفه بنامـهای خاخی یـا شاخی یـا خواخی و غوریـا است. خاخی شامل سه قسمت بنامـهای مند، ماخ و ترکلانری است. و مند شامل دو طایفه بنامـهای مندانر و یوسف مـیباشد.
طوایف مندانر، مندان یـا مندر شامل عثمان، عتمان و راجراست. آنـها درون ساما یـا سطوح یوسفزی زندگی مـیکنند. مندان نیز یک قبیله برهمن است.
عثمان شامل دو بخش کمال و عما است. کمال نام یکی از24 قبیله اساسی اقوام ترک است. گفته مـیشود کـه عما قبیله دیگرترک کم شـهرت است، لیکن شاید وابسته ناگا باشد.
کمال دو قسمت هست – مـیشران و کیشران.
بخشـهای مشران عبارتند از
ابا اما بوسی کرای متی موسا نیکبی
ویکتعداد نامـهای فعلی اسلامـی دیگر.
ازاینـها کرای یک قبیله ترک هست که قبلا ذکرگردید؛ متی را قبلا دیدیم کـه اولاده شیخ بیت، بتنی است؛ موسا نیز هیرودوتس درستراپی دوم است؛ اینـها شاید شامل موسائی، اسرائیلیـهای مذهب موزائیک اند؛ نیکبی را نیز قبلا دیدیم درنیکبختان، ایورگیتیس آرین و بعدا نیزخواهیم دید.
بخشـهای کشران عبارتنداز
الله داد بداخان بای قاسیم دالو
دیـهگان حمزه لشکری مغدود مشوانری
رستم ساهو شادی سلطان
ودیگرنامـهای اسلامـی فعلی.
ازاینـها الله داد همان دایودوتوس است؛ بداخان همان بدا یـادو یـا گادون است؛ بای همان بوی یونانی است؛ دالو شاید همان دلزاک باشد؛ دیـهگان همان دهی، یک قبیله جت دیگراست. مغدود گفته مـیشود کـه مانند ماخ هست که همان مکواهانا راجپوت باشد. مشوانری را قبلا دیدیم؛ ساهو همان سلطانو، هندوی گرویده بـه اسلام است.
عما شامل دو بخش دولت و اسماعیل است. دولت شاید همان دوهیل، راجپوت بازرگان باشد؛ و اسماعیل همان سیماله، راجپوت بازرگان است.
بخشـهای دولت عبارتند از
بهرام قابیل اسماعیل ماهیـار مالی
معروف مبارک پاینده سنگر وغیره
از اینـها بهرام همان بهری ختری یـا براهمن است؛ قابیل همان قپول و ماهیـار همان موهور، همان راجپوت بازرگان است. مالی حالا باشنده باجور شاید همان مال، راجپوت بازرگان یـا مالی یک قبیله قدیمـی هندی وادی اندوس باشد کـه بعد از او ملتان بنام مالیستان یـادگردید. معروف مـیتواند همان نیر روپ، راجپوت باشد؛ مبارک همان بارک هست که قبلا دیدیم؛ پاینده همان پاندی برهمن است؛ و سنگرهمان سینگار راجپوت است.
بخشـهای اسماعیل عبارتند از
بکال بام بهالر بوکا دور عیسا
جونا سکندر سلیمان طاوس اوریـا وغیره
از اینـها بکال همان بهاگل، راجپوت بازرگان است؛ بام همان بامـه- دیوا برهمن است؛ بهالر همان بهلر، راجپوت پرامرا است. بوکا همان بوغا یک نام ترکی است. دور یـا دود راجپوت است. عیسا همان اسی یـا اسیـانی، اسوی سترابو، یکی از چارقبیله سکائی هست که یونانیـها را از بکتریـانا معزول ساخت. جونا همان یونا یـا یـاکانا یونانی است؛ و سکندر همان الکساندراست. سلیمان شاید تغییرشکل اسلامـی راجپوت، سولان- کی یـا چالوک باشد.
عتمان شامل چارطبقه هست – اکا، کانا، علی، سادو. ازاینـها اکا شاید اخای یونانی یـا اگا، جت و باحتمال بیشتر طایفه ناگه بهمـین نام باشد. کانا همان کانی راجپوت است. علی یـا عالی همان ایولی یونانی است. سادو مخفف سیـهسادا هست که همان سیسودیـا، راجپوت گالوت است.
بخشـهای اکا عبارتند از
عرب بهرام بیبو دادو دلزاک
دارازی دوستی گوجر اسماعیل جایل
جوگی جونا کابل کالا خوایداد
لال ماهپالان نیکبی اوریـا پیراک
رسول سین شامـه شاهدام شیخ مالی
سکندر وغیره
ما تعداد زیـاد اینـها را قبلا دیده ایم. جایل راجپوت بازرگان است. جوگی یک قبیله مذهبی هندو گرویده باسلام است. خویداد یـا خداداد همان دایودوتوس است. لال شاید لار، راجپوت بازرگان باشد؛ مـهپالان همان مـهپی یـا مـهپال، ختری است؛ اوریـا یـا یوریـا همان هرایـه، راجپوت است؛ سین راجپوت است؛ شامـه همانند جریجا بهاتی، راجپوت یـادو است.
بخشـهای کانا عبارتند از
اسو بارو بوبکر چور غلام حمـیل
حیدر مـیتا موسا سامـه شامکی سیـهصدا وغیره
از اینـها اسو همانند اسی فوق الذکر است. بارو یک قبیله برهمن هند شمالی است. چور یـا چاور همان راجپوت چاواره است؛ حمـیل همان حمـیر، راجپوت سند است؛ مـیتا همان مایتیلا برهمن است؛ سامـه و شامکی همان سامـه و شامـه جریجا قبلا ذکرشده است؛ سیصدا همان سیسودیـا، راجپوت گالوت است.
بخشـهای علی عبارتند از
علی بابو بسو برسیم بیبو چرانده
دابی هیبو اسماعیل جوگی کالا مته
مـیگی اوپی پنجپاو پاندو پاینده پیرا
سیدو سامو عمر زنگی وغیره
از اینـها بسو همان بسی، قبیله هندی یـا مـیراثی است؛ چرانده همان چارنداین یک قبیله فداکارمذهبی هندواست؛ دابی یک قبیله راجپوت است. اوپی، هوپی، هوپان یـا ایپی را خواهیم دید؛ کـه همان اوپل ختری است؛ عمرهمان عمرا سومرا، راجپوت پرامارا است.
بخشـهای سادو شامل دو قسمت جالو و داری است.
بخشـهای جالو عبارتنداز
ابا آدینـه بسی بداخان بهالر
بودیلا براهیم قاسیم دولت دنیـا
هوتی کیچی مالی ماتی نصرت
پاندو پنجپای رانا شاهداد تاجو
طاوس عمرا یحیـا ذکریـا
از اینـها بودیلا همان بوتیلا، راجپوت است؛ خیچی یک قبیله راجپوت چوهان است؛ نصرت یک قبیله چترال هست که بازخواهیم دید؛ پنجپای یـا پنجپاینده همان پنچ پندو، "پنج برادر" مشـهوردرافسانـه های ایسپزی است؛ رانا همان رانیکا، راجپوت سولانکی است؛ یحیـا همان جوهیـا راجپوت است؛ ذکریـا همان جاخر، جت است.
بخشـهای داری عبارتند از
ادم اکا علی بابو بالو بام
بانی بارا بیری بیزاد بودیلا کمرال
کارا چاجو دلزاک درپیزه دور گلوده
گوار حسن جعفر جالو کجو کالو
خودو لال مدا ماما مـیرداد موسا
اوسی صادق سرگین شیخان سلیمان تورکی
عثمان یوریـا وغیره
از اینـها ادم دوباره دربین افریدی مـیآید؛ بالو، بام و بارا همان بالا، باما- دیو و بارو، قبایل برهمن اند؛ بیری یک قبیله ختری است. کمرال و کارا نامـهای ترکی اند. چاجو همان چجیرا، رهتوراند؛ گالوده همان گالوت، راجپوت است؛ گوار یـا گواری همان گبری سوات هست که قبلا ذکرشد؛ جعفرهمان جیپره، راجپوت پرامارااست؛ جلو همان جلیـا، راجپوت است؛ مدا یک قبیله جت هست و مادا یک قبیله راجپوت بازرگان است؛ ماما یک قبیله برهمن است؛ اوسی همان اوسوال، راجپوت بازرگان است؛ یوریـا همان هارایـا، راجپوت است. سرگین نام وادی گیلگیت بوده وشاید یک قبیله دردو ازهمـین محل باشد
راجر یـا رازر (همان راجوار) یک قبیله راجپوت ازدشت هندی است؛ بخشـهای آن عبارتند از
احمد اکل اکو بنگو بهلول بازید
بهلر چوره داود دورن گدای غرنی
غلام ایسپ خضر لنگر ملیک مامو
منی معروف مته مغل نیکبخت پنجپاو
پایندو سادین سرگین شرغت شموری سیصده
سندی عمر زنده وغیره
از اینـها بنگی یک قبیله جت وهمانند سیکه بنگی و بنگش پتان هست که بعدا هم دیده مـیشود. بهلول همان بیـهیله، پرامارا یـا بهیل، خاتری است؛ چوره همان چاواره، راجپوت است؛ داود همان دادا هست که بعدا هم دیده مـیشود؛ خضر همان خیجر، پرامارا است؛ لنگرهمان لنگها، راجپوت سولانکی است؛ مته و مغول اکثرا یکجا شده اند؛ پنجپاو همان پنچ پندو هست که قبلا ذکرشد؛ پاینده همان پندو یـا پندی برهمن است.
یوسف یـا ایسپ شامل پنج طایفه است: عیسا، موسا، بای، اکا و یوریـا. آنـها باشندگان کوهستان یوسفزی یـا ایسپ اند کـه بصورت عام بنام یـاغستان یـاد مـیشود.
بخشـهای عیسا، شکل اسلامـی اسی (همان اسوا) عبارتند از
علشیر ایمل ایپی بربن دادی گدای
حسن هوتی ایلیـاس کیکا کمال کمبوه
مخو ماما ماشو موسارا مـیراحمد نصرت
پنجپاو سالار سین شرغه شی تاجو
طاوس ورکم ولایتی یـا ذکریـا وغیره
ازاینـها ایپی همانند اوپی، یوپی، هوپی هست که قبلا ذکرشد؛ کاکا درقبیله ختک دیده مـیشود؛ کمال و کمبوه قبلا ذکرشد؛ مدی، مدا و مدو یکچیزبوده ویک قبیله جت است؛ مخو همان مکواهانا هست که ظاهرا یک ترکیب ماخ یـا ماک و حنا با یکدیگراست. ماشوعین ماشوانری هست که قبلادیده شد. سالار و سین راجپوت اند؛ شی و یـا جت اند.
بخشـهای بای (بویوی یونانی) عبارتند از
ابو برخا چغر دولت اسماعیل ایسپ
مندی نور وغیره
اکا (اخا یونانی یـا اگا جت و اکا ناگه) شامل دو بخش گوهره و رانری است. گوهره همان گهور، گهلوت، راجپوت است؛ و رانری یـا رانی همان رانیکا، راجپوت سولانکی است.
بخشـهای گوهرا عبارتند از
ابا ادین اکا الا بابو بهلول
بای برات برچی بیبو چمبه دادی
دولت درزا جوگی خویداد خواجو لال
مـهپالان معروف مشرک متورا مـیتا موسا
ساحیل سین شامو شرغه سیبوجانـه سلیمان
زنکی وغیره
بخشـهای رانری عبارتند از
علی ازی بهرام دور غیبری ایدال
جیلم کاره خوازو لندو مدی مخا
ملا مالی مردان سین سلیمان سلطان
عمرا عثمان عتمان وغیره
از اینـها برات همان بهارت، قبیله خنیـاگر راجپوت است؛ برچی همان بهریجه، راجپوت بازرگان است؛ چمبه همان چنپاتا راجپوت است؛ لال همان لار، راجپوت بازرگان است؛ ساحل همان سوهور، راجپوت بازرگان است؛ سیبوجانا همان سیپات و جونا، قبایل راجپوت مجاوراند. دیگران اکثرا قبلا دیده شده اند.
یوریـا همان حرایـا، راجپوت است. حالا دراینجا بسیـارکم شده ودربخشـهای چغرزی بای یـا بیزی فوق الذکرجذب شده اند. چغرزی یک طایفه بزرگ بوده متشکل هست از
ارجون بای برکی بسی چور فیروز
جونا لغمان مدا مکی مندی ناصر
نصرت اورمر شکلی سمـیل طاوسان یوریـا وغیره
ازاینـها ارجون نام یک قبیله پندو راجپوت یـادو است؛ برکی را قبلا دیدیم؛ وهم بسی، های مـیراثی هندی یـا قبیله پریدیـال اند؛ چورشاید چوریـا، قبیله گله دارهندی باشد. جونا یک قبیله راجپوت است؛ مکی همان ماکو یـا مکواهانـه قبل الذکراست. مدا و مندی قبایل جت اند. اورمر نام داده شده بیک فرقه مذهبی رافضی (مرتد) هست که مزاحمت زیـادی درون این مرزها درمنطقه امپراطوری اکبر تحت سلطه روشانیـان ایجاد د؛ اورمر پختوی فرقه چراغ- کشان پارسی است، کـه پس ازعیـاشی نیمـه شبی آنـها وقتیکه چراغها خاموش مـیشوند نامگذاری شده است. شاکالی همان شاکول، قبیله برهمن است؛ سمـیل همان سیمالا، راجپوت هست که بصورت عام درون بخشـهای افغان بشکل اسماعیل دیده مـیشود.
از جزئیـات و ترکیب مندانر و یوسف معلوم مـیشود کـه یگانـه عنصرجدید وارده درون امتداد آنـها درون تهاجمات قبلا ذکر شده، قبایل مندانر (مندراونی پلینی) ازسواحل هلمند وترک کمال اند کـه کوهها وسطوح متصل منطقه یوسفزی فعلی توسط ایسپ وطوایف وابسته بآنـها اشغال شده بود. اما درون اینجا قبایل دیگری بودند کـه این منطقه را یکجا با مندانر و یوسف مورد هجوم قراردادند؛ بنامـهای غوریـا یـا بخش دوم قند، یک نامـیکه قرارمعلوم رابطه بـه کندهار و گندهارا دارد. قبل از امتحان ترکیب غوریـا-خیل مـیتوانیم بطورمطلوب بخشـهای باقیمانده خاخی ، بنام ماخ و تورکلانری شجره ها را هویدا سازیم.
ماخ یـا ماک همان مکواهانـه، یکی ازنژادهای شاهی راجپوت هست مطابق تاد ("سالنامـه راجستان")، بآنـهم ازنگاه نسب، نـه راجپوت ونـه جت اند. مکواهانـه حالا درافغانستان توسط ماکو، یک قبیله کوچک تشکیل کننده یکی ازطوایف درانی افغان نمایـانده مـیشوند. ماخ یـا ماک درروزگار موجود بحیث یک قبیله ساحوی متمایزدرافغانستان شناخته نمـیشوند، اما تحت نام ماخ، بحیث یک نام- فوقانی، تشکیل دهنده خوگیـانی و چمکنی و لیلی بخش وزیری مـیباشد طوریکه قبلا ذکرشد.
ترکلا نری طوریکه قبلا ذکرشد از نسب افغانـها یـا پتانـها نبوده و متشکل از یک مخلوط طوایف ترک هست که اساسا درون منطقه باجور و وادی کنر متصل آن زندگی مـید. اینـها درون بین افغانـها از زمان قبول زبان پختو و قومـیت پختون یـا پتان، پیروی پختونوالی و طرفداری از منافع پتان شامل گشتند. آنـها نمایـانده مـهاجمـین سکائی اند کـه معزول کننده یونانیـهای بکتریـا بودند، طوریکه بواسطه سترابو ذکر شده است. غوریـا یـا غوریـا- خیل شامل چار قسمت بنامـهای دولتیـار، خلیل، چمکنی و زیرانی اند.
دولتیـار(شاید دوهیل و جورا راجپوت رهتور) شامل دو بخش مـهمند و داود است. مـهمند شامل دو بخش دارانی و خاتونی اند.
بخشـهای دارانی عبارتند از
ابا احمد اما ایوب ازگر بابی
بوچال دادو دربی غازی حاجی حلیم
حریرا حسن ابراهیم عیسا جانی بیگ جایلی
کالا خوجر لنگر ماخ مندر مندو
مرچا متی موسا مزل نیکبی نور
پندیـالی راول سادو ساک سربیدال سلیمان
تره کی عمر ولی بیگ یعقوب وغیره
از اینـها دارانی شاید همان دارانگی، درنگای قدیمـی آرین و چه بسا درانی فعلی باشد. ایوب همان جوبسیـا رهتور است؛ ازگر همان اگر، راجپوت بازرگان است؛ بابی مـیتواند عین بیبو باشد کـه اغلبا دیده شد و باینترتیب همان بیبا پرامارا است؛ بوچل همان بوچل- گوت راجپوت است؛ دربی همان دهربی، طایفه خنیـاگرراجپوت است؛ حلیم همان هلا راجپوت است؛ هریرا عین حرایـا راجپوت است؛ جیلی همان جایل، راجپوت بازرگان است؛ و خجور همان خیجار، راجپوت پرامارا است. سربیدال نام یک سلسله پارسی ایجادشده درون سبزوار در1337 م است، مطابق دهیربیلوت، بعد ازمرگ سلطان الجایتو خاندان چنگیزخان، وقتیکه امپراطور مغول تاتار درون فارس توسط عبدالرزاق باشتینی رو بزوال نـهاد؛یکه درون راس یکتعداد ماجراجویـان شروع باغتشاش نموده و شـهرهای زیـاد خراسان را تسخیر و سلطنتی درون سبزوار اعلان مـیکند، جائیکه سلطنت او تحت یک سلسله 12 شـهزاده به منظور 35 سال ادامـه مـییـابد. عنوان قومـی سربیدال، داگار بود. آخرین شـهزاده سربیدال، امـیرخواجه ابی مویـاد، خود را بـه تیمورلنگ وصل نمود، وقتیکه او درون سال 1380 م داخل خراسان شده و توسط این فاتح بصورت مطلوب برخورد گردید. تره کی "مربوط تارا" صورت جمع تورکی، راجپوت یـادو است. دیگران را قبلا دیده ایم.
بخشـهای خاتونی عبارتند از
عباس احمد اکا علی عطرا باسی
بای بختیـار بارک بروید بیـان بوتا
قسیم دولت گنداو غوری هدو حاجی
حیدر عیسا اسماعیل جنگا کوکو کته سر
خواجو کودین کوتک مـهیـار مـینا مـیتا
موسا پاش رامـی رزر سنجر سارا
شانی سیپاه سلیمان تنا عمر یوریـا
عثمان یحیـا یوسف ذکریـا وغیره
از اینـها، نام-فوقانی خاتونی بمعنی "قبیله ملکه" بوده و ظاهرا بـه مریم، خواجه مبارک، پسر و جانشین بارک حاجیب اطلاق مـیشود کـه سلطنت قرا خیتای را تحت شاهی 12 شـهزاده تاسیس نمود، مطابق دهربیلوت، به منظور مدت 82 سال درون ولایـات کرمان و سوران وادی اندوس بحیث مربوطین شـهزاده های مغول تاتار خانواده چنگیزخان درون خراسان؛ بخشـهای دارای علامـه * بصورت جمعی بنام مریمزی، "طایفه مریم" یـاد مـیشود. بخشـهای دارای علامـه ! بنام مستورزی یـا "طایفه مستوره" یـاد مـیشود. بارتباط آنچه درون رابطه بـه قبیله برکی قبلا گفته شد و هم اشتقاق بارکزی قبیله حاکم افغانستان از آنـها، درون اینجا حتما گفت کـه دهیربیلوت مـیگوید، مولف نگارستان درون رابطه بـه بارک حاجب فوق مـیگوید کـه بارک حاجب اولین سلطان قرا خیتای (مربوط سلطنت کرمان) از منطقۀ کـه او بومـی آن بود، توسط شاه مغول فرستاده مـیشود (از کاشغر و زونغر، منطقه خیتای آ را) بحیث سفیر نزد سلطان محمد خوارزم شاه، واو با شناخت از توانائی های عالی اش او را درون خدمت خود نگهداشته و بحیث "حاجیب" یـا "پرده دار" مقرر مـیکند. باین ارتباط وزیر خوارزم شاه حسد و بارک حاجیب مجبور بترک دربار و عقب نشینی بـه سلطان محمد پسرجلال الدین مـیشود کـه ولایت غزنی را درون اختیـار داشته و در هند فرماندهی مـیکرد. بارک حاجب به منظور رسیدن باو مجبور بود از ولایت کرمان (در کنار دریـای کرم) عبور کند کـه شجاع الدین روزینی (شاید از قبیله روسیـا راجپوت چوهان، قبل از گرویدن باسلام) حاکم آنقسمت خوارزم شاه بود. این حاکم بـه تمنای مالکیت زنـهای قشنگ درون حرم حاجیب، کـه با فامـیل و مربوطین او سفر مـید، راه را به منظور او مـیبندد. چون تعداد مردم بارک کم بود، با حیلۀ پوشانیدن کالای مردانـه بتمام زنان و پیشروی جسورانـه با حاکم مصادف مـیگردد کـه او توقع نداشت اینقدر مرد با بارک یکجا باشد (شاید او بواسطه بعضی از اقارب برکی ایشان درون ناحیـه مجاور لوگر کـه در مسیر آنـها قرار داشت، کمک شده باشد)، جرات را از دست داده و در این تصادم نـه تنـها شکست مـیخورد بلکه اسیر گردیده و از حکومت خود محروم مـیگردد. لذا با بدست آوردن قدرت این شـهزاده؛ بارک حاجیب خود را درون راس حکومت کرمان نصب کرده و بتدریج بآقای مطلق این منطقه تبدیل گردیده و خود را مستقل اعلان مـیکند. سلطان محمد دیگر او را کارمند خود فکر ننموده و مادر خود را کـه هنوز جوان بود بنکاح او درون آورده و یک روز از طریق خویشاوندی یـا شوخی باو مـیگوید "کی ترا باین مرتبه بلند و افتخار کـه حالا رسیدی ، رسانیده است؟" بارک با افتخار جواب مـیدهد: "او آنکسی هست کـه سامانی را از سلطنت خود محروم نموده و بیکی از بردگان خود بنام سبکتگین (اولین شـهزاده شاهان غزنوی) داد و او بعین ترتیب سلجوقی ها را از امپراطوری ایشان ربوده و به بردگان خود داد کـه خوارزمـیان، اجداد تو اند." بارک 8 جانشین درون قلمرو خود داشت کـه پسر او مبارک خواجه اولین است؛ کـه او این حکومت را بعد از11 سال سلطنت درسال 632 هجری (مطابق 6 اکتوبر1234م) باقی گذاشت. سلطنت خوارزم شاه کـه توسط مغول از بین مـیرود، بارک خان اراده نیک اوکتای پسر و جانشین چنگیز را حاصل مـیکند طوریکه نتنـها درون قلمرو خود باقی مـیماند بلکه که تا اندازه زیـادی ساحه خود را وسعت مـیدهد. پسراو مبارک خواجه (بنام رکوع الدین خواجه حق توسط خوندمـیر) چهار دارد بنامـهای سنیج، یـاقوت، خان و مریم کـه هریک بعنوان ترکان یـاد شده و تماما با خانواده مغولهای عمده ازدواج مـیکند. سلطنت ایجادی توسط بارک حاجیب بحیث سلطنت قرا خیتای کرمان نامـیده مـیشود. درون اینجا 9 شـهزاده این سلسله وجود داشتند کـه از1224 که تا 1306م شاهی د، یکدوره 82 سال؛ اینـها عبارت بودند از بارک 11 سال، مبارک خواجه پسر او6 سال، سلطان قطب الدین نواسه بارک 8 سال، حجاج پسر قطب الدین (چون کوچک بود خشویش به منظور اوحکومت مـیکرد) 12 سال، سیورغتمـیش پسر قطب الدین 9 سال؛ پادشاه خاتون قطب الدین، شاه جهان پسر سیورغتمـیش، محمد شاه پسرحجاج.
از بخشـهای خاتونی فوق الذکر عباس، عطرا، باسی، باروید، بیـان، قاسیم، کوکو، کته سر، سنجر و سیپاه تماما ترک اند (حداقل درنام). بختیـارهمان باختری یـا "بکتریـان" است. باقیمانده راجپوت و هندی بوده و تقریبا تماما قبلا ذکرشد.
بخشـهای داود عبارتند از
علی بابو بازید بیبی باگل حوسین
معمور مندر نیکو تاجو یونس یوسف وغیره
از اینـها داود همان دادو یـا دادی بوده و بعدا دیده مـیشود زمانیکه درباره دادیکای قدیمـی هیرودوتس صحبت مـیشود. بخشـهای بابو، نیکو و حسین تماما بنام مندکی "مربوط مندا" یـاد مـیشود. دیگران قبلا دیده شده اند.
بخشـهای خلیل عبارتند از
اکو اکا بارو ماتی مشی
نور ساک سالار ترک
ودیگرنامـهای اسلامـی. نامـهای فوق قبلا توضیح شد باستثنای اکو کـه همان اخا و نمایـانده اخایوی یـا اخایـان یونانی است.
چمکنی شاید یک ترکیب قبایل راجپوت چوهان یـا چاهومن و کنا باشد کـه بهم متصل شده و شامل سه قسمت بنامـهای ارنی، ارانی یـا ارنیـا، خانی و خوجه است. ازاین سه نام، ارانی یک طایفه کچواهه بوده و بازهم دربین قبایل کافرستان دیده مـیشود. خانی همان کیم خانی، یکی از قبایل راجپوت شاهی لیست تاد است. خوجه همان خو، یک طایفه دیگر کچوانـه هست که با ارنی یـا ارنیـا دیده مـیشود. کچوانـه یـا کشوانـه یک قبیله مشـهورهندی ، نـه راجپوت (نژاد آفتاب) و نـه جت (نژاد مـهتاب) از نگاه نسب است، اما درون راجپوت قبول شده است. قرارمعلوم آنـها نام خود را بـه منطقه کش یـا کج بلوچستان فعلی درون جنوب و به هندوکش و کشمـیر درون شمال داده است. چمکنی با این نام عمدتا درون سفیدکوه بامتداد خوگیـانی و لیلی وزیری مسکون اند، لیکن آنـها دراین حصص اکثرا پراگنده بوده و یک دهکده بنام خود درچند مـیلی شرق شـهرپشاوردارند. گفته مـیشود کـه قبلا تعداد چمکنی دراین حصص بسیـارزیـاد بود؛ اما حالا آنـها یک مردم گمنام اند.
بخشـهای ارنی یـا ارانی عبارتند از
برهم کمر دریـا دریپلاره حسین
خوکی لشکری ناصر تاوکی وغیره
بخشـهای خانی عبارتند از
امبرک بلاجوا گورگه جمال مدی
ماموت مصطفا شیرو سلطان توله
بخشـهای خوجه عبارتند از
دری حکیم گلشیر فتح جلال
لنگر مـیرزا شومـی ولی وغیره
ازنامـهای فوق، بهرم یـا براهیم مـیتواند همان برهمن باشد. کمرعین جیتوا یـا جاتوی بوده راجپوت است. خوکی همان خوگیـانی هست که تشریح شد. تاوکی، توکی یـا تویگی دربین قبایل سیستان دیده خواهد شد.
زیرانی همان جیران، راجپوت بازرگان هست که حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی شناخته نمـیشود؛ اما فامـیلهای پراگنده زیرانی یـا جیرانی درون بین تاجیک های ننگرهار یـا جلال آباد درغرب خیبر یـافت مـیشود.
مـهمند (یـا "مند بزرگ" کـه ترکیب آنرا دیدیم) یک قبیله یـا مردم بزرگ بوده و اکثرا درون نواحی ساحلی شمال بمبی یـافت مـیشوند. درافغانستان آنـها حالا عمدتا درون ناحیـه پشاور و در کوههای مسیر بین دریـاهای کابل و سوات مسکون اند؛ اما هنوز بقایـای یک قبیله درون مـهد اصلی آنـها درون حوالی کندهار درون مند- حصار و دهکده های مجاور وجود دارد، جائیکه آنـها مندرانی پلینی را نمایـانده و نام خود را بـه دریـای هلمند داده اند. آنـها دراروپا توسط ویند فعلی سلطه آستریـائیـها نمایـانده مـیشوند. از مـهمندهای کوهی درون مرز های پشاور، یک قسمت بزرگ بنام پندیـالی یـاد مـیشود بعد ازناحیـه ایکه آنـها باشنده آن شده اند؛ اما قسمت بزرگ بنام بای یـا بایزی یـاد شده و حدود 16 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند. شـهرعمده آنـها گوشته بوده و گفته مـیشود آنـها یک مردم منظم وذکی بوده و نشاندهنده تعداد زیـاد خواص وابستگی هندی مـیباشند. بای درون چندین بخش طوایف مندانر و یوسف دیده شده و مـیتوان آنـها را حالا درون کوهات بیـابیم، فقط درون منطقه ایکه قبلا درون اختیـار یونانیـها بود، بحیث یک مسکونـه شگوفان و موقعیت ستراتژیکی مـهم درون بین هند و بکتریـا.
داود یـا داودزی آشکارا یک شاخه مردم داودپوتره بهاولپوراست. داودزی و داودپوتره (پسران داوید) تغییرشکل اسلامـی (پختو وهندی بالترتیب) نام هندی قدیمـی دودی یـا دادیکا، مردمـی اند کـه حالا مورد بحث اند. درون پهلوی داودزی درون ناحیـه هشتنگر، یک شاخه دیگر مـهمند بنام محمدزی وجود دارد؛ و ماورای آنـها درون کوهها، قبیله عتمان- خیل یـا عتمان قرار دارد. آنـها مردم کاملا متمایز از طوایف عتمان فوق الذکر بوده و باشنده کوه های هردو ساحل دریـای سوات از کوهی مور که تا کوههای خنوره هست که بین مـهمند کوهی و رانریزی واقع اند. گفته مـیشود کـه آنـها از منطقه غور باینجا آورده شده و بحیث ناقلین نظامـی توسط سلطان محمود غزنی درون اوایل سده یـازدهم نشانده شده است. آنـها نمایـانده یوتوی هیرودوتس اند کـه قبلا ذکرشد.
بخشـهای عتمان- خیل عبارتند از
اکا علی اصیل بدو بلو بوره
غازی عیسا کمر کورش مدا مغول
مندل سرکانی سرنی شامو شینو تیراهی
توری عمر زا
ازنامـهای فوق، اصیل شاید مربوط بـه یوت، یوتی یـا عتمان حقیقی است؛ بدو همان یـادو بوده، بلو همان خاتری بهلی است؛ و بوره همان بوره راجپوت بازرگان است؛ غازی یک عنوان افتخاری عربی هست که بـه رزمندگان اسلام داده مـیشود؛ کمرنام دیگری جیتوا یـا جاتوی راجپوت است، طوریکه قبلا توضیح شد؛ کورش، کوریش، گوریش یـا گوراچ تلفظ های مختلف راجپوت شاهی کیروچ، کوروچ یـا کوریچ است. گرویدن این قبیله باسلام و حذف مذهب اصلی ایشان باعث تبدیلی نام بـه کوریش و ادعای نسب قبیله عربی هست که خود نیز مـیتواند اصلا از کورش قدیمـی پارسی مشتق شده باشد، قبیله کورش بعوض قریش کـه محمد بآن تعلق داشت، قرارمعلوم درون واقعیت یک قبیلۀ اصیل عربی نیست؛ گفته مـیشود کـه کورش نام قومـی اصلی کافر یـا کافرستان فعلی است. مدا یک قبیله جت است؛ مندل همان مندن یـا مندانر است؛ شامو عین سامـه است، نسب فرقه بزرگ جریجا قبیله یـادو است؛ مـهد اصلی آنـها درون سیویستان یـا سیبی فعلی است، جائیکه شـهزاده نامـی آنـها، سمبوس با الکساندر جنگید، طوریکه توسط آرین ثبت شده است. شینو همان شنواری هست که دوباره دیده مـیشود، همراه با تیراهی و توری.
بخش عتمان مندنر فوق الذکرکه بصورت عام بنام عتمان- نامـه یـاد مـیشود باشندگان مـیلانـهای جنوب کوههای مـهابان درون ساحل چپ اندوس و متصل قبیله گدون یـا جدون مـیباشد. این گدون نمایـانده قبیله بزرگ یـادو هست که مطابق تاد "بهترین مثال یـا تصویر تمام قبایل هند است." نام آنـها نام پدری اولاده بودا، اجداد نژاد مـهتاب گردید. مـهد قبلی آنـها درون این حصص درون جادو کا دنگ یـا "کوههای یـادو" درون کوههای سالت (نمک) جیلم است؛ از اینرو آنـها یک مسکونـه بزرگ را بـه داخل زابلستان عبور دادند، جائیکه آنـها شـهر گنجی (غرنی فعلی) را بنیـاد نـهاده و "آنمناطق را حتی که تا سمرقند پرجمعیت ساختند". آنـها درون منطقه زابل نام بهاتی (ازینرو شاید بتنی افغان) را اختیـار د. شاخه دیگر یـادو کـه در سیوستان مستقر شدند (سیبی فعلی) تحت نام جریجه نیز لقب خود را تغییر داده و عنوان هری یـا کریشنا را بحیث نام نسبی خود اختیـار نمودند کـه نظر بـه رنگ چهرۀ سیـاه و تیره او بنام سامـه یـا شامـه یـاد مـیشد. از زمان گرویدن باسلام، این نام بـه جم تبدیل شده کـه عنوان شـهزادگان جریجه کوچک لس بیله درون بلوچستان مـیباشد.
گدون مـهابن یک شاخه گدون یـا جدون مربوط پکلی درون هزاره (ابهیسارا سانسکریت) درون جانب مقابل اندوس است، جائیکه آنـها بامتداد دریـای دورح (ازینرو دوروابهیساره راجاتارینگینی) که تا سطوح یوراش قرار دارند؛ شاید یک مـهد قبلی یوراش، وراش، بوریش یـا بیوریشـه قبیله راجپوت. گدون مـهابن شامل دو بخش سالار و منصوراست.
بخشـهای سالارعبارتند از
ادین علی علیشیر اتو قلندر قاسیم
دولت گوار عیسا خواجو متی سالار
شاها سلیمان یود عمر
بخشـهای منصورعبارتند از
بارا کمر دولت دود دونو غوری
ایدو عیسا اسماعیل خیدر کورم موسا
پریـایـه شیب تورا عمر ذکریـا وغیره
ازاین نامـها علیشیراغلبا درون بین بخشـهای چندین قبیله افغان درون مرزهای اندوس دیده مـیشود و معلوم مـیشود کـه با شـهزاده مشـهوری باین نام ربط دارد کـه او درون خراسان درون اواخرسده پانزدهم حکمروائی مـیکرد. امـیر علیشیر، نظام الدوله، یک کتابخانـه بزرگی درون هرات جمآوری کرده بود (دهیربیلوت مـیگوید) کـه ریـاست آنرا خوندمـیر مورخ بعهده داشت. گوار همان گوارای، گبر سوات هست که قبلا توضیح شد. یود، یوت یـا یوتا مـیتواند همان عتمان باشد. عمر همان عماره پرامارا هست که بکثرت درون این مرز دیده شده است. بارا یک قبیله برهمن است. کمر شاید عین قمرباشد. دود همان شیواچاری، طایفه مذهبی فدائیـان هندو است. توره همان تواره، توری یـا توار، یک قبیله مشـهور نژاد یـادو یـا گدون است.
درپهلوی قبایل منظم یوسفزی کـه فوقا تشریح شد، درون بین آنـها یکتعداد زیـاد مردم مخلوط طبقات پائین و محتاج وجود دارند کـه تقریبا تماما دارای منشای هندی بوده و بصورت جمعی هندکی یـاد مـیشوند. آنـها تماما مسلمان بوده و شامل طبقات مختلف صنعتگران، کارگران، موسیقی دانان، محافظین، جاروکشان وغیره مـیشود. آنـها درون اکثر موارد مربوط بـه زمـین بوده و با وجودیکه هیچگونـه مالکیتی بر آن ندارند، بـه منطقه بومـی خود چسبیده و وفادار اند(صرفنظر از تغییرات درون مالکین، فاتحین و حکمرانان منطقه). هندکی نمایـانده قشر سودره هندی بوده و بصورت عام درون امتداد مرزهای اندوس منحیث وابسته ها، رعیت (باجگذار) و نوکران قبایل افغان و پتان وجود دارند. درون اینجا یکتعداد زیـاد طبقات روحانی متشکل از تنظیمات مختلف و اکثرا ارثی نیز وجود دارند کـه بواسطه اعانـه داوطلبانـه افراد قبایلی بصورت بخشش زمـین، اجوره یـا هزینـه غذا، عشریـه وغیره کمک و تقویـه مـیشوند. مانند سید، پیر، ملا، مـیان وغیره. دراینجا یکتعداد کشمـیری و گوجر نیز یکجا با دیگر ولگردان مسلمان و یکتعداد قابل ملاحظه مسکونـه های قبیله ختک وجود دارند کـه حالا دیده مـیشوند. درون اینجا درون تناسب متفاوت و در حصص مختلف یکتعداد تجاران و دکانداران هندوان نیز هستند کـه بانک و تجارت منطقه را اداره نموده و مذهب بتپرستی یـا شرک خود را تحت قیودات معینی درون مقابل رعایت عامـه آن حفظ نموده اند. طبقات پائین و آنـهائیکه سهمـی درون زمـین ندارند فقیر و همسایـه یـاد شده و بردگان بنام مرای نامـیده مـیشوند. باینترتیب سروی قبایل باشنده فعلی منطقه گنداروی قدیمـی هیرودوتس بپایـان مـیرسد.
درجنوب گنداروی منطقه اپریتای قدیمـی یـا افریدی فعلی قراردارد. به منظور این پژوهش مـیتوانیم این منطقه را شامل تمام گردنـه های شرقی ومـیلان های جنوبی سفیدکوه و آن قسمت مـیلانـهای جنوبی کوههای سلیمان کـه بواسطه دریـای کرم آبیـاری مـیشود فرض نمائیم. این ساحه درشرق محدود هست به اندوس درون آنقسمتی کـه بین اتصالات دریـاهای کابل و کرم واقع است؛ و توسط دریـای کابل درون شرق کوه خیبر از منطقه گنداروی جدا شده است. لذا این مسیر شامل وادی کورم و شاخه های آن و نواحی بنو، کوهات و پشاور درون قلمروی برتانیـه است. درون این ساحه وسیع، اپریتای هیرودوتس، من یک قبیله را بنام افریدی کوههای خیبر تشخیص کردم کـه مـیتواند قوم مسئول به منظور باجدهی داریوش بوده و درآنزمان قبیله مسلط درون اینقسمت ستراپی باشد. از جمله اقوام دیگر باشنده این منطقه، آرین دو قوم دیگر را نام مـیبرد: تیرایو و ارساکوی کـه بمقابل آنـها الکساندر لشکرکشی مـیکند. از اینـها، تیرایوی شاید تیراهی روزگار ما باشد درون تقدم بـه توری وادی کرم کـه شاید بعد از واگذاری ولایـات اندوس توسط سیلینیکاتور بـه ساندرا- کوتوس بـه منطقه آمده باشند(طوریکه قبلا ذکرشد). ارساکوی بطور مطمئنانـه توسط اورکزی فعلی نمایـانده مـیشود. بدون شک این قبایل قدیما درون ساحه وسیعتری نسبت بساحه موجود آنـها زندگی مـی د؛ و موقعیت آنـها نیز بواسطه تهاجمات قبایل دیگر درون دورانـهای بعدتر که تا اندازه زیـادی تغییریـافته است. از جمله قبایلی کـه حالا درون ساحه فوق یـافت مـیشوند مـهمترین و پرنفوس ترین آنـها عبارتند از افریدی، اورکزی، ختک، بنگش، توری، جاجی، منگل، شنواری و تیراهی. و در بین آنـها یک مردم وابسته یـا پائین بنام هندکی فقیر و همسایـه یـافت مـیشود مشابه بـه آنچه ذکرشد درون بین یوسفزی. حالا ترکیب قبایل متذکره را بررسی مـیکنیم.
افریدی، اپاریدای یـا اپاریتای هیرودوتس را مـیتوانیم باشندگان تمام منطقه جنوب دریـای کابل از کوه خیبر که تا اندوس و تا جنوبترین منطقه یعنی معادن نمک کالاباغ و بهادر-خیل درون نظر گیریم. درون روزگار موجود آنـها محدود بـه کوههای حوالی شـهر پشاور اند – که تا نیمـه غربی کوه چرهات (چیرات)، گذرگاههای کوهات و خیبر و کوههای شمال گردنـه ملاغر قله راجگل سفید کوه و حدود 30 هزار فامـیل تخمـین مـیشوند. افریدی درشجره نامـه افغانـها، درون بخش کاکی کرای، کرارای، کرارانی یـا کرالانری شاخه غرغشتی افغان بامتداد ختک، جدران، عتمان، خوگیـانی، شیتک، سلیمان وغیره طبقه بندی شده اند. کرالانری عین ترکلانری بوده و متشکل از دو بخش کودی و کاکی است؛ کاکی (شاید عین کوکی، یک قبیله ناگه کـه تا هنوز وجود دارد) متشکل از قبایل فوق الذکر است؛ کودی متشکل از دلزاک، اورکزی، موسا، منگل، توری، حنی، وردک وغیره است. مطابق گزارشات بومـی، گفته مـیشود کـه افریدی توسط قبیله دلزاک از سطوح هموار منطقه اخراج شدند کـه قدیما تعداد آنـها بسیـار زیـاد و قدرتمند بوده و اولین قبیله بودند کـه از کابل از طریق معبر خیبر بناحیـه پشاور داخل شدند کـه در آنزمان بنام بگرام یـاد مـیشد(محلی درون پشاور کـه حالا کانتونمنت برتانیـه درون آن قرار دارد) بعد از نام مرکز آنـها کـه از راجای لاهور یکجا با تمام منطقه که تا به اندوس بدست آورده و با عبور از دریـا فتوحات خود بطرف شرق را ادامـه دادند. آنـها یک قوت قوی از طوایف خود را با لشکر سلطان محمود درون تهاجم بـه سومنات فرستادند. درون زمان تهاجم دلزاک، اینقسمت افغانستان شرقی یعنی وادی پشاور و هر دو ساحل اندوس توسط سورکافر یـا سرخ کافر اشغال شده بود کـه فکر مـیشود اولاده یونانیـهای باشنده قبلی تمام منطقه از کابل که تا دریـای جیلم یـا جهیلم بوده باشند، اما شاید بشمول سوریـا یـا سورجبانسی راجپوت نیز. این دلزاک ها کـه گفته مـیشود یک قبیله ترک درون زمان محمود غزنوی یـا پدر مشـهور او سبکتگین بود (اما بگمان اغلب یک طایفه جاتا سکائی کـه یونانی را سلب مالکیت کرد)، بتدریج از منطقه هموار بکوههای اطراف و عمدتا بـه ارتفاعات کوههای سوات و بونیر و خیبر رانده مـیشوند. دلزاکها رفاهیت خود را که تا زمان مـیرزا الغ بیگ حاکم کابل (1520 که تا 1545 م) نگهداشته بودند، که تا وقتیکه آنـها بواسطه قبایل یوسفزی و غوریـا (طوریکه قبلا ذکرشد) سلب مالکیت و از منطقه بـه ساحل شرقی اندوس، بـه چاچ و پکلی رانده مـیشوند. درون این حصص (هزاره چاچ) دلزاک بمقابل حکومت مغول دهلی اغتشاش مـیکند، امپراطور جهانگیر (1546م) یک لشکر جهت سرکوب آنـها فرستاده و یکقسمت بزرگ قبیله کـه زنده مانده بودند بـه هندوستان تبعید گردیده و در حصص مختلف هند مرکزی و دخان پراگنده مـیشوند. یک مسکونـه کوچک اولاه این دلزاکها درون ایـالت راجپوت دولپور وجود داشته و شاخه های کوچک و پراگنده این قبیله درتمام نواحی چاچ، هزاره و پکلی بشمول کوه های بونیر و در خود پشاور یـافت مـیشوند.
دله زاک یـا دلزاک ("زاک بزرگ") پکلی و بونیر شامل بخشـهای ذیل اند:
اما بوری* مندو* مانی موتیک سمر*
سنی عمر* وتک* یـاسین ذکریـا* وغیره
ازاینـها، آنـهائیکه علایم * دارند راجپوت و هندی هستند کـه درفقرات قبلی ذکرشد.
افریدی، مطابق گزارشات خودشان، از منطقه غور آورده شده و در مـهد فعلی ایشان توسط محمود غزنوی بحیث ناقلین نظامـی جهت دفاع گذرگاه خیبر نشانده شدند. آنـها بواسطه ناقلین تازه از عین محل تقریبا دو قرن بعد تر تقویـه مـیشوند کـه توسط شـهاب الدین غوری آورده و نشانده شدند. آنـها ادعا دارند کـه اولاده یک کریرای از طریق زن او یعنی مـیمانـه مـیباشند؛ و ظاهرا بمعنی اینستکه آنـها کرای یـا گرای ترک منطقه مـیمنـه درون مجاورت مسکونـه های موجود ترک کرای درون کوههای خراسان جنوب مشـهد هستند. افریدیـها دارای چندین قریـه بوده و خیمـه ندارند، اما اکثرا درون کلبه های متحرک و چوکاتهای چوبی زندگی نموده و مردمان شدیدا غارتگر و جنگ جوی، لاغراندام، تیزچشم وچهره روشن وبدن نامناسب مـیباشند.
افریدی شامل پنج بخش است
مـیته ادم یولا اکا مـیری
مـیتا. باستثنای داشتن یک مسکونـه کوچک درون تاخال یـا تاکال و دهکده های مجاورآن درون حوالی شـهر پشاور، حالا درون افغانستان بحیث یک طایفه جدا شناخته نمـیشوند؛ اکثریت آنـها توسط امپراطور جهانگیر بـه هندوستان تبعید شده و عمدتا درون حوالی حیدرآباد درون دخان مسکون مـیشوند؛ دیگران درون زمانـهای مختلف بـه ایـالات راجپوت هند مرکزی مـهاجرت مـی کنند؛ گفته مـیشود کـه بعضی از آنـها درون پانی پت نزدیک دهلی مسکون اند.
آدم. آدم-خیل یک طایفه بزرگ و مـهم افریدی هست که حدود 4 هزار فامـیل اند؛ و عمدتا درون تجارت نمک بین معادن کوهات و ارتفاعات درون شمال و غرب ماورای مرزهای برتانیـه مصروف اند. آدم-خیل باشندگان کوههای کوهات و چرهات بوده و نسبت بـه دیگر طوایف افریدی درون موقعیت، رسوم و منافع کاملا متمایز بوده، شامل فرقه های سامل و گار نیستند اما نظر بـه مقتضیـات مـیتوانند بهر یک وصل شوند. آنـها شامل سه بخش حسن، جواکی و گلی هستند کـه جمعا بنام کتوری یـاد مـیشوند؛ طوریکه تمام آدم-خیل کتوری بوده و کتوری نام یک قبیله مشـهور جاتا است.
بخشـهای حسن عبارتند از
اخور علی اپریدی اشو* جونا*
کالا* مـیامـی شاهو زاکو وغیره
بخشـهای جاواکی (جاوا- کی = "مربوط جاوا")، نام یک گردنـه جنوبی یـا سراشیبی سفیدکوه، عبارتند از
عطا ایتم بیبی* دولت گودی* حستو*
پای* سینی* یـاغی مـهوال
بخشـهای گلی (گلی شاید گایلی کورد باشد) عبارتند از
باکل* بوستی دربی* فیروز مـیری* مولا*
نیکزن شرقی* زرغون وغیره
ازاینـها دارای علامـه* راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکرشد. اخور یـا اکور بمعنی خانـه یـا فامـیلی مـیباشد؛ اینـها بعضی اوقات بنام ای-خیل یـاد مـی شوند. بآنـهم گفته مـیشود کـه خور نام یک قبیله برهمن هند شمالی است؛ و اینکه کلمـه خور بـه نامـهای چندین بخش مـهمند کوهی پندیـالی وغیره افزود شده است. اپریدی نمایـانده اپریتای قدیمـی است. اشو نمایـانده اشیـاگ هندی و اچی یـا اچاک درانی است. زاکو شاید همان دلزاک باشد. هستو یک نمایـانده مقدس (عتیقه) هستی قدیمـی یـا قبیله استیس، و لذا استکینی قبل الذکر گندهاری است. یـاغی بمعنی آزاد و مستقل است. مولا نام یک کوه جداکننده افریدی از اورکزی است؛ ملاغر = "ملا کوه" (پختو) است. زرغون بمعنی سبز و تازه (پختو) است.
یولا شامل شش بخش است: ملیک دین، قمبر، قمر، کوکی (که جمعا بنام فیروز- خیل یـاد مـیشود)، سپاه و زخه.
بخشـهای ملیک دین (سامل درسیـاست) عبارتند از
الائی دربا* دولت جعپر* جونا*
کالو* کرمنا کتی* مته مـیری نصرت
ناتو رنرا* شاهی عمر وغیره
بخشـهای قمبر(گاردرسیـاست) عبارتند از
علی انای بوی دربی متخان مـیران
نیکزن پبی پخال شان شیخمل سورانی
تور وتار زنـه وغیره
بخشـهای قمر(سامل) عبارتند از
ابابکر ابدال ایمل اسکندر خروگی خداداد
کرمانـه لندی مته پاینده تورکل زخا وغیره
بخشـهای کوکی (گار) عبارتند از
ابدال باری گلی کتی مدار مدو
ماکو مشی مـیران پریدی شیرخان سکندر
توار ولی وغیره
بخشـهای سپاه (سامل) عبارتند از
ابابکر ابدال بغداد دریوندی غیبی هورموز
جاواکی کارو لندی سوران وغیره
بخشـهای زخا (سامل) عبارتند از
انای باری خسروگی محب نصرالدین پخای
پاینده شان زاوالدین وغیره
ازنامـهای فوق، یولا شاید هول راجپوت باشد. ملیک الدین-خیل بمعنی "آنـهای دارای مذهب شاهی اند"؛ دولت-خیل "خدمتگاران دولت" سلطان محمود اند. مـیری-خیل "بستگان قصر شاهی" اند. شـهو-خیل "بردگان شاهی" اند. علامـه داران * قبایل راجپوت و هندی اند طوریکه قبلا ذکر شد. دربا همان دهربی، قبیله خنیـاگرهندی است.
قمبریک طایفه کرد بوده و شاید یک شاخه قمبرانی بلوچستان باشد، همان قبیله ایکه فامـیل حکمران کیلات مربوط آنست. درون بلوچستان، قمبرانی ("آنـهائیکه مربوط قمبراند") گفته مـیشود کـه منشای عباسی دارند؛ درون افغانستان، گفته مـیشود کـه آنـها درون کوههای شمال کیلات توسط محمود غزنوی مسکون شدند. انای عین یونای و انوای بوده و یک قبیله ختری و هم هندوی کیـاست. بوری شاید همان بور، راجپوت بازرگان یـا بهری ختری بوده و پبی همان پبیـا، راجپوت چوهن است.
مـیران همان مـیر مـیروره هست که نام خود را بـه ناحیـه مـیرنزی داده است. پخای همان پشـه ای هست که بعدا خواهیم دید. شان شاید چوهان راجپوت باشد. شیخمل همان سری مل، راجپوت بازرگان و شامل بخشـهای فرعی باش-خیل، نظربیگ، مـیرزا-بیگ و ولی-بیگ است؛ عناوین نشاندهنده تازه واردین، شاید درون زمان تیمورلنگ کـه توسط اوعنوان بیگ اولا درون هند معرفی شد. متخان همان سری مت قبیله راجپوت است. سورانی همان سوره چوهان هست که نام خود را (سوران جمع سوره یـا سور) بـه یک ولایت سوران و آبریز دریـای گومل داده کـه ناحیـه بنو (برتانوی) یکحصه آنرا تشکیل مـیدهد. تار و وتر شاید همان توار و تواری، راجپوت یـادو است.
قمریک نام دیگر راجپوت جیتوا بوده و شکل متمایز قمبر فوق الذکراست کـه هردو مربوط بـه فرقه های متخاصم (سامل و گار) اند. ابدال بعدا درون بین درانی دیده مـیشوند. ایمل شاید سری مل، راجپوت بازرگان، کرمانـه یـا انـه همان مردم ان وادی دریـای کرم است.
کوکی یک طایفه ناگه و بسیـارقدیمـی درون اینحصه است. باری همان بارا برهمن است. کتی یک شاخه قبیله ایست کـه نام خود را بـه ناحیـه کتواز غزنی داده است. پریدی عین اپریدی فوق هست و یکجا با بخشـهای همـین نام درون بین مموزی، زیموخت وعلیخیل مـهسود وزیری و شاید یکتعداد دیگر دیده شود (نمایـانده اپریتای هیرودوتس).
سیپاه شاید نمایـانده یک قوه نظامـی کاشته شده درون اینجا بحیث ناقلین توسط سلطان محمود باشد. دریوندی بمعنی "سه دسته یـا کمپنیـها" است. هرمز و بغداد شـهرهای شناخته شده اند، و شاید خانـه قبایل آمده باینجا کـه دارای این نامـها بودند. غیبی و جاواکی نیز بعد از موقعیت های غیب درناحیـه راولپندی و گردنـه جاوه سفید کوه نامگذاری شده اند. کارو درون بین بخشـهای بعضی قبایل پتان دیده شده و شاید همان کاوری یونانی یـا همان لیدی (گریـاوس) باشد.
زخا شاید یک شاخه دلزاک باشد. خسروگی عین خروگی بخشـهای قمر بوده و شاید همان ششروزی قبلی باشد، طوریکه خسروگی نیز بنام خسروزی یـاد مـیشود، همان چچیره-روسیـا یکجا با چوهان راجپوت.
بخشـهای اکا (سامل) عبارتند از
بسی عیسا کریرای کتی مدا معروف
مـیری سنجر شیر سلطان وغیره
ازاینـها بسی شاید همان بسی هندی یـا بردگان ارثی مالکان راجپوت باشد؛ یـا همان بیسی پلینی، یک قوم پایونای کـه چندین قبیله آنـها درون سواحل ستریمون درون قاعده قله هایموس، سلسله کوه بالکان مسکون اند. کریرای همان کرای ترک است. سلطان یک قبیله هندو دشتهای هند است. دیگران را قبلا دیده ایم.
مـیری یـا مری یک قبیله هندی بوده و عین مـیران هست پس از آنـها ناحیـه مـیرانزی (برتانوی) نامگذاری شد. مـیری حالا بحیث یک قبیله جدا درون اینجا وجود ندارد اما با ملیک الدین و اکا فوق الذکر یکجا شده اند. درون اینجا بررسی ترکیب قبیله افریدی بپایـان مـیرسد. متصل بآنـها درجنوب مردمان اورکزی اند کـه من درون فقره قبلی با اراساکوی آرین تشخیص نموده ام.
اورکزی از افریدی بواسطه سلسله ملاغر جدا شده است، کـه آبریزی بین دریـاهای بارا و تیراه است، اولی جریـان شونده درون منطقه افریدی و دومـی درون ورکزی است. اما قبل از تشریح ورکزی، مطلوب هست که اولا تیراهی را بررسی کنیم، منطقه قدیمـی آنـها و هم منطقه شنواری کـه تیراهی حالا درون بین آنـها عمدتا مسکون اند.
تیراهی را من بحیث تورایوی آرین درون تقدم بـه توری کرم تشخیص داده ام کـه همسایـه های نزدیک آنـها وهم مردمان باشنده قدیمـی دراین حصص اند؛ زیرا باساس گزارش آرین، تیرایوی قرار معلوم منطقه شمال سفیدکوه وهر دو ساحل کوفینیس (دریـای کابل) را درون ختیـار داشتند و مسیری هست که درون آن تیراهی ها بتعداد زیـادی یـافت مـیشوند؛ درون حالیکه توری کرم تماما درون جنوب سفیدکوه بوده و دارای مسکونـه درون شمال آن سلسله نمـیباشند. تیراهی ها یکمردم دارای جلد خوبتر نسبت بـه توری بوده وهم با یک لهجه خاص خودشان صحبت مـیکنند کـه تیراهی یـاد مـیشود؛ اما آنـها حالا درافغانستان بحیث یک قبیله ساحوی جدا وجود ندارند. منطقه قدیمـی آنـها حالا بنام تیراه یـاد شده و بواسطه ورکزی مسکون هست که متشکل از وادیـهای مستوری و خانکی بوده و آبریز منطقه واقع درون بین گردنـه ملاغر و سلسله سمانـه غر است، این آخری (سامانـهغر) جداکننده منطقه تیراه از وادی کرم و قبیله زیموخت مـیباشد. قبلا منطقه تیراه، قرارمعلوم، دارای یک ساحه بمراتب وسیعتر درون جنوب و شمال شاخه شرقی سفیدکوه بوده است؛ ناحیـه تیری جنوب مـیرانزی کـه حالا توسط ختک مسکون شده و تیرگری درون بالای دریـای کابل کـه توسط جریـانـهای علیشنگ و علینگار وصل شده، شاید نامـهای خود را از تیراه اخذ نموده باشند. شاید این درون ناحیـه تیرگری باشد کـه بار اول الکساندر با تیرایوی مقابل مـیشود. درون روزگار موجود مـهد عمده تیراهیـها درون کوترود – "دریـای قلعه"- وادی منطقه شنواری درون ناحیـه ننگرهار یـا جلال آباد است؛ و احتمالا درون همـین وادی نازیـان بوده کـه الکساندر شـهرک دو-دیواره را تسخیر و تخریب مـینماید جائیکه او زخمـی مـیگردد؛ و بعدا از همـینجا بطرف اندکه مارش مـیکند، طوریکه قبلا گفته شد. درون وادی نازیـان (کوترود) تعداد تیراهی ها حدود 2 هزار فامـیل بوده و تعداد زیـاد دیگری درناحیـه پشاور وجوددارند، جائیکه آنـها درون شاخه های کوچک درون بین نفوس عمومـی پراگنده اند؛ آنـها همچنان درون اکثر حصص لغمان بطور پراگنده درون بین تاجیکها یـافت مـیشوند کـه یکجا با آنـها بحیث اولاده مشترک از یک نسب شناخته مـیشوند (توسط افغانـها). آنـها حالا درون منطقه تیراه یـافت نمـیشوند چون این منطقه کاملا بواسطه ورکزی اشغال شده است، آنـهائیکه قبلا درون منطقه هموار کوهات و مـیرانزی مسکون بودند. درون مورد قبیله شنواری کـه حالا تیراهی ها درون بین آنـها مسکن عمده خود را دارند، درون رابطه بـه منشا و مقدم پیشین آنـها معلومات اندکی وجود دارد.
شنواریـها توسط بعضیـها ازاولاده البانیـهای فعلی فرض مـیشود کـه درمنطقه موجود ایشان درون وادی نازیـان، بحیث محافظین مدخل غربی گذرگاه خیبر توسط نادر افشار درون نیمـه سده گذشته مسکون ساخته مـیشوند و از آنزمان نام اصلی شیروانی آنـها بـه شنواری تغییر شکل یـافته مـییـابد. خود مردم نیز هیچگونـه شکی نـه درون مورد چنین منشا دارند و نـه کوچکترین اثباتی به منظور داشتن چنین منبع. زبان آنـها پختو بوده و رسوم و پیشـه آنـها با پتانـها همنوائی دارد. مسکونـه های 12 هزار ترکمن قزلباش کاشته شده توسط نادرشاه درون کابل، زمانیکه او بطرف هند پیشروی مـیکند، هویت خود را درون مجموع حفظ نموده اند؛ آنـها درون بین خود ترکی صحبت نموده اما زبان پارسی را درون امور روزمره بکار مـیبرند و خود را درون بین یک نفوس متعصب فرقه سنی، قویـا پیروی فرقه پارسی اسلامـی شیعه مـیدانند. شنواریـها احتمالا سنوبری یـا سیناوری، اولاده راجپوت هندی اند. آنـها باشندگان مـیلان های شمالی و قاعده سفیدکوه از معبر خیبر بطرف غرب که تا وادی مازینان مـیباشند، جائیکه آنـها با قبیله خوگیـانی (هیگینوی هیرودوتس) قبل الذکر ملاقی مـیشوند؛ آنـها نیز دارای یک مسکونـه قابل ملاحظه درون وادی کاوشان هندوکش و دیگری با قوت کمتر درون شایگل یـا سایگل وادی کافرستان، آبریز دریـای کنر مـیباشد. شنواریـها حدود 15 هزار فامـیل تخمـین شده، عمدتا قاطر پرور بوده و تعداد زیـاد قاطر به منظور انتقالات خود پرورش مـیکنند. شنواری شامل چار بخش بنامـهای سنگو، مندو، سپاه و علیشر است. سنگو-خیل و مندو-خیل باشندگان قدیمـی و شاید طایفه تیرایوی باشند؛ سنگو شاید قبیله سنگایوس باشد کـه هیفایسشن ریـاست شـهر گرفته شده از استیس (از هستو-خیل جاواکی افریدی) را باو مـیدهد، طوریکه درون یک فقره قبلی ذکر شد. مندو را قبلا دیدیم؛ آنـها قسمتی از مند بزرگ قبیله جاتا بوده و دارای عین منشا مانند ویند اروپائی است. معلوم مـیشود کـه سپاه و علیشیر تازه واردین بوده و قبلا دیده شد.
)قسمت هفتم(
آخرین اقوام متذکره توسط هیرودوتس بحیث تشکیل کننده ستراپی یـازدهم امپراطوری داریوش، دریتای است. اینـها دارادای مانو و پورانز، دیردای سترابو، داردای پلینی، دارادرای پتولیمـی و داردو بومـیان امروزی است؛ یک مردمـی کـه بارتباط آنـها پژوهشـهای پروفیسور دبلیو. جی. لیتنر ما را با معلومات بسیـار دلچسپ و آموزنده مزین کرده است.
منطقه داریتای قدیمـی را مـیتوان بحیث تمام سلسله کوههای بلند واقع درون جنوب اتصالات قسمت تسونگلینگ هیمالیـا و هندوکش درون تاغدومباش (تاغننگباش) یـا "قله کوهها" منطقه یخچالها وامتداد بطرف جنوب که تا ساحه آبریز دریـاهای پنجکوره و سوات و وادیـهای کانرا-غوربند شمال بونیر، درون غرب اندوس و تا ناحیـه پکلی و مرز آبیـاری دریـای کیشانگنگا درساحل شرقی آن تصور نمود. درغرب، شامل وادی مستوچ درون بلند ترین حصه کاشکر؛ و در شرق، محدود بـه بالتیستان یـا تیبت کوچک هست (اگر قبلا این مسیر را درون برنمـیگرفت). لذا منطقه درد یـا داردیستان منحنی را بدور مرز های شمالی منطقه قبلا متعلق بـه گنداروی ستراپی هفتم تشکیل داده، اندوس را قطع نموده، با کشمـیر و بالتیستان درون سواحل جنوب و شمال مسیر غربی اندوس و قبل از کج شدن بجنوب، نزدیک بونجی مرز مـیسازد. لذا منطقه توضیح شده درون نیمـه شمال خود شامل نواحی مستوچ، یـاسین، پونیـال و گیلگیت، یکجا با منطقه کنجود هونزه و ناگر، کـه تمام اینـها با بالتیستان که تا قسمت شرق آن، منطقه بولور را مـیسازد، است. درون نیمـه جنوبی خود، دربرگیرنده وادیـهای تابع گور، داریل، تنگیر، کاندیـا وغیره است، درون ساحل غربی اندوس جنوب گیلگیت و چیلاس ، استور، کاغان و ناحیـه شینکاری پکلی درون ساحل شرقی مقابل؛ تمام مسیریکه تشکیل کننده کوهستان یـا شینکاری ساحه درد است، کـه یکحصه آن درساحل غربی اندوس هنوزاستقلال خود را بحیث یک منطقه آزاد حفظ نموده است. قرار معلوم قبلا تمام منطقه پکلی درون دردیستان شامل بود؛ مرزهای جنوبی آن مربوط بـه دروابهیسارا راجاتارانجینی هست که که تا نواحی دورح و ابهیسارا است. ازاین ابهیسارا (منطقه ابیساریز متذکره بواسطه آرین) هزاره فعلی اشتقاق شده کـه شامل چاچ و پکلی است.
درتمام این منطقۀ دارد فعلی یـا دردو، قبیله مسلط بنام شین یـاد شده کـه زبان ایشان شینا بوده است. مـیجر جی. بیدولف در"قبایل هندوکش" خود کشفیـات و پژوهشـهای دکتور لیتنردراین منطقه قبلا ناشناخته (حداقل به منظور اروپائیـها) را با معلومات بسیـار دلچسپ و ارزشمند درون باره قبایل متعدد موجود درون این منطقه فراهم نموده است. ازاین گزارش معلوم مـیشود کـه گیلگیت قبلا بنام سرگین یـاد شده و هنوز هم بواسطه باشندگان آن بحیث سرگین گیلگیت یـاد مـیشود کـه مربوط بـه گاهلاتا ادبیـات قدیمـی سانسکریت است؛ و حاکمان قبلی آن کـه آخری اش شیری بودوت نام داشت درآغاز سده چاردهم توسط یک مـهاجم مسلمان سرنگون و بقتل رسید کـه سلطنت آنـها بعدا بنام تراخانی یـاد شده و عنوان "را" را داشته و برای یکقرن تمام منطقه فوق یعنی دردیستان را فرمانراوائی کرد، اجداد شیری بودوت بهنگام فرمانروائی این منطقه بنام شاهریز یـاد مـیشدند. از تمام اینـها معلوم مـیشود کـه قبلا گهلتا، گیلیت یـا گیلگیت مـهد اصلی حاکمان یک شـهزاده راجپوت قبیله بزرگ پراهیلوت یـا گهلوت بوده و (که بعدا بطورمتوالی بنام اهاریـا و سیسودیـا نامـیده شده است) سلطنت او متشکل ازتمام منطقه درد فوق الذکراست. تاد در"سالنامـه مختصر راجستان" خود بارتباط این قبیله راجپوت ذکرمـیکند کـه او نام قدیم گراهیلوت یـا گهلوت را بـه اهاریـا تبدیل نموده و این آخری (اهاریـا) بازهم بواسطه سیسودیـا تعویض شد کـه نام فعلی گیلگیت است. سیسودیـا کـه ما قبلا دیدیم طوریکه درطوایف یوسفزی و دیگر پتانـها تحت اشکال سیـهسدا، سدا، و سدو ردیـابی شد؛ و بازهم این نام را درون بین طوایف درانی خواهیم دید.
اشغالگران تراخانی اسلامـی شاید ترک یـا مغول ترخان مربوط دربار چنگیزخان و یـا یکی از جانشینان او بوده است؛ ترخان یک عنوان افتخاری طبقه شـهزادگان و نجبا درون بین مغولها بوده است؛ و فامـیلهای زیـاد روسای مغول و ترک دارای این عنوان، بمقامات قدرت وحکمرانی درون زمان سلطه مغول درون آسیـای مرکزی از روزهای چنگیز که تا بابر ارتقا یـافتند؛ درحالیکه شیری بودوت کـه بواسطه مـهاجمـین اسلامـی سرنگون و بقتل رسید شاید یک رئیس یـا شـهزاده طایفه بده راجپوت یـادو نژاد مـهتاب ودارای عقیده بودیستی باشد. طوریکه تاد اشاره مـیکند دردوران چند قرن قبل از تهاجم محمود غزنوی، چهار سلطنت بزرگ درون هندوستان وجود داشت: دهلی تحت توار و چوهان؛ قنوج تحت رهتور؛ مـیوار تحت گهلوت و انـهلواره تحت چاوره و سولنکی. تمام اینـها تحت حاکمـیت سور غور درون آمدند، سلطان شـهاب الدین کـه اشغال دایمـی هند را کمائی کرد. شیری بودوت فوق الذکر شاید قلمرو گیلگیت خود را بحیث یک تابع سلطنت مـیوار درون اختیـار داشت. شاهریز کـه منحیث اجداد شیری بودوت درون حاکمـیت منطقه ذکر شد شاید یک شاخه فامـیلی سهریس راجا باشد (طوریکه تاد از منابع ابوالفضل و فرشته مـیگوید) کـه قبلا درسند سلطنت نمودند و مرکز آنـها درون الور بوده و سلطه آنـها که تا کشمـیر درون شمال امتداد داشت. سلطنت سهریس قرارمعلوم به منظور چندین نسل متوالی ادامـه یـافت که تا بالاخره بطور کامل در717م زمانی نابود گردید کـه محمد قاسیم پیشاهنگ اسلامـی درون مسیرهند، سند را اشغال و راجا داریر را بقتل رسانید؛ بعدا از فامـیل موصوف (زمانیکه باسلام گروید) باحتمال زیـاد سلطنت طاهری خراسان بوجود آمد کـه در869 م تاسیس شد، درون زمان خلافت المامون بواسطه طاهرازفامـیل مساب کـه تخلص الخوزای ("بومـی خوزه") و لقب ذوالیمـینین داشته و زمانیکه او حاکم خراسان بود جنرال قوتهای مامون بود، قبل از اینکه طاهر خودش او را بخلافت ارتقا داد. شاهان طاهری (ازمشاهدات دهیربیلوت) اولینانی درون بین مسلمانان بودند کـه درتحت امپراطوری خلافت بوجود آوردند. این سلسله به منظور مدت 56 سال وتوسط پنج شاه دوام نموده و بعدا توسط صفاریـها (که توسط یعقوب بن لیث سیستان ایجاد شد) ادامـه یـافت. من این خصوصیـات را بخاطری آوردم کـه در سیستان (طوریکه بعدا خواهیم دید) قبیلۀ وجود دارد بنام شاهری یـا شاهریکی ("ازشـهری")، کـه شاید نمایـانده اولاده شاخه دیگر فامـیل سهریس راجا باشد. بعد از مرگ قاسیم، سند بواسطه انصاری عرب حکمرانی مـیشد اما آنـها بزودی توسط سلسله بومـی سومرا معزول شدند (عمرا سومرا راجپوت پرامارا) کـه بنوبه خود توسط سلسله بومـی دیگری بنام سامـه یـا شامـه (نام پدری جریجا) راجپوت یـادو سیوستان (سیبی فعلی) واژگون گردید، شـهزاده ایکه بعد ازگرویدن بـه اسلام ادعای نسب پارسی نموده و عنوان جم را اختیـارکرد کـه هنوزهم بواسطه روسای جریجا ایـالت کوچک لاس بیلا درون بلوچستان پیش مـیشود. ما موجودیت وسیع و وفور این قبایل راجپوت را درون بخشـهای عمر و شامو قبایل پتان درون تمام وادی اندوس و کوههای سلیمان دیدیم.
شین گیلگیت و دردیستان نمایـانده چینا یـادشده بواسطه مانو درون بین نژادهای طبقه کشاتریـا یـا راجپوت بعلت فروگذاری برهمنیزم، بتدریج بـه طبقه سودرا، پائینترین چهار طبقه هندوها سقوط مـیکند. لذا چینا کـه از کشاتریـا بـه طبقه سودرا فرو مـیافتد توسط مانو یکجا با پارادا، پهلوا، کیراته، دارادا و خاسه یـاد مـیگردد؛ تمام این نژادها باشنده منطقه کوهستانی بین کابل و کشمـیر اند کـه در آن بودیزم از زمانـهای طولانی قویترین سلطه خود را داشت. پاراده و پهلوا شاید باشنده مناطق پاروپامـیزوس و بلخ و بامـیان باشد، کیراتا و خاسا باشنده کشمـیر (جائیکه طبقه کولی یـا کارگران غیر ماهر هنوز بنام خاسه یـاد مـیشود، یک مردم متمایز از کاشوری یـا کشمـیری)، و چینا و دارادا باشنده مناطق پکلی و بولوریعنی دردیستان فوق الذکر. واژه های کیراته و دارادا هر دو منشای سانسکریت داشته و بمعنی "کوهنورد" است، باینترتیب نام دردیستان مترادف کوهستان بوده و نام فعلی عام این منطقه کوهستانی است. اقوام دیگر متذکره بواسطه مانو درون عین کتگوری عبارتند ازکامبوجیـه، یـاوانـه و ساکا؛ اینـها شاید قبایل کمبوه یـا کاما کافرستان فعلی، یونا یـا یونس اسلامـی، ... یونانی فارس یـا بکتریـا و ساکا سجستان یـا سیستان باشد. سه نژاد دیگر یـاد شده درلیست فوق الذکر عبارت از اودره، پوندراکه و درویرا مـیباشند؛ اینـها ظاهرا درون هند جنوبی مسکون بوده و با این نامـها درامتداد مرزهای اندوس افغانستان قابل ردیـابی نیستند.
منطقه شین بنام شینکری یـاد شده و متشکل هست از یک مسیر این نام درون هردوجانب اندوس؛ آنـهای ساحل شرقی یک حصه پکلی بوده و حالا بواسطه قبایل افغان مانند سواتیـها و دیگران مسکون شده اند؛ درحالیکه درساحل غربی مقابل بین گور و غوربند بواسطه شین مستقل مسکون اند. یک خاصیت قابل ذکر شین عبارت از مخالفت و بیزاری بـه و محصولات آن و هم مرغان خانگی هست که هر دو را ناپاک پنداشته و بآن تماس نمـیکنند، با وجودیکه آنـها به منظور چندین نسل مسلمان بوده اند. شین بحیث طبقه فرعی یـا پائین نسبت بـه رونو توضیح مـیشود؛ اما آنـها خود را یک نژاد عالی تصور نموده و از کار و صنعتگری نفرت داشته و فقط بـه شکار و زراعت بحیث حرفه های شرافتمند نگاه مـیکنند. درون بالتسیتان، جائیکه آنـها تابع باشندگان تاتاراند، شین بنام بروکپا "پشت کوهی" توسط بالتی تاتار یـاد مـیشوند؛ اما آنـها خود را روم نامـیده و شامل چهاربخش اند
شارسینگ گبور دورو یودای
روم کـه با یشکون ازدواج نمـیکنند درون خرمنگ و هیمباپس بنام بروشـه (بیوریشـه راجپوت) یـاد مـیشوند. از نامـهای فوق، روم همان راما جد بزرگ نژاد آفتابی راجپوت؛ گبور همان گباری؛ دورو همان دورح راجپوت و یودای یـا یودی همان یـادو راجپوت نژاد مـهتابی و دارای مذهب بودیستی است. یشکون کـه بروشـه یـاد مـیشود (عین بوریش یـا بوریشو فعلی مـیباشد) نشاندهنده یک قسمت قبیله بوریش اند، اما از طریق نسب خونی و یـا قبولی قبیلوی، واضح نیست.
درپهلوی شین از نگاه اهمـیت، یشکون است. مطابق بیدولف، یشکون تشکیل کننده نفوس کامل هونزه، ناگر، پونیـال، تقریبا تمام یـاسین و بیشتر از نیمـه گیلگیت، سای، داریل و استور مـیباشد. آنـها درون هونزه و ناگار خود را بوریش و دریـاسین کـه هنوزهم بنام سابق خود اورشیگوم (بورشیگوم) یـاد مـیشود خود را اورشیک و بوریشو مـینامند. زبان آنـها بوریشکی، بوریشاسکی و اوریشمـی – خجونـه دکتور لیتنر نامـیده مـیشود؛ اما بیدولف مـیگوید کـه اصطلاح خجونـه توسط مردم گیلگیت بـه بوریشکی ناگر اطلاق مـیشود، با وجودیکه هرگز درآن منطقه استعمال نمـیشود. وابستگی یشکون (اساکانوی یونانیـها) با اوریش یـا بوریش (بیوریشـه راجپوت) یـاسین یـا بوریشگوم قابل کنجکاوی بوده و موضوع دلچسپ به منظور پژوهش است، بخصوص درون رابطه بـه وراشپون یـا اشپون و کچین یـا غرشین قبیله بتنی غور کـه ما قبلا تشریح کردیم. این کاملا کنجکاوانـه هست که زبان بوریش یـاسین حتما خجونـه یـاد شود با آنـهم دراینجا یک طایفه خو کافر بنام کچین یـاد شده و کچو یک نام اصلی مشـهوردربین کافراست (من دونفرکافر باین نام را ملاقات کردم یکی کاچو از سیگل و دیگری کاچوک از دروش)؛ و هنوز هم حتما از تمام لهجه های دیگر بواسطه مردمان همسایـه فرق داشته باشد. مـیجربیدولف مـیگوید کـه بوریشکی (خجونـه دکتور لیتنر) فکر مـیشود مربوط بـه فامـیل تورانیـان باشد؛ باین ارتباط با ارزش هست که آنرا با زبان کچین مانیپور و مرزهای آسام مقایسه کرد کـه فکر مـیشود اولاده پاندو از طریق ارجونا باشد، با وجودیکه بیشتراحتمال مـیرود کـه واقعا ناگا باشد (یکجا با کچین ما یـا کچین افغانستان). باشندگان بومـی کشمـیر و منطقه کوهستانی شمال آن از نژاد ناگا است، نامـی کـه شاید درون ناحیـه ناگر فعلی زنده مانده باشد. درون اینجا بعضی ابهامات بین یشکون و بوریش یـاسین و غیره وجود دارد؛ درون منطقه کنجد هونزه و ناگار، مردم خود را بوریش مـینامند اما توسط شین بنام یشکون یـاد مـیشوند. اینـها مسن زراعتی بوده و توسط فامـیلهای اولاده مختلف خود اداره مـیشوند. اسمای این فامـیل های حاکم توم اند کـه گفته مـیشود یک اصطلاح چینائی و معادل "حاکم" است؛ و بیدولف مـیگوید کـه اینـها اولاده دو برادر (دوقلو) بنامـهای موغلوت و گیرکیس بودند کـه در حوالی آخر سده پانزدهم مـیزیستند و فامـیل حکمران ناگر کـه بنام موغلوت یـاد مـیشد و از هونزه ایشی و هر دو عنوان سوری داشتند، زنـهای ایشان گنیش و پسران ایشان گشپور، تمام واژه های اشتقاق سانسکریتی اند. نامـهای موغلوت و گیرکیس دلالت بر نسب مغولی و قرغیزی داشته و عایشـه رابطه بـه چندرابنسی یـا نژاد مـهتابی راجپوت (بودیستها) به منظور عایسی ترکی "ازمـهتاب، مـهتابی" داشته باشد. عنوان چینائی توم نشاندهنده حمایتی هست که تحت آن این بیگانـه ها درون موقعیت فعلی خود توانستند ایجاد کنند. عنوانـهای هندی سوری وغیره شاید دراول بواسطه تابعین آنـها اطلاق شده و بعدا بواسطه حاکمان قبول شده باشد. درون پونیـال و هاراموش، باشندگان آن یشکون بوده و شینا صحبت مـیکنند طوریکه بوریشکی یـا خجونـه یک لهجه خاص بـه بوریشو یـا اورشیک هست نسبت باینکه یشکون باشد.
درپهلوی قبایل عمده فوق الذکر دردیستان یکتعداد مردم زیـاد نوکر دربین یشکون یـافت مـیشوند کـه شامل کرامـین (اوستاد چترال و کاشکر) یـا طبقات "صنعتگر" یکجا با طبقه دُوم یـا خنیـاگراست. درون گیلگیت نیز یک مسکونـه کشمـیری وجود دارد کـه در اینجا از زمانـهای حدود نیمـه سده گذشته مسکون اند. دراینجا یکتعداد زیـاد نفوس گوجر وجود دارند کـه باشنده مسیر های کوهستانی درون جنوب گیلگیت بوده و تا سوات و بونیر وغیره ادامـه دارند؛ اینـها کاملا بحیث گله چرانان، چوپانان و پروران بوده و با مردم منطقه بهیچوجه مخلوط نمـیشوند. همانند اقارب ایشان درسوات، باجور و کوهستان بصورت عام گوجر با یک لهجه پنجابی صحبت مـیکنند.
این بحث تکمـیل کننده فصل قبایل باشنده منطقه مربوط بـه اقوام تشکیل کننده ستراپی یـازدهم باستثنای کاسپیوی است. هیرودوتس مـیگوید ستراپی دوازدهم متشکل از بکتوری که تا آیگلای است. نام بکتری یک اصطلاح جامع هست که بتمام باشندگان منطقه بکترا اصلی اطلاق مـیشود طوریکه از بکتریـانا متمایز هست و یک مفهوم وسیعتر دارد. بکتریـا اصلی را مـیتوان بمنظورتحقیق خودمان درتمام موارد متشکل از مناطق فعلی بلخ و بدخشان درنظرگرفت کـه از حوزه آبریز دریـای اندخوی درغرب که تا ناحیـه سریکول (زرقول) درون شرق امتداد داشته و در شمال بواسطه دریـاهای اکسوس و وخش و در جنوب بواسطه سلسله کوههای هندوکش و بابا محاط مـیباشد. درون تمام این مسیر، حالا قبیلۀ بنام بکتری یـافت نمـیشود؛ قرارمعلوم جای آنـها را قبیله علی (ایولوی یونانی) گرفته هست که حالا بیشتربنام شیخ علی هزاره یـاد مـیشود. این یک فضای قابل ملاحظه هست که درتمام این منطقه بلخ، رسوم مردم بـه حضرت علی (داماد محمد) ارجاع مـیشود، یک بهره برادری قهرمانی یـادگاری از آرامگاههای مقدس و مخروبه های باشندگان قبلی پراگنده درتمام منطقه، بدون برداشت این واقعیت کـه او هرگز درون نزدیکی این منطقه آسیـا نبوده است. معلوم مـیشود مشابهت نامـها بـه گرویدگان مسلمان یک فرصت وسوسه انگیزداده هست تا نسب واقعی خود را با انتقال بـه رئیس فرقه مذهبی خویش کـه مربوط بـه اجداد یونانی آنـهاست تغییرشکل دهند؛ طوریکه درون واقعیت با نامگذاری قبیله – "شیخ علی" – نشان داده مـیشود کـه بمعنی "علی گرویده" هست چون شیخ اغلبا عنوان افتخاری بخشیده شده بـه گرویدگان قدیمـی اسلام بوده و در اینجا بطورآشکارا با علی جد قبیلوی فرضی یکجا شده و بحیث نام اجدادی قبیله قبول شده است. شیخ علی حالا درون بین هزاره شناخته مـیشود اما یک بخش بزرگ آنـها بنام علی الهی (آنـهائیکه بـه خدا بودن حضرت علی معتقد اند) درون بین مـهاجمـین ترکمن و یوزبک زمانـهای آخر نیز دیده مـیشود. یونانیـهای بکتریـا طوریکه قبلا گفته شد بواسطه قبایل معین سکائی معزول شدند کـه در بین آنـها توخاری نقش بسیـار مسلط داشت؛ اما با آنـهم آنـها نام خود را بـه نیمـه غربی منطقه و بطورخاص بـه یک ولایت درون ساحل شمالی اکسوس داده اند، آنـها حالا بحیث یک قبیله متمایزدرهیچ حصه منطقه بلخ یـافت نشده وجای آنـها بواسطه قبایل متعدد ترکمن و یوزبیک تاتار گرفته شده است.
قرارمعلوم توخاری حتما عین مردمـی توچاره یـا توشاره متذکره درون رامایـانـه، مـهابهارت و هریوانسا ("راجاتارینجینی" ترویرز دیده شود) و یک نژاد هندو- سکائی زمانـهای بسیـار قدیم بوده و با ناگا یکجا شدند کـه قرارمعلوم مـهاجمـین قبلی هند از شمال بودند. توخاری درون زمانـهای قبلتر بتمام وادی اندوس منتشرشدند، جائیکه اولاده آنـها قبلا بنام توغیـانی ترک شناخته مـیشدند؛ درون زمان حاضراینـها درافغانستان بحیث یک قبیله متمایز باین نام یـافت نمـیشوند، باوجودیکه بدون شک تعداد زیـاد قبایل آنـها هنوز درون بین طوایف وبخشـهای ناشناخته قبایل پتان درتمام مرزاندوس افغانستان نمایـانده مـیشوند و بطورخاص شاید دربخش تورکولانری شجره نامـه افغان ها کـه مورد بحث قرارمـیگیرد.
نیمـه شرقی بکتریـای اصلی متشکل از نواحی کوهستانی بدخشان، واخان و شغنان از یک زمان بسیـار دور بواسطه یک مردمـی دارای نسب و زبان پارسی مسکون شده بود. این مردم حالا بواسطه اصطلاح عام تاجیک یـاد مـیشود کـه نشاندهنده قومـیت پارسی درون بین اقوام ترک آسیـای مرکزی است؛ اما درون بین خودشان بنامـهای بدخشی، واخی، شغنانی یـا بعد از نواحی بومـی ایشان متمایز مـیشوند. آنـها درون سیما و خصوصیـات از همسایگان ایشان درون جنوب هندوکش بسیـار کم فرق مـیشوند باستثنای نواحی بسیـار باز کـه با مـهاجمـین یوزبک مخلوط شده اند. بعضی مردمان مـیلانـهی شمالی هندوکش دارای عین نژاد باشندگان کافرستان بوده و با آنـها بصورت عام دارای روابط دوستانـه و مبادلات صمـیمانـه اند. وردوجی یـا مردمان ناحیـه وردوج قرار معلوم یک مسکونـه درون زمانـهای قدیم درون مجاورت غزنی کاشته بودند جائیکه اولاده آنـها حالا بواسطه قبیله وردک، نـه تنـها از نگاه مشابهت نامـها بلکه از نگاه شرایط تائید کننده مشابهت سیما، خصوصیـات و رسوم نمایـانده مـیشوند. وردکها از نگاه نسبی نـه افغان، نـه پتان، نـه غیلزی، نـه هزاره، نـه تره مغول اند؛ بعضیـها اینـها را تاجک مـیدانند و بعضیـها شیخ، درحالیکه خودشان ادعای نسب قریش عربی دارند. اینـها پختو صحبت مـیکنند اما با یک لهجه خراب مخلوط با تعداد زیـاد واژه های بیگانـه کـه شاید از زبان وردوجی آمده باشد. با آنـهم طوریکه فوقا گفته شد حالا هیچ طایفه درون منطقه بلخ بنام بکتری یـافت نمـیشود آنمردم قدیم شاید نمایـاندگان فعلی خویش را درون بختیـاری داشته باشند کـه حالا بصورت وسیعی درون فارس منتشر بوده و بطور پراگنده درون حوالی کوههای سلیمان درون دسته های کوچک اینجا و آنجا یـافت مـیشوند. درون فارس، بختیـاری قبلا یک قبیله بزرگ بوده و بواسطه مـهارت عالی سپاهی گری مشـهور بودند؛ اینـها خود را درون افغانستان بواسطه اشغال جنگلات کوهی کندهار درون زمان نادرشاه درون نیمـه سده گذشته متمایز ساختند؛ اما این قبیله مسکونـه های خود را درون منطقه کندهار بسیـار قبل از این واقعه دارا بود. بختیـاری متشکل از بخشـهای مختلف بوده و عمده ترین آنـها درون افغانستان عبارتند از
اکو اتو الیـاس کرای مارغاچی مقری
نظری پری توری یحیـا وغیره
ازاینـها سه آخری نمایـانده پریـهار، توار و جوهیـا راجپوت اند. سه قبلی تماما طوایف پووینده اند کـه دو اولی بعد از مسکنت ایشان درمارغه و مقر، درجنوب غزنی باین نام یـاد شدند. کرای یک قبیله ترک است.
هیرودوتس مـیگوید کـه بکتری که تا دور ترین نطقه یعنی ایگلای بدون نشانموقعیت آن امتداد دارد. شاید اینـها بواسطه هیکالی یـا هیکلزی پیشین نمایـانده شود. طوریکه گفته شد توخاری حالا درافغانستان بواسطه ترکلانری یـا کرارانی یـا کرالانری نمایـانده مـیشوند کـه فقط یک نام فوقانی است. ترکلانری شامل دوبخش هست – کودی و کاتی. دلزاک، ورکزی، منگل، توری، موسا، هنی، وردک و واتو دربین کودی شامل اند. تمام آنـهائیکه ما درصفحات قبلی شرح دادیم. یکجا شدن این قبایل باین ترتیب شاید دربرگیرنده روابط سیـاسی توخاری با مردمان این حصه افغانستان باشد. دلزاک یکی ازقبایل عمده آنـها بوده و مدت زیـادی پشاور را دراختیـار خود داشت (طوریکه قبلا گفته شد).
بخشـهای دلزاک عبارتند از
اما امان باچو بوری خیدر لوری مندر
مانی متی سمر سانی عمر واتک یعقوب
یـاسین ذکریـا وغیره
افریدی، ختک، جدران، خوگیـانی، شیتک، سلیمان وغیره درون بین کاتی شامل اند کـه تماما را قبلا دیدیم. نامگذاری این قبایل پتان تحت نام فوقانی ترکلانری یـا کرارانی شاید نشاندهنده وسعت منطقه ایست کـه توخاری بالای آن تسلط داشت. کاتور یـا قبیله اقارب با توخاری قدرتمندترین و مـهمترین جاتا، گیتا یـا یوچی هست که یونانیـهای بکتریـا را سرنگون ساختند. کاتور یک سلطنت مستقل ایجاد کرد کـه بالای تمام وادی اندوس از همالیـا که تا بلوچستان و سند و از کابل و غزنی که تا مرزهای دشت هند و لاهور امتداد داشت. تمام شاهان آنـها بودیست بوده و سلطه آنـها از سده دوم قبل از مـیلاد که تا سده نـهم مـیلادی دوام کرد وقتیکه اینـها درون کابل بواسطه یک سلطنت برهمن تعویض شدند. کاتار حالا باین نام درون افغانستان فقط درون وادی چترال و نواحی متصل کافرستان یـافت مـیشود؛ که تا شرق اندوس آنـها درون حصص مختلف نواحی راولپندی و جیلم یـافت مـیشوند. قسمت بزرگ بکتریـا قدیمـی حالا طوریکه فوقا گفته شد بواسطه قبایل ترکمن و یوزبک از ماورای اکسوس اشغال شده است. اینـها ازنگاه فزیکی، زبان و رسوم از باشندگان قبلی منطقه صرفنظر از اینکه هندی، پارسی و یـا یونانی بودند کاملا فرق دارند.
طوایف و بخشـهای قبایل ترکمن و یوزبک هنوز تکمـیل نشده است. یک لیست مکمل بعدا علاوه مـیشود.
* * * * *
ستراپی بعدی هیرودوتس (سیزدهم) متشکل از پکتیکا و ارمـینیـها و مردمان مجاور که تا دور ترین نقطه یعنی بحیره یوکسین بوده و یکجا درون ماورای منطقه مورد پژوهش ما قرار دارند. با آنـهم قابل یـادآوریست کـه دراینجا شناسائی نامـهای بین این پکتیکای غربی و پکتیکای اندوس (هر دو بواسطه هیرودوتس چنین نامـیده شده است) و مشابهت عرصه های فزیکی هر دو منطقه دور از هم کـه بیک نام اطلاق شده است، یکجا با این حقیقت کـه ارمنیـها ادعای قرابت با افغانـها دارند و اینکه افغانـها خود ادعا دارند کـه اولاده اسرائیلیـهای اسیر شده تبعیدی بـه مـیدیـا و مرزهای ارمـینیـا اند تماما مـیتواند موضوع تحقیق بسیـار دلچسپ و کنجکاوانـه باشد. ما باین موضوع بهنگام ردیـابی منشای نام افغان (که حالا شامل مردمان منطقۀ مـیشود کـه ما افغانستان مـینامـیم) خواهیم برگشت.
بعدا ستراپی چهاردهم مـیاید کـه هیرودوتس آنرا متشکل از سگرتوی، سرنگوی، تمنای، یوتوی، مـیکوی و باشندگان جزایر بحیره سرخ (که درون آن شاه، مجرمـین را مسکون مـیسازد) مـیداند. قرار معلوم این ستراپی دربرگیرنده قسمت جنوبغربی افغانستان یعنی سیستان فعلی (سجیستان یـا سگیستان عرب) است. محدوده آن بطور تخمـینی قرار زیر است: درون شمال آبریزه حوزه کوه سیـاه کوه یـا سیـاه بند کـه جداکننده آبریزه دریـای هرات درون منطقه اوبی از قسمت جریـان کننده بطرف جنوب درون جهیل سیستان بوده و آنقسمت پاروپامـیزوس کـه بواسطه حوزه های دریـاهای هلمند علیـا و ارغنداب علیـا بشمول هر دو تشکیل شده است؛ درون جنوب دشتهای ریگی جدا کننده کندهار از خاران و سیستان از مکران است؛ درغرب کوهستان جدا کننده سیستان از کرمان و یزد، و در شرق فلات مرتفع جنوب غزنی از دریـای ترنک و شاخه های ارغسان و کدانی که تا پائین کوه خواجک عمران جدا کننده کندهار از بلوچستان است. بعباره دیگر این ستراپی مـیتواند نمایـانده جیوگرافیکی سیستان و کندهار فعلی باشد. از قبایل نام گرفته شده بواسطه هیرودوتس، سگرتوی حالا با این نام یـافت نمـیشود. درشمال پنجگور درون مکران یک سلسله کوهها و یک ناحیـه بنام سگرکند درون جنوب محدوده سیستان وجود دارد کـه شاید نشاندهنده سسگرتویـها بوده باشد؛ وشاید نمایـانده فعلی آن قبیله دربین ایلات یـا کوچیـان پارسی این منطقه موجود باشد؛ چون هیرودوتس مـیگوید، سگرتوی یک قبیله پارسی با رسومات چوپانی است. سرنگای عین زرنگای و درنگای هست که نام خود را بـه درنگیـا قدیمـی و درنگیـانا وسیع سترابو، پلینی و پتولیمـی داده کـه نام ایشان درون زمانـهای معاصر بواسطه نام درانی سلطنت افغان تاسیس شده درون نیمـه سده گذشته بواسطه احمدشاه ابدالی احیـا شده هست (طوریکه قبلا گفته شد). تمنای مدتها قبل بواسطه سر ایچ. راولسن با تایمنی فعلی منطقه غور تشخیص شده هست که درون توضیح چار ایماق بحث شد. اینـها (تایمنی) باشنده حصه جنوبغرب کوهستانـهای غور بین کندهار، فراه، و هرات اند کـه تا اندازه زیـادی عین موقعیت تمنای هیرودوتس را دارند. مرکز آنـها شـهر تیباره یـا تیواره درون بالای دریـای خاش، نچندان دوراز زرنی یـا غور، پایتخت قدیمـی شاهان غور و مـهد شـهزادگان و قوم آنـها هست که قبلا تمام منطقه غربی غور یـا پاروپامـیزوس را درون اختیـار داشتند، هر دو نام با اهمـیت مشابه و بمعنی "منطقه کوهستانی" است. تایمنی فعلی ادعا دارند کـه عین خیل کاکر کوههای سلیمان بوده و در حقیقت تعداد زیـاد کاکر با آنـها زمـین مشترک دارند. تایمنی شامل دو بخش بزرگ هست (درزای و کبچاق، طوریکه قبلا ذکرشد). یوتوی بواسطه یوت و عتمان فعلی نمایـانده مـیشوند کـه قبلا توضیح شد؛ مـهد قدیمـی آنـها شاید بامتداد مسیر هلمند درون حوالی بست (ابیستی قدیمـی پتولیمـی)، گرشک و زمـینداور باشد. شاید اوتاک یـا هوتکی (هات، هوت، یوت) کلات غزنی شاخه های ازیوتی قدیمـی باشد. عتمان-خیل فعلی (که مـهاجرت ایشان بـه اندوس یکجا با مندنر و یوسف درفقره قبلی توضیح شد) نیزمانند تایمنی ادعای قرابت با کاکر دارند با وجودیکه آنـها حالا از این قبیله جدا شده اند. مـیکوی کـه قبلا ذکر شد شاید حالا بواسطه ماکو درانی کندهار نمایـانده مـیشود. قسمت بزرگ ماکو بغرض فرار از وحشت تهاجم مغول درون زمان چنگیز خان بهندوستان مـهاجرت د. یکتعداد مسکونـه های آباد ولی کوچک ماکو درون ملتان و دیره جات وادی اندوس وجود دارد. ماکو بصورت عام با خوگیـانی و یک شاخه خوگیـانی وابستگی داشته و طوریکه قبلا ذکرشد، با آنـها بحیث نژاد ماک یـا ماخ شناخته مـیشوند کـه من فکر مـیکنم ماکواهانـه شجره نامـه راجپوت باشد.
شجره نامـه افغان با قبایل باشنده منطقه کندهار فعلی آغاز مـیشود کـه حالا مورد بحث ماست و تمام آنـها تحت بخش سربنی (سوریـابنسی) قوم افغان طبقه بندی مـیشوند. سربنی شامل دو شاخه بزرگ شرخبون یـا شرف الدین و خرشبون یـا خورالدین بوده و هر دو بدون تفاوت بنام فرسبون نامـیده مـیشوند. شرخبون متشکل از پنج قبیله ترین، شیرانی، مـیانـه، بریچ و اورمر است. خرشبون متشکل از سه قبیله کند، زمند و کانسی است.
قبیله ترین شامل سه طایفه است: ابدال، سپین ترین و تور ترین. نام ترین شاید همان تری قبیله برهمن شمال هند باشد کـه مـهد اصلی آنـها درون وادی ترنک بود. نام ابدال یـا اودال شاید نمایـانده ابتیـال هون (هیتال کـه جمع آن هیـاتیله است)، ایپتالیتیس و نیپتالیتیس نویسندگان بیزانتین باشد؛ اما شاید اشتقاق شده از یک منبع راجپوت باشد (شاید از اودی یـا یودی)؛ چون ابدال شامل دو بخش راجر یـا رازر و کاکی یـا کاکا است، هر دو نامـهای خالص راجپوت بوده ودربرگیرنده قبایل دشت هند و مرزاندوس اند.
طوایف رازر، راجر یـا راجوارعبارتند از عیسا، ماکو، علی و اود یـا یود.
بخشـهای عیسا عبارتند از
ابدی* اچک اکا الیکو اپو ایوب
بهادر* بهلول بای باکل باکو بنو
بارک بسامـه بایـان بور چالاک* درزای*
دولت فیروز غیبی گورجی حسن حوا*
اسحاق* اسماعیل جییب قلندر کانو* خوجک
خونسی لشکر لوت مـیله مـهیـا* مندان*
معروف موسا نصرت نور* پاگل* پنجپای*
پوپل پروت سدو صافو سنجر سرکالی
شیخ عمر عتمان یعقوب یـادو زکو
زنگی زیرک زیتک وغیره
نامـهای فوق که تا اندازه زیـادی راجپوت و هندی بوده و تعداد زیـاد آنـها را قبلا دیدیم. ایوب شاید تغییر شکل مسلمانی جوبسیـه رهتور باشد. بهادر یـا باتور همان بتار گوجر یـا باتر راجپوت است. باکل عین پاگل و شاید بهاگیل سولانکی است. بسامـه جت هندواست؛ و بور راجپوت بازرگان است. گرجی یـا یک بومـی ناحیـه گرجستان منطقه غور یـا جورجیـا درون قفقاز است. جایب شاید جایل یـا جایمو راجپوت بازرگان است. کانو همان کانی راجپوت است. مـیله همان مـهیله قبیله گله دار هندی است. مندن یک قبیله برهمن است. پروت راجپوت گهلوت است. یعقوب شاید اکوبی ترک باشد. از بخشـهای فوق علامـه داران * ابدالی بوده و بدون آن نیزمربوط ابدالی اند.
بخشـهای ماکوعبارتند از
بیدیل فیروز صاحب و دیگران فهرست فعلی اسلامـی.
بخشـهای علی عبارتند از
الیک گیورا حسن خویداد خیر ماشو
شیخ سکندر سوگانی
ازاینـها گیورا شاید گاهور، راجپوت گهلوت باشد. خیر پراماره است. ماشو همان مشوانی، مسیـانی قدیمـی قبل الذکر است. اود یـا یود حالا درون افغانستان باین نام یـافت نمـیشود. اجداد قبیلوی این نام گفته مـیشود کـه یک فدائی مذهبی بود؛ بدین معنی کـه این قبیله با گرویدن باسلام نام خود را باسلامـی تبدیل د.
طوایف کاکی عبارتند ازسلیمان (سولانکی؟) و خاگوانی است. اولی با غیلزی ترکیب گردیده و دومـی یک شاخه خوگیـانی است؛ هردوی اینـها قبلا توضیح شد.
بخشـهای سپین ترین عبارتند از
ادهمـی ادوانی لغجم لسران مرپانی شادی
سلیمان وزیر یحیـا وغیره
ازاینـها ادهمـی و ادوانی ظاهرا یکی بوده و همان ادم یک طایفه کاتور ترک است. مرپانی شاید عین سرپانی قبل الذکر باشد. لغجم و لسران باز هم بحیث قبایل بلوچ دیده مـیشوند. دیگران قبلا توضیح شده است.
بخشـهای تورترین عبارتند از
ابابکر احمد علی بدو بلی بتی
گونداری هدیـه هارون حیدر هیکل اسماعیل
کند کربلا کوخ ملیکیـار ملمونی منا
منی منگل مزل نیکبختانی سیخی سید
تورل وغیره
ازاینـها بدو شاید بیده برهمن باشد. بلی همان بهلی ختری است. بتی همان بتیسواره گهلوت یـا بتیواره راجپوت بازرگان است. گوندری همان گونده، قبیله گله دارهندی است. هدیـه همان جت هودی است. هیکل را من قبلا نمایـانده ایگلای هیرودوتس دانستم. منا و منی ظاهرا یکی بوده وشاید مانت، راجپوت بازرگان باشد. منگل یک قبیله ختری است. سیخی ظاهرا یک تورید فعلی سیخ (یـا سیکه) پنجاب است. نیکبختانی را قبلا من نمایـانده ایورگیتیس ("نیکوکاران") دانستم، معادل یونانی نام داده شده بواسطه سایروس بـه اگریـاسپوی یـا اریـاسپوی قدیمـی درون قدردانی بـه خدمات آنـها درون تهاجم بمقابل سکائیـها بود. اینـها توسط آرین درگزارش کمپاین الکساندر درون این منطقه ذکر گردیده و هم علاوه مـیکند کـه الکساندر"باشنیدن اینکه آنـها با روش بربریـهای همسایـه ایشان زندگی ند، بلکه مانند بهترین دولت یونانی عدالت نموده، آنـها را آزاد ساخته و بآنـها آنقدر زمـین از مناطق همسایـه اعطا نمود کـه تقاضا د، چون درخواست آنـها متعادل بود". درون اینجا هنوز مخروبه های قابل ردیـابی از یک شـهر بنام سری اسپ درون سواحل ترنک حدود 10 مـیل از کلات غزنی وجود دارد کـه شاید علامـه محل پایتخت اریـاسپی قدیمـی باشد؛ و در کوههای مجاور بطرف وادی ارغنداب و قسمت شمالتر یک قبیله کوچک بنام نیکبی-خیل (همان نیکبین-خیل)، "قبیله نیکوکار" وجود دارد. نیکبی-خیل یک مسکونـه بزرگ درون وادی سوات دارد جائیکه آنـها با طایفه سیبوجونـه ترکیب شده اند. این نام آخری متشکل از وصلت دو قبیله راجپوت سیپت و جونـه است. نیکبی-خیل همچنان درون بین بخشـهای چندین قبیله پتان درون امتداد مرزهای اندوس یـافت مـیشود، بعضی اوقات بنام نیکبی-خیل، بعضی اوقات بنام نیکنام-خیل و بعضا بنام نیکبختان. الکساندر از منطقه زرنگیـا یـا درنگیـا بـه ایورگیتیس آمد؛ یعنی از منطقه غرب یـا راست ساحل دریـای هلمند یـا منطقه سیستان فعلی. از همـین درنگای یـا اولاده آنـها درانی امروزی ما نام خود را اشتقاق نموده اند. احمدشاه ابدالی زمانیکه مردم خود را بیک قومـیت مستقل تحت شاهی از نژاد خود ارتقا داد (در حوالی نیمـه سده گذشته یـا کمتر از 150 سال قبل)، اولینی بود کـه این نام را بحیث یک نام قومـی متمایز از رعیت خود قبول کرد. طوریکه من چند سال قبل گفتم، درون این مقاله "احمدشاه درون کندهار نـه بحیث شاه قوم افغان، بلکه بحیث شاه مردم درانی برتخت نشست. لذا شاه جدید یک سلطنت مستقل ولایت درنگیـانای قدیمـی را احیـا و ارتقا داده و ظاهرا نام گمشده درنگای قدیمـی را بشکل درانی فعلی تجدید کرد". لذا مردم درنگیـانای قدیمـی (ولایت کندهار فعلی (با سیستان)) حالا بنام درانی تشخیص مـیشود، "در حالیکه باقیمانده نفوس افغانستان درون ترکیب سلطنت خانوادگی تاسیس شده بواسطه احمدشاه درانی بنام بردرانی یعنی "درانی بیرونی یـا اضافی" خوانده شده است. لیکن نام حکومت و هم عنوان شاهی بطور ساده درانی بود (شکل جدید درنگای قدیمـی)؛ و در سالیـان آخر، وقتیکه حکومت برتانیـه شاه شجاع فراری و بدبخت را درون تخت اجداد او نشانید، قلمروی جدید به منظور یک دوره کوتاه و ظاهری دارای عنوان تحمـیلی امپراطوری درانی بود."
درانی شامل دو بخش بزرگ زیرک و پنجپای است. زیرک شاید همان جیران راجپوت بازرگان و پنجپای همان پنجپاینده یـا پنجپاندو است. زیرک شامل طوایف پوپل، الیکو، بارک و اچک است. پنجپای شامل طوایف نور، علی، ایشاک (یـا سهاک یـا ساک)، خاگوانی و ماکو است. نام های فوقانی زیرک (مخفف زیرانکی یـا جیرانکی راجپوت) و پنجپای (مخفف پنج پاندو راجپوت) شاید نشاندهنده بخشـهای قبلی راجپوت منطقه کندهار یـا درانی فعلی باشد کـه پس از اشغال قبایل هندی نامگذاری شده است. هر یک از طوایف فوق تحت این دو بخش بزرگ بعد از یکجا شدن درون حکومت درانی بسار زیـاد و قوی شده اند. طوایف زیرک – پوپل، الیکو و بارک را من پایوپلای، ایولوی و بارکای قبل الذکر یونانی مـیدانم؛ اچک یک قبیله متمایز از دیگران بواسطه خود درانیـهاست، کـه من نمایـانده اچی یـا اچیـهولاده هندی مـیدانم. "اچی یـاغی" راجاتارینجینی یک شاخه قبیله داماره (دامر کاکر قبل الذکر) هست که درون تاریخ کشمـیر بحیث یک مردم قدرتمند و سرکش درون حدود لاهور و پنجاب شمالی درون سلطنت های اوانتیوارما 857 که تا 886 م و هارشاه 1090 که تا 1102م، هر دو شاه کشمـیر شناخته شده است؛ اینـها شاید نمایـانده قبایل توخاری یـا توغیـانی ترک یـا کاتور باشند. طوایف پنجپای نور و ماکو را قبلا بحیث نمایـانده نور یـا نوکو راجپوت و ماکواهانـه راجپوت دانستم؛ علی نمایـانده ایولوی یونانی؛ ایشاک تغییر شکل اسلامـی ساکه یـا سوک نمایـانده ساکه پارسی و ساکای یونانی، اشغالگران سکائی کـه نام خود را بـه سیستان، سجیستان نویسندگان عرب و ساکاستان هندیـها دادند. شاخه دیگرسکائیـهای ساکا درون سگپای و سگجوی طوایف هزاره قبل الذکریـافت مـیشود. خاگوانی عین خوگیـانی قبلا تشخیص شده با هیجینوی هیرودوتس است. حالا بـه ترکیب هریک ازاین طوایف درانی مـیپردازیم.
بخشـهای پوپل عبارتند از
علی ایوب بادو بهلول بامـی بانو
بسامـه قلندر حبیب حسن اسماعیل کانی
معروف نصرت سدو صالح عمر زینک
ازاینـها ایوب همان جوبسیـه رهتور (اجب یک نام اصلی عام درون بین پتان هاست). بدو همان بادیـه ترک است. بهلول همان بیـهیله سولانکی است. بامـی همان باما برهمن؛ بانو همان بنافر راجپوت؛ نصرت نام یک قبیله درون کنر و سوات و شاید یک شاخه کاتور ترک باشد. زینک یـا زیناک نیز ترک است. دیگران را قبلا دیده ایم. پوپل شاید همان پیپاره راجپوت گهلوت یـا همان پایوپلای یونانی هست طوریکه قبلا دیدیم. طوریکه فوقا گفته شد هیرودوتس تذکر مـیدهد کـه پایپلای بواسطه فرمان داریوش از دریـای ستریمون یکجا با قبایل مختلف پایونوی یـا پانوی انتقال داده شده و در یک ناحیـه فریگیـا مسکون شدند. قبایل انتقال داده شده عبارت بودند از پایونوی، سیروپایونوی، پایوپلای و دوبیروی. این قبایل قرار معلوم بطرف شرق حرکت نموده و در درنگیـانا قدیمـی (کندهارفعلی) مسکون گردیدند کـه ماحالا درون این منطقه قبایل معینی را مـییـابیم کـه دارای عین نام و یـا مشابه آنـهاست. لذا پایونی یـا پانوی مـیتواند بواسطه پانی افغان موجود نمایـانده شود کـه اکثرا بـه هندوستان مـهاجرت نموده اند، اما بقایـا وآثاراین قبیله درون منطقه سیبی و حوالی شال باقی مانده اند. سیروپایونوی بواسطه سرپانی یـا مرپانی کـه حالا درون بین سپین ترین پیشین یـافت مـیشوند. پایوپلای بواسطه پوپلزی یـا پوپلی کندهار و دوبیروی بواسطه داوری زمـینداور هلمند و داوری داور درون مرزهای اندوس. از طرف دیگر پوپل شاید همان پیپاره گهلوت باشد، طایفه کـه بیشتر متشکل از بخشـهای راجپوت اند. درون پهلوی آنـهائیکه تشریح شدند، اسماعیل، کانی، سادو و عمر همان سیماله و کانی راجپوت، سیسودیـا گهلوت و عمرا پراماره است. سدو همان قبیله ایست کـه احمدشاه ابدالی شاه درانی از آن بوجود آمده است؛ بهنگام شاه گردیدن این قبیله، سدوزی درون تعداد، ثروت و نفوذ بسیـار انکشاف نموده و بزودی بیکتعداد شاخه های دیگر دارای نامـهای اسلامـی فعلی تقسیم شدند. بعضی از این نامـها بخصوص درون مراجعه بـه وابستگی راجپوت عبارتند از
علی هارون اسماعیل کمال کامران خیدر
مغدود موسا رستم سرمست شاجل یـارا
زعفران وغیره
ازاینـها علی شاید همان ایولوی یونانی؛ هارون همان ارانیـه (کچواهه)؛ اسماعیل همان سیماله راجپوت باشد. کمال و کامران نامـهای ترکی اند. خیدر یـا خضر شاید خیجر پراماره یـا کیـهدر راجپوت بازرگان باشد. مغدود عین ماکو بوده و شاید مکواهانـه باشد. موسا شاید نمایـانده اسرائیلیـهای مذهب موسائی یـا مـیسوی قدیمـی لیدیـا یـا موسی وادی اندوس و سند باشد کـه قبلا ذکر شد. رستم نام یک قهرمان بومـی زمانـهای افسانوی بوده و شاید بمعنی "کوهگرد" باشد. سرمست شاید تغییر شکل مسلمانی سری مت راجپوت؛ شاجل همان سوجت راجپوت بازرگان؛ یـارا همان جورا رهتور؛ و زعفران (جمع زعفر) همان جیپره پراماره است. بخش فوق، خیدر یـا خواجه خیدر طایفه فامـیلی احمدشاه ابدالی است. منطقه سدوزی درون حوالی شـهرصفا درون وادی ترنک و مربوط پوپلزی هست که بصورت عام درون حوالی کندهار و هلمند که تا ناحیـه خاکریز مـیباشد. تعداد پوپلزی حدود 13 هزار فامـیل و قسما زراعتی و قسما چوپان بوده و مدنی ترین قبیله یـا کمترین غارتگر درون بین تمام قبایل افغان مـیباشد.
منطقه الیکو یـا الیکوزی نواحی جلدک، ارغنداب، پنجوائی وغیره درون شرق، شمال و غرب خود کندهار بوده و تعداد آنـها حدود 15 هزارفامـیل هست که اکثرا زراعتی اند. نام الیکو عین الیکا "مربوط علی" است. علی (علی خیل و علیزی) یک قبیله بسیـار منتشر شده درون افغانستان بوده و فکر مـیکنم کـه نمایـانده ایولوی یونانی باشد. درون داخل و حوالی کندهار، درون پهلوی نواحی فوق الذکر، آنـها دارای مسکونـه های درون خاکریز و کوههای شمال مـیوند و در زمـینداور درون ساحل غربی هلمند و امتداد یـافته که تا هرات است. درون منطقه هزاره، آنـها قرار معلوم مثل شیخ علی و در بین ترکمنـهای ولایت بلخ مثل علی الهی دیده مـیشوند. علی همچنان درون بین قبایل پتان درون مناطق کابل و غزنی و درساحه برتانیـه درون دوابه پشاور و نواحی چاچ راولپندی وهم درون بعضی حصص دخان (هند جنوبی) یـافت مـیشوند. بخشـهای فرعی عمده الیکوزی عبارت از ناسو، سرکانی و زیوره است. مادر احمدشاه ابدالی مربوط قبیله الیکوزی و هم از وزیر یـارمحمد مشـهور هرات مربوط بـه بخش ناسو است.
تعداد بارک یـا بارکزی بیشتر از دو چند تعداد پوپلزی هست که درسالهای 1818-1819م از حکومت سلب حاکمـیت شدند. از این زمان، بارکزیـها حاکمـیت افغانستان را بکمک برتانویـها درون اختیـار دارند. بارکزیـها قسما زراعتی و تجارتی وعمدتا چوپان و نظامـی اند. اینـها باشنده یک مسیر بزرگ منطقه آبریز دریـای ارغسان اند کـه از فلات توبا و مارغه کوههای خوجک عمران درون شرق مرزهای گرمسیل بطرف غرب، تماما بامتداد جنوب کندهار که تا مرزهای شوراوک و دشت ریگ بلوچستان امتداد دارد. درقسمت جنوبشرق این مسیر، بارک قبلا با اچک پیوست بود، اما احمد شاه بهنگام تاسیس سلطنت درانی این وصلت را قطع نموده و اچک حالا کاملا بحیث یک قبیله متمایز شناخته شده و از نگاه اعتبار بحیث جاهلترین و وحشیترین طوایف درانی محسوب مـیشود. بارکزی حالا قبیله مسلط درون افغانستان بوده و اعتبار زیـادی از نقطه نظر خصوصیـات نظامـی متعاقب دلاوری ایشان درون جنگها با برتانیـه کمائی نموده اند. آنـها قرار معلوم عین مردم بره کی یـا بارکی لوگر و طایفه بارک قبیله ختک اند، با وجودیکه مدتهای زیـادی اند کـه جدا گردیده و حالا معترف بچنین وابستگی نیستند، حداقل ازنقطه نظراعتراف یـا اقرار. تعداد بارکزی بیشتر از 30 هزار فامـیل درون افغانستان بوده و مـهد اصلی آنـها نچندان دورازمسکونـه های بره کی روزگارما هست طوریکه قبلا ذکرشد. گفته مـیشود کـه بره کی قبلا ساحه بمراتب وسیعتری را دراختیـارداشتند نسبت بآنـهائیکه حالا چند قلعه و دهکده دراختیـاردارند. باوجود اینکه بحیث یک مردم متمایزازدیگرقبایل افغانستان بواسطه بومـیان خود این منطقه شناخته مـیشوند، بآنـهم بره کی بحیث یک نژاد عالی مدنظرگرفته شده وازنگاه اعتبارصاحب مشخصات شجاعت وسربازی اند. بره کی که تا اندازه زیـادی مورد الطاف حاکمان بارکزی منطقه بوده و بحیث محافظین اعتمادی درخدمت دربار شاهی قراردارند. چنین بود وضع، حداقل که تا زمان مرحوم امـیرشیرعلی خان.
اچک یـا اچکزی کاملا چوپان و غارتگر بوده و باشنده وادی کادانی و مـیلانـهای شمال کوه خوجک عمران که تا همواریـهای توبا است. اما اینـها که تا قسمتهای غرب آواره بوده و درتمام منطقه که تا بهرات و بادغیس و قسمتهای منطقه غور پراگنده اند. تعداد اینـها حدود 5 هزارفامـیل بوده و شامل دو بخش بهادر و گاجان است.
بخشـهای بهادر(باتر یک طایفه بدون قبیله راجپوت) عبارتند از
اشدان بکر فام غبی ککو شامو وغیره
بخشـهای گاجان (کچین قبیله ناگه) عبارتند از
اده ادراک علی اشی بادی هارون جلی
کامل لالی ملی ماپی موشکی شکروغیره
ازبخشـهای فوق اشدان و اشی ظاهرا یکی بوده و اشکال متفاوت اچی و اچک است. بعضی بخشـهای دیگر شناخته نشدند مانند فام غبی، ادا و ادراک. نامـهای دیگرتماما هندی بوده و قبلا دیده شده است؛ با آنـهم شامو یک نام ترکی، و بادی و کامل نیز ترک و هارون اسلامـی است.
نور یـا نورزی درانی پنجپای باشنده حصص غربی منطقه کندهار واکثرا چوپان و غارتگر اند. تعداد اینـها حدود 30 هزار فامـیل و پراگنده درون حوالی هلمند درگرمسیل، فراه، دراوت (ده راوت یـا دهی راوت؛ راوت یک قبیله راجپوت گله دار و چرانان است)، کوههای سیـاه بند غور، اسفزار (که اسفراین، سوفردراوان و سپیروان نیزنامـیده مـیشوند) و وادی ادرسکن که تا مرزهای سیستان اند. نام نور یـا نورزی بطور آشکارا عین راجپوت نور یـا نورکا بوده و اصلا سکائی و شاید یک شاخه یـا طایفه ساکا باشد. از بخشـهای نورزی، بخش بادی ترک و چالاک (چالاک یـا سولانکی) راجپوت است. معلومات کمـی درباره این قبیله وجود دارد.
تعداد علی یـا علیزی حدود 16 هزار فامـیل و باشنده قسمت اعظم نواحی همقومان خود مانند الیکو فوق الذکر بوده و مـهد عمده آنـها درون همواریـهای زمـینداور که تا غرب هلمند بین بست و چخانسور است. با علیزی کـه یود و یودزی یکجا شده حدود 5 هزار فامـیل بوده وآنـها دارای مسکونـه های درون دراوت، نادعلی، گرمسیل، معروف وغیره است. نام یود شاید همان راجپوت یودی یـا یوتی هیرودوتس باشد.
ایشاک، سهاک، ساک یـا ایشکزی قسما چوپان و قسما زراعتی و باشنده مسیرپائینی دریـای ارغنداب بین کندهار و بست و بامتداد هلمند که تا حوزه سیستان است؛ مـهد اساسی آنـها درخان نشین و اوکات لاش-جوین و فراه است. تعداد اینـها حدود 12 هزار فامـیل هست که حدود یکهزار اینـها درون منطقه بلخ مسکون اند. ایشاک نمایـانده ساکا قدیمـی فاتحین سیستان یـا ساکاستان هست که بعد از ایشان نامـیده شد؛ قبلا این منطقه توسط شرق شناسان بنام نیمروز (منطقه نیمرود شاه بابلیون) و بواسطه یونانیـها درنگیـا نامـیده مـیشد.
خاگوانی و ماکو باهم یکجا شده، تعداد شان بسیـارکم بوده ودارای ساحه نمـیباشند باستثنای غزنی کـه اینـها دارای چند دهکده درون حومـه شـهردارند.
این بخش تکمـیل کننده قبایل طبقه بندی شده تحت ترین درشجره نامـه افغان هاست. قبیله بعدی شاخه شرخبون افغان سربنی عبارت ازشیرانی هست که همچنان بنام چار (چاوارا یـا چاوره راجپوت) یـاد مـیشود. چاوره مطابق کلونل تاد ("سالنامـه راجاستان") زمانی یک قبیله معروف درتاریخ هند بود، او مـیگوید این نام حالا بندرت شناخته شده و منشای آن درون گمنامـی مستور مـیشود. این نـه بـه نژاد خورشیدی و نـه بـه نژاد مـهتابی تعلق داشته و شاید نسب سکائی داشته باشد. این نام درهندوستان ناشناخته بوده ویکجا با تعدادی دیگر منشای ماوارای اندوس که تا به جزیره سنراشترا دارد. تاد ادامـه مـیدهد درون صورت بیگانـه بودن بـه هند اصلی، تاسیس آن حتما دریک دوران دورتر باشد طوریکه افراد قبیله با اجداد سورجبنسی شـهزاد فعلی مـیوار ازدواج نمودند، وقتیکه این فامـیل مالکان بالابهی بودند. مرکز چاوره درون دیوبندر منزوی (جزیره) درون ساحل سوراشترا بوده و معبد سومنات با تعداد دیگردراین ساحل، اهدا شده بـه بالنات، باین قبیله سورا یـا پرستندگان خورشید نسبت داشت. این وینا راجا یـا بنراج شـهزاده دیو بود کـه در746 م بنیـاد انـهالواره را گذاشت و سلطنت او به منظور 184 سال دوام کرد وقتیکه بهوجراج (هفتم بعد از موسیس و آخرین چاوره) سرنگون شد (در931م) بواسطه پسر خودش (مولراج قبیله سولانکی). مولراج انـهالواره را به منظور 58 سال تحت فرمان داشت. بهنگام سلطنت پسر و جانشینش (چاوند یـا چوند رای کـه توسط مورخین اسلامـی بنام جاماند یـاد مـیشد)، محمود غزنوی سلطنت انـهالواره را مورد تهاجم قرارداده وآنرا از ثروت بیکران آن تهی ساخت، چون انـهالواره درآنزمان انبارمحصولات نیمکره شرقی وغربی بود.
انـهلواره بطورکامل از خرابیـهای محمود بهبود یـافت و ما سید رای جای سینگ (هفتم بعد ازموسیس) را یـافتیم کـه از 1094م که تا 1145م برسر ثروتمند ترین سلطنت هند، اگر رزمجو ترین نباشد، حکم راند. 22 قلمرو از کرناتیک که تا قاعده همالیـا درون یکزمان تحت فرمان او بود. جانشین او بواسطه چوهان، پریتویراجا تعویض شد کـه در تخت کومارپال نشست و بعدا قبیله چوهان خود را ترک کرده داخل سولانکی شد. هردو سید رای و کومارپال حامـیان بودیزم بودند. انجام سلطنت کومارپال بواسطه افسران شـهاب الدین مغشوش گردید؛ و جانشین او، بالو مالدیو سلطنت او را درون 1228 م بپایـان رسانید وقتیکه سلطنت لهاگیله (اولاده سید رای) جانشین گردید. تحت حاکمـیت بهاگیله ویرانیـهای ناشی از آزار مذهبی دوباره ترمـیم شد و سومنات از مخروبه های آن بالا شده و سلطنت بهلیکا رای اهمـیت پیشین خود را کمائی نمود و در زمان گهلا کاران شـهزاده چارم، علاوالدین تهاجم نموده و سلطنت انـهلواره را نابود کرده و ثروتمند ترین شـهرها و همواریـهای حاصلخیز گوزیرت و سوراشترا را غارت و چپاول کرد. مجسمـه های بودا درون همـه جا پائین آورده شده و تخریب گردید، کتابهای مذهب او درهمـه جا سوزانیده و نابود شد. شـهر انـهلواره با زمـین یکسان گردیده و تمام بنیـاد های آن کنده شد. بقایـای سلطنت سولانکی بهر طرف پراگنده گردیده و این قسمت هند بمدت بیشتر از یکقرن بدون رئیس مـهم ماند، که تا اینکه شکوه و جلال آن بواسطه سهاران تاک (یک گرویده باسلام) بازسازی شد، تحت نام ظفرخان کـه بعنوان مظفر بر تخت گوزیرت جلوس نمود و پسر او (احمد) شـهر احمد آباد را بنا کرد.
من این اقتباس طویل را بخاطری از تاد "سالنامـه راجستان" آوردم کـه روشنائی زیـادی درون باره مقاربت چندین قبیله فعلی پتان کوههای سلیمان و مرزهای اندوس دارد. چاوند رای کـه بنام جاماند توسط نویسندگان اسلامـی یـاد مـیشود، بطور آشکارا منبع بخش زمند شاخه خرشبون افغان سربنی است؛ دست کشیدن کومارپال از قبیله چوهان خود و داخل شدن بـه سولانکی، آشکارا منشای گزارش افغانـها درون باره ترک شیرانی از سربنی و داخل شدن بـه شاخه غرغشت قوم افغان است. بهاگیلا حالا درافغانستان بواسطه بخشـهای پاگل، بهاگل و باکل چندین قبیله کوههای سلیمان نمایـانده مـیشود. بهنگام سده های طویل حکومت چاوره و جانشینانش، تمام قسمت شرقی افغانستان عمدتا بواسطه قبایل راجپوت و هندی اولاده سکائی پر نفوس شده کـه باین منطقه درون دورانـهای مختلف آمدند و شاید هم از جهات مختلف؛ مـهاجرتهای اولی از مناطق شمال اکسوس و بعدی از جانب هندوستان بوده است.
شیرانی یـا چار شامل سه بخش دامر، جلوانی و هریپال است. دامر، دومور یـا دومارعین چیز بوده و من آنرا داماره راجاتارینجینی قبل الذکر مـیدانم کـه بطوربرجسته درتاریخ کشمـیر بین سده های نـهم و دوازدهم ذکر شده، درون زمانیکه آنـها منطقه حوالی لاهور را درون اختیـار داشته و در چندین مورد با اغتشاش خود باعث ایجاد مشکلاتی گردیدند. آنـها بعضا یکجا با لاوانیـا و اچیـهولادا، قبایل دارای خصوصیـات نا آرام ذکرشده اند، اما چیزیکه باعث دلچسپی ما هست هویت نامـهای آنـها با درنظرداشت همسایـه های موجود افغان یـا پتان دومر پیشین و شالکوت (کویته) یعنی لونی پتان و اچکزی درانی است. اچکزی طوریکه قبلا گفته شد، دربین تمام قبایل افغان درون اغتشاش و وحشت نامدار بوده و نام سانسکریتی اچو-هولاده یـا اچو-هولاره راجاتارینجینی افاده کننده این مشخصه آنـها یعنی "اچی سرکش یـا یـاغی" است. تاد درون نامگذاری قبایل هندو دشت هند نام اشیـاگ را ذکر مـیکند کـه شاید همان اچی سانسکریت و آشکارا منبع اچک افغان هست که قبلا دربین طوایف درانی دیدیم. لونی سیبی ومرزهای شال و پشین بطورواضح عین لوانیـا راجاتارینجینی بوده و اصلا مشتق از سواحل دریـای لونی راجواره مـیباشند. لوانی، لیونی و لوهانی کوههای سلیمان نیزشاید ازهمـین منبع بوده باشند.
بخشـهای دومور یـا دامرعبارتند از
احمد انجر بابر بویـا دولت حمـیم
هنی هرمز جهین کپیپ لندومر مـیانی
موسا نیـازان پونبازن سید سنجر شاهمـیر
عمر وغیره
ازاینـها بابر یک طایفه گوجراست. بویـه شاید شکل دیگر بای بوده و همان قبیله باشد کـه شـهزاده بووی شاهان دیلمـی فارس بوجود آمده، کـه بویـه موسیس آن پسر کابا خسرو گفته شده است؛ کابا یک طایفه راجپوت پراماره است. هنی شاید هنا برهمن؛ حمـیم همان همـیر یک قبیله راجپوت سند؛ و جهین همان چوهان است. نیـازان عین نیـازی قبل الذکراست. پمبه زن "پنبه زن" آشکارا یک تغییر شکل اسلامـی است. بابر حالا بخش بسیـار زیـاد دومر بوده و بحیث یک قبیله متمایز شناخته شده و بصورت عام با همسایگان آنـها یعنی کاکر ترکیب شده است. انجر شاید بعضی ارتباطات با انجیره ناحیـه کلات بلوچستان داشته باشد. سنجر ترک بوده و شاهان این نام کـه در کندهار سلطنت د.
بخش جلوانی شیرانی ظاهرا مشتق شده از جهالا راجپوت (مکواهانـه) هست که شاید نام خود را بـه بخش جهالاوار کلات بلوچستان داده است.
بخشـهای جلوانی عبارتند از
کونگری مروت مـیار نیکبیخیل سالار سپند
ازاینـها کونگری همان خانگر دارای منشای هندی؛ مروت همان مارو دشت هند؛ مایـار همان موهور راجپوت (بازرگان) است. نیکبیخیل قبلا توضیح شد. سالار راجپوت و ترک بوده و سپند همان سیپت راجپوت است.
هریپال یک قبیله کوچک و باشنده کوههای بین وادیـهای بوری و ژوب است، جائیکه آنـها با همسایـه های قبیله کوچی بنام ایسوت یـا سوت و طایفه دیگر رهتور ترکیب شده اند.
بخشـهای هریپال، یک نام خالص هندو، عبارتند از
یوسف نازک توری یـا تواری
بخش بعدی شرخبون سربنی افغان قبیله مـیانـه هست که من فکر مـیکنم نمایـانده مـیونوی قدیمـی لیدیـا باشد. مـیانی وسیعا درون تمام مرزهای اندوس از خیبر که تا بولان منتشر است، اما بطورعمده درون دیره جات یـا دامان کوههای سلیمان مسکون اند.
بخشـهای مـیانی عبارتند از
اهیر اکا بای بودر غرشین غورانی
هاتی جوت کتی کیـهی ختران لاس
لوانی لوهانی ملاحی مشا مشوانی موسا
نانا نورو پاسانی رانا رهوانی سرغی
سین شادو شکون سیلاج سوت سومره
سور توغ وروکی زکوری زمری زوره
ازاینـها اهیریک قبیله گله دارهندی؛ اکا یک طایفه ناگه؛ بای همان بویوی یونانی؛ جوت همان جات یـا جت؛ کتی یک قبیله سکائی کـه نام خود را بـه به ناحیـه کتوازغزنی داده است؛ شاخه بزرگ هندی قبیله نام خود را بـه کتیوار درون شبه جزیره سوراشترا داده است؛ کیکی یـا کایکی یک شکل نام کاکر است؛ لاس یک قبیله بلوچستان هست که بعدا دیده مـیشود. لوانی و لوهانی قبلادیده شده؛ ملاحی همان مـهولی رهتور؛ رهوانی عین ریوار قبیله گله دارهندی؛ شکون یـا شکوان؟؛ توغ همان توغیـانی یـا توخاری ترک؛ زکوره یـا زکوری همان جاخر و زمری همان مـیساری قبایل هندو اند؛ زوره همان جوره رهتوراست. تعداد زیـاد مـیانی بحیث پووینده یـا تجاران کاروانی مصروف اند و مـهمترین آنـها لوهانی، سوت، سین، بابر، پسانی، رهوانی، کتی وغیره است.
درپهلوی این مـیانی، یک قبیله دیگر بنام مـیان دارای منشای هندی درون هشتنگر پشاور وغیره وجود دارد کـه در تجارت کاروانی با نواحی کوهی شمال که تا چترال و بدخشان مصروف اند. اینـها با کاکا-خیل ختک ترکیب گردیده و مانند این طایفه از یک اعتبار مذهبی درون بین کوهنوردان کـه با آنـها معامله دارند برخورداراند؛ اینـها همچنان بعضی امتیـازاتی دراجاره داری زمـین بواسطه مردم خودشان یعنی پتانـها موافقاتی دارند.
بخش بعدی شرخبون سربنی افغان قبیله بهریچ یـا بریچ هست که من بحیث بهرایچه طایفه چوهان اگنیکولا راجپوت تشخیص کردم (مشـهوردر هندوستان، جائیکه نام خود را بـه یک ناحیـه قابل ملاحظه اود داده است). اینـها باشنده ناحیـه شوراوک کندهار، هم مرز دشت ریگی بلوچستان بوده و بامتداد دریـای هلمند از بست (قبلا مسکونـه زمستانی محمودغزنوی) که تا سیستان ادامـه داشته و قسما زراعتی و قسما کوچی اند کـه در کلبه های متحرک زندگی مـیکنند کـه بنام کداله یـاد شده و از چوکات سبدی چوب گزبا پلسترگلی ساخته شده است؛ اینـها دارای تعداد زیـاد شترهای دارای نژاد عالی بوده و در بین افغانـها با پرورش این حیوان متمایزاند. بهریچ که تا اندازه زیـادی بـه هندوستان مـهاجرت کرده، جائیکه آنـها دارای چندین مسکونـه درون منطقه دهلی، جهاجر، گوهانـه وغیره است.
بخشـهای بهریچ عبارتند از
بدل بارک بسا چوپان دادو حسین
ملاحی مندی مردان شکور ثابت زکو وغیره
ازاینـها بدل شاید بهادیل رهتور؛ بسا یـا بسو همان بسی رعیت هندی یـا قبیله های مـیراثی؛ چوپان همان دای چوپان هزاره درخاکی چوپان یـا کاکی چوپان "مخزن چوپان" قبل الذکراست؛ دادو همان دادی قبل الذکر نمایـانده دادیکای قدیمـی هیرودوتس؛ ملاحی همان مـهولی رهتور؛ مندی همان مندو کچواهه؛ مردان همان دای مردا یـا مردی قدیمـی آرین و سترابو؛ شکورهمان شوکول برهمن؛ ثابت یـا شیخ ثابت همان سیپت راجپوت (پریـهاره ؟)؛ زاکو همان جاگه قبیله خنیـاگرهندی است.
بخش بعدی وآخری شرخبون سربنی افغان قبیله اورمر قبل الذکراست. گفته مـیشود کـه اورمر پسرامرالدین بوده و بارتباط محل تولدش نامـیده شده است. شاید اورمر همان عمرا پراماره باشد نامـیکه بیک قسمت طایفه عمرا سومره راجپوت پراماره اطلاق شده کـه درزمان سلطنت امپراطور اکبر درون سالهای 1580 – 1590م مزاحمت زیـادی درون مرزهای پشاور با فعالیت درتوسعه تعلیمات رافضی فرقه روشانیـه ایجادکرد. آخوند درویزه، روحانی مشـهور سوات، یک فعال مخالف و همزمان بایزید، موسیس این فرقه درون این حصص، کـه او را بصورت اهانت آمـیری بنام پیرتاریک مـی نامـید، یک گزارش این فرقه را با اعمال آنـها درون تذکره خود نگاشته است. روشانیـه عقاید حلول روح، عشق آزاد و جوامع اجناس را قبول نموده و بحیث یک شاخه اسماعیلیـه ملاحده شناخته مـیشود کـه در اروپا بحیث "فدائیـان" شناخته مـیشوند. اینـها توسط پتانـها (در پختو، اور – آتش و مر-کشتن معنی دارد) اورمر نامـیده مـیشوند، همانند یک فرقه مشابه دربین پارسیـها کـه بنام چراغکش یـاد مـیشوند بادرنظرداشت مجالس شبانـه آنـها، وقتیکه کشتن چراغ را علامت آغاز اعمال تیره آنـها مـیدانند. گفته مـیشود کـه فرقه اصلی "اورمر" درون کانیگورام است، جائیکه این فرقه تمام این ناحیـه را درون کوههای سلیمان درون اختیـار داشت و حالا بواسطه مـهسود وزیری مسکون گردیده است. درون فرونشانی فرقه توسط افسران اکبر درون کابل، اورمر پراگنده شده و در اکثرنقاط ناپدید شدند؛ اما این نام بواسطه جوامع پراگنده اولاده آنـها نگهداشته شده است. سردار حیـات خان، سی. ایس. آی. واح درون پنجاب درحیـات افغانی خود مـیگوید کـه حدود 300 یـا 400 فامـیل اورمر بنام های قدیم خود درون کانیگورام مربوط بخشـهای خیکانی، بیکانی، خرم جانی، ملاتانی و جیرانی وجود دارند. ازاینـها نام آخری یک قبیله مشـهور راجپوت بازرگان بوده و اولی یک تغییرشکل کیکان همان کیکایـه یـا کاکر است. همچنان بعضی اورمر ها درون بین بره کی لوگر کابل و مسکونـه های کوچک آنـها درون دهکده اورمر ناحیـه پشاور وجود دارد. اینـها یک مردم غیر متعرض و صنعتگر بوده و اکثرا درون زراعت و تجارت مصروف اند.
این بخش تکمـیل کننده بحث ما درون باره قبایل تشکیل کننده درانی افغان است. ما حالا مردمان باشنده درنگیـای قدیمـی (سیستان موردن) را بررسی مـیکنیم، منطقه ایکه درانی نام خود را ازآن اشتقاق نموده است. سیستان قبلا بنام نیمروز (پس از نیمرود شاه بابیلون) نامـیده شده ومسکونـه جمشید و دیگر شاهان پارسی سلسله پیشدادی افسانوی بوده است؛ این همچنان بخاطری مشـهوراست کـه مرکز ظهورقدرت پارسیـان بوده وهم وطن یـا خانـه رستم قهرمان است. باشندگان اساسی سیستان سیستانی هاست، یک مردم بسیـار مخلوط کـه هیچگونـه مالکیتی درخاک نداشته و دارای موقعیت پائین درون بین قبایل مسلط منطقه بوده است. باین ارتباط، بخشـهای سیستان را مـیتوان گفت کـه اوکتای (جمع اوک یـا اواک یک اشتقاق احتمالی از ترکی اوی یـا آوی – "خانـه باشندگان") لاش- جوین و فراه کـه بواسطه ایشاک یـا ساک، درانی مسکون اند؛ چکنسور مسکون توسط سربنی بلوچ؛ سیکوهه توسط کایـانی (حالا اکثرا بواسطه غائین درون خراسان پارسی)؛ گرمسیل مسکون بواسطه بلوچ، بهریچ، نور و دیگر درانی؛ و کندهاری بواسطه شـهریکی و کرد. از اینـها بلوچ کـه عموما بنام سربندی (سربنی؟) یـاد مـیشود و شـهریکی ("ازشـهری") قبایل مسلط از نگاه تعداد و نفوذ اند؛ لیکن کایـانی قدیمترین بوده و گفته مـیشود کـه اولاده شاهان کای فارس تاسیس شده بواسطه سایروس (کوروش) اند. درپهلوی اینـها بعضی تاجکها کـه فرض مـیشود اولاده پارسیـان قدیمـی باشند وبعضی قبایل گمنام وحشی شکارگر و پرور درون سواحل هامون یـا جهیل سیستان، درون مرکز یک سنگ منزوی کـه بنام کوهی زور یـا سور یـاد مـیشود مسکون اند و گفته مـیشود جایگاه قلعه رستم بوده است.
ایشاک، ساهاک یـا ساک درانی را بررسی کردیم. بلوچ قابل دقت خاصی است. اینـها درشجره نامـه افغانـها شامل نیستند ولی ازجمله اقارب ایل آنـها محسوب مـیشوند. دلیل بیرون بودن آنـها ازشجره نامـه افغانـها اینستکه نـه بـه پختونوالی همنوائی دارند و نـه بـه پختو صحبت مـیکنند. بلوچها ازنگاه اداره فیودال اند نـه جمـهوری، طوریکه افغانـها یـا پتانـها هستند؛ اینـها بیک زبان متمایز صحبت مـیکنند کـه بلوچکی ("ازبلوچ") نامـیده شده، یک لهجه هندی پارسی شده بوده و شباهت بیشتر بـه زبان سندی دارد که تا به هر زبان دیگری. بلوچ از افغانـها نیز درون نمای فزیکی، لباس، رسوم و عادات فرق دارند؛ اما نـه بیشتر از سیکه جت از مسلمان جت پنجاب ونـه بواسطه شرایط سیـاسی متفاوت موجودیت آنـها درطول سده های طولانی گذشته. بلوچ اصلا بلایچه چوهان اگنیکولا راجپوت و باشنده ناحیـه نوشکی که تا جنوب بهریچ فوق الذکراست. این بسیـاردلچسپ هست که تاریخ این قبیله را تحقیق کرد کـه بطورآشکارا تحت نفوذ مستقیم، کامل وطویل پارسیـان نسبت بهریک از قبایل دیگرافغانستان بوده است. قرارمعلوم آنـها ازنگاه تعداد و قدرت بسیـارافزایش یـافته و نام خود را بیک قومـیت متمایز و به یک مسیر بزرگ منطقه داده اند کـه درآن چندین قبیله متفاوت یـافت شده و بعضیـها از عهد عتیق کـه تماما تحت نام عمومـی بلوچ یکجا شده اند. اینـها بهنگام بررسی قبایل بلوچستان بیشترتحقیق مـیشود. اما بسیـار کنجکاوانـه هست که تفاوت بین دو طایفه همسایـه راجپوت چوهان قبلی (بهرایچه و بلایچه) را خاطر نشان کرد: بهریچ افغان با زبان پختو و ادارات جمـهوری و بلوچ با زبان قومـی خود و اداره فئودال، کـه هر دو از زمانـهای طولانی بـه اسلام سنی ارتدوگرویده اند؛ اما یکی تحت نفوذ از جانب هند و دیگری تحت نفوذ از جانب فارس. تفاوتهائیکه حالا نشاندهنده بلوچ و افغان و جدا کننده آنـها بـه اقوام متمایز و ظاهرا نتیجه مسایل سیـاسی بوده است؛ ما حالا این موضوع را بیشتربحث مـیکنیم.
بلوچ مانند بهریچ با رسوم کوچیگری و غارتگری و وقف آنـها بـه شتر منحیث وسیله معیشت و ثروت متمایز مـیشوند؛ اما یکی بلوچکی صحبت مـیکند و دیگری پختو. بهریچ ادعا دارد کـه اولاده اسرائیلی قیس یـا کاش، عبدالرحمن، پتان (شاید نمایـانده کاش یـا کوش پسر راما، جد بزرگ نژاد خورشیدی راجپوت، موسیس قبیله کشواهه یـا کچواهه) است؛ و بلوچ از اجداد عرب کـه مسکن ایشان درالیپو هست (شاید ازارابیتای قدیمـی دریـای ارابیوس آرین، هب فعلی یـا الهب "عربی")؛ درهرصورت، یک غرور اسلامـی بهنگام گرویدن باسلام. بهریچ یکجا با دیگرافغانـها با بنی اسرائیلی بودن خویش افتخارمـیکنند؛ درحالیکه بلوچ مفکوره داشتن یک نسب مشترک با افغانـها را مسخره واهانت مـیدانند.
با بلوچها درسیستان چندین طایفه وقبیله مانند سربندی، نـهروی،سنجرانی، تاوکی، مماسانی، کوردگلی و دیگر آوارگان درون مسیر دشتها که تا جنوب و امتداد یـافته که تا نواحی پارسی همسایـه کرمان، یزد، غاین و تمام کوههای خراسان که تا مشـهد و قم ترکیب گردیده است. سربندی قبلا یک قبیله مـهم درون اینجا بود که تا اینکه قدرت ایشان بواسطه تیمورلنگ از بین رفته و گفته مـی شود یک کتله قبیله را درهمدان کاشت و ازهمـینجا بعضی از آنـها بواسطه نادرشاه دو باره بـه سیستان آورده شدند. ناهوی ازجمله آخرین آمدگان (تازه واردان) از بلوچستان اند. سنجرانی یک قبیله ترک بوده و اکثرا کوچی اند کـه درغرفه ها یـا الونک های ساخته شده از بوریـا و سبد زندگی مـیکنند؛ و در زمان حکمرانی شاهان سنجر درون کندهار قبیله مسلط درون این حصه بوده اند. تاوکی یک قبیله نوکر و مخلوط چند نژاد (عمدتا سنجرانی) اند. مماسانی شاید نمایـانده ممـیسی متذکره بواسطه پلینی و باشنده چهار گانـه ممـیسیـه درون کوئیل سوریـه باشد؛ تعداد زیـاد آنـها درمکران و کرمان بوده و در زمان تهاجم الکساندر درون حوالی جاکسارتیس زندگی مـید. مماسانی، تاوکی و سنجرانی جمعا بنام نخای یـا نوغای نامـیده مـیشود؛ اینـها همـه ترک بوده و کم وبیش کوچی اند.
کوردگلی دراینجا نگهدارنده نام دو گانـه ایست کـه بواسطه آن پلینی اجداد آنـها را درون توصیف اقوام این منطقه تذکرمـیدهد: "گایلی توسط نویسندگان یونانی بنام کدوسوی یـاد مـیشود". کردهای فارس ازمدتهای طولانی بحیث عین مردم کدوسوی قدیمـی شناخته شده اند؛ و اینجا درسیستان ما دونام گایلی و کدوسوی ترکیب شده درون کردگلی فعلی داریم. تمام این توصیف پلینی قابل بررسی است. او مـیگوید کـه از ارتفاعات کوههای مارگیـانا بامتداد قفقاز، نژاد وحشی ماردی (که ما آنرا قبلا درون داهی مردا هزاره تشخیص نمودیم) یک مردم آزاد که تا بکتری ادامـه دارد؛ اینکه درون پائین ناحیـه ماردی ما اقوام اورسیـانی (ارغندای وادی ارغنداب)، کوموری (کمری و کمبری افریدی و بلوچ)، بیردریگای (بیردرنگای، بردرانی فعلی؟)، هرماتوتروپی (یـا "پرورشدهندگان اسپ ارابه" شاید رهتور راجپوت، رتوان – "راننده ارابه")، سیتوماریـای (تشخیص نگردید)، کومانی (کومان ترک، ترکومان)، مروکای (مرو-کی "ازمرو" قبیله راجپوت) و مندرونی (قبلا با مندانر وادی هلمند و یوسفزی پشاور تثبیت شد) را یـافتیم. پلینی مـیافزاید کـه دریـاهای اینجا عبارتند از مندروس (هلمند) و چندروس (ارغنداب)؛ و در ماورای اقوامـی کـه ذکر شد عبارتند از خوارزمـی (خوراسانی)، کنداری (کندهاری)، اتاسینی، پریکانی، سرنگای (زرنگی یـا درنگای، درانی فعلی)، مروتیـانی (مروتی قبل الذکر)، اورسی، گایلی (که توسط نویسندگان یونانی بنام کدوسی نامـیده شدند یـا کردگلی فوق الذکر)، شـهر هیراکلای بنا شده بواسطه الکساندر کـه بعدا تخریب شده و بواسطه انتیودوباره اعمار شد و توسط او بنام اچایـا (محل علامـه گذاری شده بواسطه قلعه کاه) یـاد شد؛ دیربیسی (دهربکی، راجپوت قبیله خنیـاگر) نیز، کـه از وسط قلمروآنـها دریـای اکسوس جریـان مـیکند، بعد از برآمدن درجهیل اکسوس؛ سیرماتای (سور متی قبل الذکر)، اوکسیدراکای (واخان و درواز؟)، هینیوچی (وینیتیـان قبلی ؟)، بتینی (بتنی قبل الذکر)، سراپرای (سرپرا بلوچستان کـه بعدا دیده مـیشود) و بکتری کـه شـهرعمده آن زریـاسپی (هزاراسپ) هست که بعدا نام بکترا را از نام دریـا درون اینجا اختیـار کرد. قوم آخری درعقب کوه پاروپامـیزوس، درون مقابل منابع دریـای اندوس و محدود بواسطه دریـای اوچوس قراردارد.
اورسی فوق الذکر مطابق سترابو یک قبیله بزرگ تجارتی بوده کـه تا شمال و شمالشرق بحیرهپین زندگی نموده و شاید یک مسکونـه دراین حصه داشته بودند؛ اینـها حالا باین نام درافغانستان قابل ردیـابی نیستند بـه استثنای بخش یوراس یـا یوراسوس داهی زنگی هزاره. هینیوچی قرار معلوم یک مسکونـه وینیتی یـا وینیتیـانـها هست که بمنظورتجارت دربکتریـا مسکون شدند؛ با آنـهم اینـها یکجا با یـهودان (قرارمعلوم) با توقف تجارت روی زمـینی بین اروپا (بیزانتیوم) و شرق دور ناپدید گردیدند.
شاهریکی یک قبیله قدیمـی درسیستان مطابق بـه گزارشات محلی است. من ارتباط آنـها را با شاهان سهریس سند فرض کردم؛ گفته مـیشود کـه آنـها بطور وسیعی درون فارس، درون غاین، نان، لار وغیره پراگنده اند. سیستانی کـه بنام دیـهکان یـاد مـیشود نمایـانده باشندگان اصلی منطقه اند؛ اینـها حالا باشنده یک موقعیت بسیـار فرعی دربین نفوس عمومـی داشته و تا اندازه زیـادی با عناصر بیگانـه مخلوط شده اند؛ اینـها زمـینی درون اختیـار ندارند اما درون صنایع مختلفه و پیشـه وری مصروف بوده و رعیت بلوچ سربندی و شـهریکی اند، قسمت زیـاد تاوکی از سنجرانی است. کوردگلی سیستان یک شاخه کورد (کوردیونی و کاردوخی قدیمـیها) کردستان هست که یک سلطنت را درون لورستان (بین کرمان و خوزستان) درون حوالی آغازسده دوازدهم تاسیس نموده و قدرت خود را که تا شاه عباس نگاه داشتند کـه آن ولایت را ضمـیمـه خود ساخت. شاهان ملِک کرد غور توسط شمس الدین کرد حاکم خراسان به منظور سلطان غیـاث الدین غوری درحدود 1245 م بنا شد. اودرقدرت خود بواسطه هلاکوامپراطورمغول تصدیق گردید کـه یک رعیت او بود و بصورت وسیعی قدرت و صلاحیت خود را درون سلطنت جانشین او اباکه خان افزایش داد. شمس الدین درهرات (مرکز او) بواسطه پسرش رکن الدین جانشین شد کـه شـهر کندهار را تسخیر نموده و در زمان سلطنت سلطان ارغون خان در1280م فوت نمود. برادر او غیـاث الدین ملک کرد بعدا جانشین شده و توسط الجایتو خان امپراطور مغول سلطه او از غور افزایش یـافته و شامل محدوده ولایـات اندوس گردید. شاهان ملک کردپس از این بواسطه امـیرکازان خیوه بـه رعیت کاهش یـافته و بالاخره در1383م ناپدید شدند، وقتیکه امـیرتیمور (تیمورلنگ) هرات را تسخیر و آخرین شـهزاده آن، غیـاث الدین دیگر و پسر او را بقتل رسانید. این بخش تکمـیل کننده بحث ما درمورد قبایل باشنده قلمروی مربوط بـه ستراپی چاردهم است.
هیرودوتس مـیگوید ستراپی پانزدهم متشکل از ساکای و کاسپیوی است؛ موقعیت و ساحه آنـها حالا بواسطه خیوه و بخارا نمایـانده مـیشود، یک منطقه ایکه بیرون ازمحوطه پژوهش ما است.
ستراپی شانزدهم متشکل از پارتیوی، خورازموی، سوگدوی و اریوی است؛ این ستراپی دربرگیرنده یک ساحه وسیع درجنوب و شمال اکسوس بوده و در بین مرزهای غربی پاروپامـیزوس و بکتریـا قرار داشته و از سیستان درجنوبغرب که تا خوکند درشمالشرق انحنا دارد. درمنطقه جنوب اکسوس، پارتیوی و اریوی زندگی دارند. پارتوی قرار معلوم عمدتا متشکل از کومن ترک یـا ترکمان زمان ماست، یک گروه کوچیـان بسیـار زیـاد و قدرتمند درون جوانب شرق، شمال و غرب بحیرهپین که تا سواحل جنوبی آن. یگانـه قوم درون داخل ساحه مورد پژوهش ما تورکمان نواحی مشـهد و مرو است. اینـها را ما قبلا با قبایل چارایماق بررسی نموده وبخش هزرگی آنـها را بحیث نمایـاندگان فعلی ارساکی قدیمـی موسیس امپراطوری پارتیـها ذکرکردیم. سترابو مـیگوید کـه "پارتیـا یک منطقه کوچک است، پوشیده از درخت و کوهستانی کـه هیچ چیزی تولید نمـیکند؛ باینعلت تحت سلطه پارسیـان با هیرکانوی بمقصد پرداخت باج یکجا گردید و بعدا درون جریـان یکمدت طولانی، وقتیکه مقدونیـها آقایـان منطقه بودند. درحال حاضر وسعت یـافته، کومـیسینی و خورینی بخشـهای پارتینی را ساخته و شاید نیزمنطقه دروازه هایپین، راگوی و تاپیروی کـه قبلا بـه مـیدیـا متعلق بود". کومـیسینی متذکره دراینجا قم یـا کومـیس ناحیـه فارس است؛ خورینی قرارمعلوم حتما عین خارینی متذکره بواسطه سترابو وعین خاران فعلی بلوچستان بوده باشد.
اریوی مردم اریـا یـا ولایت فعلی هرات هست که نمایـانده هروی یـا هراتی است. درون سده های اولی عصر ما ولایت هرات وعمدتا منطقه کوهستانی غرب آن بواسطه ابدالی (هیـاتیلی هان) اشغال شده بود؛ اما قرارمعلوم این مردم مـهاجرت کرده درون حوالی سده نـهم شاید بطرف شرق و در فلات مرتفع قاعده غربی کوههای سلیمان مسکون شدند و مـهد اصلی ایشان درون منطقه هرات حالا بواسطه کرای یـا گرای ترک اشغال شده است. اریوی مطابق سترابو درغرب بواسطه پاروپامـیزادوی و امتداد یـافته درشمال و غرب درنگای طوریکه آنرا حلقه نماید؛ و درنگای درجانب اراخوتوی و گیدروسیوی. درفقره دیگر سترابو مـیگوید: "درآنسوی هند درغرب و پس از کوهها درطرف راست یـا شمال یک منطقه وسیع هست که بسیـارکم مسکون بوده با درون نظر داشت بی باروری خاک با مردمان نژادهای مختلف کـه بطور مطلق درون یکحالت وحشت قرار دارند. اینـها اریوی نام دارند و از کوهها که تا گیدروسیـا و کرمانیـا امتداد دارد". منطقه وسیع دراینجا شامل سیستان ومکران بلوچستان فعلی بوده ونژاد های مختلف وحشی نمایـانده قبایل متعدد بلوچ کوچی و غارتگر است. درون فقره دیگر سترابو مـیگوید:"اریـا و مارگیـانا کـه بهترین نواحی دراین حصه آسیـاست بواسطه دریـای ارینز و مارگوس آبیـاری مـیشود. درنگیـانا که تا کرمانیـا یکجا با اریـا مسئول تادیـه باج است".
قبلی
بالا
بازگشت
[sohail, ariaye سنی لیونی چوت]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 14 Jan 2019 20:16:00 +0000